حميد حاجيپور نويسنده اين گزارش نوشته است: حميد ميردار بيهيچ لبخندي در قاب قهوهاي به جمعي كه نگاهش ميكنند، خيره مانده است. كمي آنطرفتر 5 معدنچي ديگر هم خيره به دوردستها. دقيقاً يكسال از انفجار معدن زمستان يورت آزادشهر ميگذرد و گويي زمان براي حميد و هم روستاييهايش كه در آن حادثه كشته شدند، ايستاده است اما براي اهالي روستا نه. اميرعلي پسر مجتبي سوسرايي بزرگتر شده و توي كوچههاي تميز سنگفرش سوسرا دوچرخهسواري ميكند. دختر حميد ميردار هم سال اول ابتدايي است.
مردم سوسرا تابلوي بزرگي از تصاوير كشتهشدگانشان در معدن «زمستان يورت» را مقابل مزار روستا نصب كردهاند. به آنها لقب «شهيد» دادهاند.
خانوادههاي معدنچيان هنوز هم از خبرنگاران دلگيرند. ميگويند آن زمان كه شوهران و پسرانشان در اعتراض به ستمهايي كه در حقشان شده بود مقابل فرمانداري آزادشهر تجمع كرده بودند، كسي چيزي از آنها ننوشت و به همين دليل نميخواهند مصاحبه كنند.
رنجبر يكي از اعضاي شوراي روستا ميرود تا چند خانواده را راضي كند به مصاحبه. مقابل مسجد ايستادهام؛ خيره به جنگلي كه روستا را احاطه كرده است. پيش خودم ميگويم چرا مردم اين مناطق سرسبز با چنين زمينهاي حاصلخيزي مجبورند در شرايطي سخت همچون معدن زغالسنگ كار كنند؟
كسي مرا صدا ميكند. مرد جواني است كه از تنها آرايشگاه روستا صدايم ميكند تا به مغازهاش بروم. نميدانم از كجا خبردار شده كه خبرنگارم. اسمش جعفر است. جعفر برايم صندلي ميآورد و بعد مشغول ميشود به چيدن موهاي مشتريش. ميپرسد اگر هرچه از معدن بگويد توي روزنامه مينويسم؟ وقتي جواب مثبت ميشنود نپرسيده جواب ميدهد: «توي معدن كار ميكردم ولي خيلي برايم بيمه رد كرده باشند، شايد حدود 12 سال باشد. شما شهريها نميدانيد كار توي معدن چطور است. بايد دست كم 8 ساعت توي عمق 1400 – 1500 متري كار كني؛ جايي كه نوري نيست و هوا هم آنقدر سنگين است كه نفس آدم ميگيرد. در بخش استخراج كار سنگينتر هم ميشود. بايد زغالها را بعد از استخراج توي واگنها بريزيم. خب به نظر شما با اين كار كه حتي تعطيلي و مرخصي هم ندارد و ريه آدم هم از بين ميرود چقدر حقوق به ما ميدادند؟ 800 -900 تومن آن هم سه خط در ميان.
باور ميكنيد مسئولان معدن سوابق بيمهاي خيلي از معدنچيها را از بين بردهاند؟ كار توي معدن جزو مشاغل سخت است و معدنچي بايد با 20 سال سابقه بازنشسته شود. ولي كدام بازنشستگي؟ اگر اعتراضي هم كنيم اخراجمان ميكنند.
من بعد از اتفاق سال پيش كه 6 نفر از هم روستاييهام كشته شدند بيخيال كار توي معدن شدم و با آرايشگري لقمه ناني براي زن و بچهام ميبرم.»
نزديكيهاي ظهر 13 ارديبهشت ماه جرقهاي كوچك به زندگي 43 معدنچي در معدن «زمستان يورت» پايان داد. معدنچياني كه تا عمق 1800 متري جلو رفته بودند لوكوموتيو حمل زغالشان خاموش ميشود و براي روشن كردن آن مجبور ميشوند از باتري كمكي استفاده كنند. جرقه كوچك كار خودش را ميكند. انفجار مهيبي رخ ميدهد و آوار آنها را در خود دفن ميكند.
عمليات خارج كردن پيكر اين معدنچيان چندين شبانهروز طول كشيد و تيمهاي مختلفي براي ورود به عمق 1800 متري در اين عملياتها شركت داشتند. به گفته معدنچياني كه زنده مانده بودند، علت اصلي انفجار وجود گاز در تونل و نبود تهويه بوده است. چند ماه بعد از اين حادثه دادگستري گلستان كارفرماي اين معدن را بهدليل كافي نبودن سيستم تهويه مناسب، نبود مسيرهاي كمكي براي كمك به تهويه تونل، ارائه ندادن آموزشهاي لازم به كارگران و مجهز نبودن لوكوموتيوها به تجهيزات رادياتور اگزوز و نبود تشكيلات امداد و نجات و مديريت بحران در معدن صددرصد مقصر شناخت.
