۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۵:۱۰
کد خبر: 83024382
T T
۰ نفر
نقش دانش آموختگان مهاجر افغان در ايران بر جامعه افغانستان

كابل - ايرنا - آحاد مختلف جامعه افغانستان طي چهار دهه گذشته، رنج مهاجرت گسترده اي را به نقاط مختلف دنيا از جمله ايران برده اند اما در كنار اين سختي، پديده هايي مانند تحصيل نيز شكل گرفته كه اثر آن در حوزه هاي مختلف اين كشور به ويژه بعد از بازگشت پناه جويان مشهود است.

به گزارش ايرنا، مهاجرت مردم افغانستان پس از تهاجم ارتش سرخ اتحاد جماهير شوروي سابق در سوم دي ماه سال 1358 خورشيدي شروع شد و از جمله بزرگترين گروه هاي پناهجوي افغان وارد ايران و پاكستان دو كشور همسايه اين كشور شدند.
از آن جا كه هجرت و جابجايي اقوام بشر همواره در ذات خود آثار مثبت و منفي بر زندگي اجتماعي آنها به ويژه در مهاجرت هاي اجباري ناشي از جنگ دارد و اين مهاجرت ها علاوه بر چالش هايي كه براي مهاجران ايجاد مي كند گاه با آثار مثبت نيز همراه است كه شايد آشنايي با شيوه هاي زندگي ديگر ملل و سبك هاي زندگي تازه يا ارتقاي سطح تحصيلات و بالا رفتن نرخ سواد در ميان جمعيت پناه جو يكي از اين رخدادها خوب باشد.
نسل نخست مهاجران افغان در ايران يا پاكستان به شكلي غير قابل تغيير مشغول انجام كارهاي سخت با درآمدهاي كمتر با اولويت تامين معيشت خود و خانواده هاي وابسته مانده در داخل افغانستان شدند و بعد از آن كه به تدريج اين مهاجران خانوادهايشان را نيز به كشورهاي مقصد منتقل كردند، شماري از پناهجويان با همين سخت كوشي و صرفه جويي كودكانشان را به تحصيل واداشتند كه البته پيمودن اين مسير راحت نبود و آنها در اين روند گاه با موانع قانوني و گاه اجتماعي مواجه بودند.
نسل دوم مهاجران زماني كه با گذشت سال ها توانستند مقاطع تحصيلي را بالا روند و شرايط براي بازگشت به كشور فراهم شد ، حضور آنها بازخوردهاي مثبتي را در جامعه افغانستان نشان داد كه شايد دستيابي به مشاغل بهتر دولتي و خصوصي و جذب بدنه علمي دانشگاهها شدن تنها بخشي از اين آثار مثبت باشد.
شماري از اساتيد جامعه شناسي ، ادبيات و آشنايان به حوزه هاي فرهنگي در اغلب سخنان خود پيرامون اين بخش از داستان مهاجرت بر نقش مفيد آن عده از افرادي كه موفق شده اند تا مدارج علمي خود را در مهاجرت تكميل كنند؛ تاكيد مي كنند.
«محمد جواد سلطاني» جامعه شناس افغان در اين باره مي گويد كه ما تجليات آثار مهاجرت را در حوزه هاي گوناگون شاهد هستيم كه بر بخش هاي مختلف جامعه افغانستان اثر گذاشته است.
وي گفت كه افغان ها با آغاز مهاجرت به كشورهاي مختلف وارد شهرها شدند و زندگي شهري را مطالعه و مشاهده كردند و مهاجرت در ايران صرف مهاجرت در يك كشور ديگر با حوزه فرهنگي متفاوت نبود ، بلكه بيشتر در عين حال كه با فرهنگ متفاوت تري مواجه شدند، جذب يك فرهنگ شهري نيز شدند.
سلطاني گفت، آنهايي كه با تحولات جديد در افغانستان ، از مهاجرت ايران بازگشتند ساكن شهرها شدند و ديگر به روستاهاي اصلي خود برنگشتند كه باعث شد توازن جمعيت روستاها و شهرها بطور كامل برهم بخورد و تغيير محسوس و مشهودي در حوزه شهري و روستايي بوجود آيد.
اين استاد دانشگاه گفت كه مهاجران برگشته از ايران در افغانستان در شهرهاي بزرگ ساكن شدند كه در سه حوزه اثرات حضور آنها مشهود است.
وي شرح داد كه در حوزه رسانه ها، به دليل اين كه در ايران ، مهاجران افغان با فضاي كار و كاركرد رسانه مواجه شدند و اهميت و نقش رسانه را در زندگي اجتماعي و سياسي مشاهده كردند ، در بازگشت به افغانستان اولين حوزه اي را كه جستجو كردند كار در رسانه ها بود.
به گفته وي اين نسل برگشته از مهاجرت وقتي جذب نهادهاي تازه تاسيس رسانه اي در افغانستان شدند كه آنها هم جديد تأسيس بودند، بصورت مشخص بر آنها تاثير زباني و گفتاري داشتند.
به گفته وي به همين دليل امروز ما مرز زباني مشهودي بين نشريات كابل و تهران نمي بينيم ، بجز در موارد ويژه فرهنگي اما در حوزه گفتاري و نوشتاري در يك حوزه نزديك قرار داريم.
سلطاني گفت كه تاثير مهاجرت به ايران در حوزه زبان نيز تواني به اين مردم داد كه بتوانند در حوزه گفتار، نوشتار، توليد كتاب، فرهنگ تغيير عمده بوجود بياروند و اين تغيير يك آغاز تحول فرهنگي است.
وي تأكيد كرد كه افغان ها بايد با گذشت زمان از اين دستاورد صيانت كنند و ظرفيت هاي آينده زبان در افغانستان را حفظ كرده و اين دستاورد كاري را اندك نشمارند.
اين جامعه شناس افغان گفت كه نسل دانش آموختگان برگشته از ايران در حوزه آموزش و دانشگاه در مقايسه با افراد مشابه برگشته از اروپا يك تجربه موفق تري ارايه كرده اند.
به گفته وي علم اروپايي براي افغان ها با توجه به تفاوت زباني و فرهنگي مسئله است ؛ وقتي در افغانستان نخستين تماس ها را با علم اروپايي برقرار كردند، فهم و شناخت آنها از علم اروپايي بسيار يك فهم ابتدايي بود.
وي گفت كه در مواجهه با علم اروپايي افغان ها ماهيت علم مدرن را نمي شناختند و سرشت دانش مدرن را نيز نمي دانستند و تصور عمومي براي نسل اول كه كوشيدن براي انتقال اين علم بستر اجتماعي بسازد هم اين بود كه، آنها تصور مخدوش از علم داشتند.
وي گفت كه تجربه افغان ها از علم اروپايي يك تجربه ناكام بود و نتوانستند كه در 85 سال گذشته كه صاحب دانشگاه و مدرسه شدند، دستاورد و حاصلي قابل قبول از آن داشته باشند.
به گفته سلطاني اما نسل جديد كه از ايران به افغانستان بازگشتند و شروع كردند به تاسيس نهادهاي دانش مدرن به طور طبيعي زمان بسيار كمي از آن مي گذرد كه نزديك به يك و نيم دهه هم آن نسل اول كه در ايران تحصيل كرده بودند، با يك استاندارد خوب و قابل قبول آموزش ديده بودند، يكي از مهم ترين تحول هاي آموزش در افغانستان شمرده مي شود.
سلطاني گفت كه شماري از دانش آموختگان از آمريكا و اروپا نيز به افغانستان بازگشتند و اين دانش آموختگان از كشورهاي آمريكايي و اروپايي تغييري محسوس در نوع مديريت و نهادسازي ايجاد نكردند و نه در حوزه آموزش اثر معلوم داشتند.
به اعتقاد او نسلي كه از ايران برگشته در حوزه انتقال علم، كارهاي فرهنگي و آثار مكتوب به خاطر قرابت فرهنگي تاريخي بين دو ملت خوش درخشيدند و افغانستان تنها كشوري است كه كمترين توليد كتاب را دارد، اما با بازگشت اين نيروها از ايران توليد كتاب در بازار افغانستان رشد قابل ملاحظه اي داشته است كه در حال حاضر توليد كتاب در افغانستان با استانداردهاي اروپا امكان پذير شده كه تحت تاثير صنعت چاپ و نشر ايران صورت گرفته است.
وي گفت كه در افغانستان در حال حاضر دو نوع كتاب را بصورت برجسته مي توان يافت ، اول اين كه آثار مكتوبي كه توسط دانش آموختگان در ايران آموزش ديده اند در اين قلمرو توليد شده يا كتابي است كه از ايران وارد شده است.
سلطاني افزود كه اين موضوع نشان مي دهد آناني كه مهاجر بودند و آموزش ديدند ، وقتي برگشتند ذائقه آموزش را نيز با خود آوردند كه اثر آن را بصورت مشهود مي بينيم كه اگر توليدات فرهنگي ايراني و صنعت ترجمه آنان نبود، بصورت طبيعي نهادهاي علمي افغانستان مواد لازم براي مصرف درسي را در اختيار نداشتند.