مشتري از توي آينه حواسش به ماست. مردي 40 ساله با جثهاي ريز و سبيلهايي كه پهناي صورتش را گرفته. او هم مثل خيلي از سوسراييها سابقه كار توي معدن را دارد. وارد گفتوگويمان ميشود: «پارسال كه انفجار شد كسي خبر نداشت. دو ، سه ساعت بعد زنگ زدند و گفتند بياييد معدن. وقتي خودمان را رسانيدم، همه جا بوي گاز ميداد و به كسي هم اجازه نميدادند داخل تونل معدن شويم. چندنفري هم كه زودتر از ما داخل رفته بودند به خاطر انتشار گاز كشته شده بودند.
چند روزي توي معدن بوديم تا به بقيه كمك كنيم. من هم بعد از اين قضيه بيخيال معدن شدم و با ماشين مسافركشي ميكنم. مسئولان معدن بيمه ما را درست و حسابي رد نكردهاند. مثلاً براي يك ماه كاري 10 روز بيمه رد شده. اگر هم ميرفتيم اداره بيمه و ميخواستيم درباره وضعيتمان بپرسيم از بيمه به كارفرما زنگ ميزدند و ميگفتند فلاني آمده اينجا. خودتان حساب كنيد با اين راپورتي كه ميدادند چه بدبختيهايي سرمان ميآوردند.»
مرد ميانسالي كه كنار آرايشگاه بقالي دارد، بازنشسته معدن زمستان يورت است. او چند سال پيش يعني قبل از اين شرايط سخت و بحراني بازنشسته شده است. ميگويد: «زمان ما وضعيت خيلي بهتر بود و حقوق را سر وقت ميدادند و بيمه معدن برايمان رد ميشد. بعد از بازنشستگي ما كه كارفرما عوض شد، اين اتفاقات عجيب و غريب افتاد.»
سؤالي كه ذهنم را مشغول كرده مقابل مسجد از اهالي ميپرسم. اينكه چرا با وجود جنگل و زمينهاي حاصلخيز مجبورند توي معدن كار كنند؟ همهشان متفقالقول ميگويند كه منابع طبيعي اجازه چراي گاو و گوسفندشان را در مراتع نميدهد و اگر اجازه اين كار را داشتند حتي يك دقيقه هم حاضر نميشدند با شرايط سختگيرانه و ناعادلانه در معدن كار كنند.
براي پيگيري وضعيت خانوادههاي قربانيان به خانه پدر حميد ميردار ميروم. سال پيش كه براي تشييع جنازه آمده بودم خانهشان نيمهكاره بود و حالا بعد از گذشت يكسال كامل شده است.
پدر حميد هم بازنشسته معدن است. چند سالي در معدن شاهرود و چند سالي هم در زمستان يورت كار كرده است. همسر و 3 بچه حميد هم در اين خانه زندگي ميكنند. از پدربزرگ بچهها كه صدايشان از ساختمان كناري ميآيد درباره پرداخت ديه و مستمري ميپرسم. ميگويد: «سال پيش با كلي دوندگي ديه بچههايمان را دادند. البته به حساب هر كدام از بچههاي حميد، بخشي از ديه را واريز كردند؛ براي آيندهشان. نزديك 30 ميليون از ديه پسرم به من رسيد كه خرج خانه نيمه كاره خودش كردم. براي مستمري هم تازگيها يك ميليون ميدهند كه واقعاً انصاف نيست. اين پول چطور زندگي زن و 3 بچه را تأمين ميكند؟»
اما مشكلات مالي همه ماجرا نيست و پدر حميد از افسردگي و بهانهگيريهاي نوههايش ميگويد: «بچهها مدام بهانه بابايشان را ميگيرند و هنوز درك نكردهاند كه بابايشان از دنيا رفته. از طرفي همسرم نگران آن يكي پسرم است كه توي معدن كار ميكند. ميترسد اتفاق ديگري بيفتد و بلايي سر اين يكي هم بيايد. چارهاي نيست جز معدن. اگر كار ديگري گير بياد نميگذارم پسرم توي معدن كار كند.»
پدر مجيد طالبي هم حرفهاي پدر حميد ميردار را تكرار ميكند. براي خانواده پسرش كه يك بچه دارد 800 هزار تومان مستمري ميريزند كه كفاف زندگيشان را نميدهد و او مجبور است بخشي از مخارج آنها را بر عهده بگيرد.
همه خانوادههاي 43 معدنچي كه در حادثه انفجار كشته شدهاند از كند بودن رسيدگي به پروندههاي عزيزانشان و پايين بودن ميزان مستمريها گلايهمندند.
دم غروب است و مرداني با گرد و غبار سياه معدن وارد روستا ميشوند و فرزندانشان را در آغوش ميكشند؛ پدراني كه سال پيش بخت با آنها يار بود.
پدر يكي از قربانيان: بچهها مدام بهانه بابايشان را ميگيرند و هنوز درك نكردهاند كه بابايشان از دنيا رفته. از طرفي همسرم نگران آن يكي پسرم است كه توي معدن كار ميكند. ميترسد اتفاق ديگري بيفتد و بلايي سر اين يكي هم بيايد.
2729/6204
روزنامه ايران در گزارشي تحت عنوان '13 نحس زمستان يورت' حال و روز خانواده هاي كارگران معدن زغال سنگ شهرستان آزادشهر استان گلستان را كه ارديبهشت سال گذشته دچار حادثه شد؛ روايت كرده است.