سلطاني كه خود رشته جامعه شناسي و فلسفه را در ايران آموخته است از روش و شرايط آموزش در آن كشور ابراز رضايت كرد و گفت كه فرصت ها براي يك ايراني و يك افغان مساوي بود، يك دانشجوي ايراني و افغان بطور مساوي مي توانستند بياموزند كه انتقال اين امر براي ما يك امر مصنوعي نبود بلكه يك امر ملموس و متعارف فرهنگي است.
البته بر خلاف سخنان سلطاني برخي رسانه هاي معلوم الحال در افغانستان همواره بر بخش هاي تيره مواجه افغان ها با داستان مهاجرت در ايران پرداخته اند و با برجسته سازي مشكلات تحصيلي آن دسته از پناهجوياني كه بيرون از چارچوب هاي قانوني در ايران حضور دارند ، تلاش دارند اين بخش مثبت زندگي مهاجران را كم ارزش كنند.
در آخرين گزارشي كه ديروز در رسانه هاي افغانستان به نقل از«علي صادقي» سرپرست امور اتباع و مهاجران خارجي ايران ، در جريان ديدارش با كميسار سازمان ملل در امور پناهندگان در تهران منتشر كردند؛ آمده است كه سطح سواد در جامعه افغان ها هنگام ورود به ايران 6 درصد بود و اكنون اين رقم به 66 درصد افزايش يافته است.
براساس اين گزارش در سال هاي اخير با دستور رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران ، حتي فرزندان مهاجران غير قانوني نيز در مدارس جذب شده اند كه شمار آنها نزديك به 200 هزار دانش آموز مي شود.
«احمد ضيا رفعت» استاد ادبيات و روزنامه نگاري دانشگاه كابل نيز در همين ارتباط به ايرنا گفت كه افغان هايي كه طي سال هاي مهاجرت در ايران آموزش ديده اند ، در بخش هاي مختلف ظرفيت خوبي بدست آورده اند.
وي گفت كه از جمله در بخش شعر و ادبيات شاهد رونق خوبي از استعدادها بوده ايم كه وضعيت شعر و ادبيات و نويسندگي كشور ، با برگشت آنها از ايران متحول شده است.
وي باور دارد كه شماري از استعدادهاي موجود در حوزه شعر در افغانستان در حال حاضر پا به پاي شاعران ايراني به پيش مي روند و در بخش توليدات ادبيات داستاني نيز افغانستان شاهد رشد متوسط است.
رفعت در بخش هاي مختلف ادبيات و پيشرفت هاي آن در افغانستان ابراز رضايت مي كند و مي گويد كه دولت اين كشور بايد در قسمت ساخت فرهنگستان براي توسعه زبان و جلوگيري از كلمات خارجي توجه جدي كند.
وي پيشنهاد كرد كه دولت يك فرهنگستان زبان مستقل در كابل تأسيس كند يا هم از فرهنگستاني كه در ايران فعال است و افغانستان نيز در آن نمايندگي دارد، بصورت فعال تري استفاده كند.
اين استاد دانشگاه باور دارد كه فرهنگ افغانستان ظرفيت مقاومت و دفاع از خود را در برابر هجوم فرهنگ خارجي دارد و مي تواند در مقابله، اجزاي مفيد آن را جذب و نكات مخرب آن را دفع كند.
وي انكار هم نكرد كه در حال حاضر شماري از مقامات بلند پايه افغانستان كه از غرب برگشته اند، بطور آگاهانه يا گاه غير آگاهانه به استفاده از كلمات انگليسي اقدام مي كنند و در تلاش ترويج كلمات انگليسي در زبان فارسي هستند كه بايد با آن مقابله شود.
در افغانستان كه شماري زيادي از كشورها و موسسات خارجي فعال هستند، هرازگاهي گزارش هاي از تهاجم فرهنگي، گسست فرهنگي و شكل گيري بي هويتي نشر مي شود اما رفعت با اين استدلال فرضيه گسست فرهنگي بين نسل گذشته و آينده را در شرايط آشفته بازار كنوني افغانستان رد مي كند و معتقد است كه هيچ خلاء فرهنگي در آينده متصور نيست و نبايد در اين باره نگراني داشته باشيم.
اما تجارب فرهنگي در عرصه جهاني نشان مي دهد كه هجمه فرهنگي غرب كه مزين به پوسته هاي رنگين و خوش طعم براي ذائقه هاي سطحي نگر است ، مي تواند درخت هاي كهن فرهنگي را از درون همچون كرم ساقه خوار تهي كند و جهاني سازي ملل را به سبك غرب فراهم كند كه بايد ديد بدنه فرهنگي افغانستان تا چه ميزان نسبت به مقاومت در برابر چنين آفتي توانايي ذاتي دارد.
شبك**آساق*291*1104**1392