زبان مادري، زباني كه هر يك از ما از زماني كه با جهان بيرون به واسطه لالاييها و سخن گفتن مادرمان مواجه شدهايم، اولين قالب تفكر ما و جهان ما را ميسازد. بنابراين همانقدر كه اهميت دارد زباني مشترك را به عنوان زبان رسمي برگزينيم و آن را آموزش دهيم، مهم است كه براي حفظ زبانهاي غيرفارسي موجود در ايران نيز سازوكاري بينديشيم. دكتر سيدجواد ميري، يكي از اين سازوكارها را كه به حفظ موجوديت زبانهاي غيرفارسي كمك ميكند آموزش اين زبانها در مدارس در كنار دروس ديگر ميداند.
به زعم او گسستي كه يك فرد ايراني از زبان مادري به محض ورود به مدارس تجربه ميكند تأثيرات شناختي و احساسي زيادي روي او ميگذارد و جامعه را نيز بتدريج ازظرفيتهاي زياد زبانهاي غيرفارسي محروم ميكند.
در ادامه گفت وگويي كه درباره سياستگذاري در عرصه زبان با دكتر «سيدجواد ميري مينق» به بهانه انتشار كتاب «زبان مادري در گفتمان علوم اجتماعي» انجام گرفته، ميخوانيد. سيدجواد ميري جامعه شناس و دانشيار پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي است و در اين گفت وگو سعي شده با عينكي متفاوت به مسأله زبان مادري در بستر گفتمان جامعه شناسي نگاه شود.
**آقاي دكتر ميري، شما در چندين سال گذشته به مبحث زبان مادري به مثابه امري آكادميك توجه ويژهاي داشتهايد.بتازگي دو سمينار و يك كتاب هم كه در آن جامعهشناسان، فلاسفه، روانشناسان اجتماعي و ديگر پژوهشگران زبان به مسأله زبان مادري پرداختهاند توسط شما تدوين و منتشر شده است. اساساً زبان مادري در دستگاه فكري شما چه اهميتي دارد؟
زبان مادري را همانطور كه اشاره كرديد ميتوان از جنبههاي مختلف مورد بحث قرار داد. اما چيزي كه من ميخواستم در اين كتاب و به صورت كلي مجموعه پژوهشهايم در حوزه زبان مادري به آن بپردازم، تبديل مسأله زبان به پديدهاي فرهنگي، اجتماعي و آكادميك فارغ از پيوستهاي سياسي، امنيتي و ايدئولوژيك آن بود.
به عبارت ديگر ميخواستم زبان متعلق به ذهن قرار بگيرد و به اين واسطه بگويم زبان به مثابه يك امر اجتماعي از ابعاد گوناگون ميتواند مورد بحث و تحليل قرار بگيرد. من فكر ميكنم كه در اين صد سالي كه آكادمي در ايران تأسيس شده است به زبان به مثابه يك امر آكادميك نگاه نشده است. بله بسياري از نظريههاي حوزه زبان شناسي از چامسكي گرفته تا سوسور به فارسي ترجمه و در دانشگاههاي ما تدريس ميشوند اما اينكه زبان به عنوان يك امر اجتماعي در بستر جامعه ايراني چگونه مورد تأمل قرار گرفته - بدون اينكه به دعواهاي سياسي كشيده بشود - مطرح نشده است.
**ايران كشوري است كه در آن قوميتها با زبانهاي متنوع و فرهنگهاي خاص خودشان وجود دارند و همين تنوع فرهنگي يك ويژگي خاص و پر از ظرفيتهاي مطلوب براي اين كشور است. چرا بايد زبان مادري كه محل انتقال اوليه فرهنگ و آداب و رسوم است در مقطعي به كلي گسسته شود؟ پشتوانه نظري ايجاد اين جدايي زبان مادري از آموزش چيست؟
در كتاب « تأملي درباره ايران؛ واكاوي هويت مليت ايرانيت و سياستگذاريهاي زباني» كه بتازگي از من توسط انتشارات نقد و فرهنگ منتشر شده به اين مسأله به صورت مفصل پرداختهام. اما اگر بخواهم به صورت خلاصه توضيح دهم اولاً بايد به رشد گفتمانهايي خاص درباره زبان پس از مشروطه اشاره كنم كه يكي از شاخصترين آنها ناسيوناليسم گوبينيستي (فاشيستي) بود. يعني طرحوارههاي ذهنياي كه در اروپا حول محور ايجاد يك زبان، يك فرهنگ، يك ملت و يك دولت وجود داشت به ايران رسوخ كرده بود و پس از تأسيس سلسله پهلوي كه جو روشنفكرياش بشدت تحث تأثير فلسفه و ايدئولوژي ژرمني بود بيش از هر دوره ديگر به عرصه عمومي و سياستگذاري كشيده شد.
ثانياً جالب است كه بدانيد ربط وثيقي بين گفتمان زبان و ديسيپلين باستانشناسي در ايران وجود دارد. بدين معنا كه مستشرقين و باستانشناسان اروپايي و امريكايي، تاريخ ايران را در گسست بين يك دوران باستان باشكوه پيش از اسلام و يك دوران پس از اسلام قرائت كردهاند. ميخواهم بگويم كه اساساً ما با تاريخ مان به صورت تاريخ گسست مواجه شديم.
در اين راستا از آن زمان تاكنون به ايران در يك گفتمان گسست انديشهايم. اين مسأله به اضافه گفتمان روشنفكري كه توسط افرادي مانند جواد شيخالاسلام، عباس اقبال آشتياني، محمود و ايرج افشار، ابراهيم پورداوود، احمد كسروي، پرويز ناتل خانلري و محمدرضا باطني و... آبياري ميشد بتدريج مسأله زبان را به سمت و سويي برد كه گويي تنوع زباني در ايران مخل وحدت ملي است.
ادبيات نظري آنها در حوزه زبان هژموني گستردهاي بر سياستگذاري در عرصه زبان ايجاد كرده كه تأثيراتش امروز هم به چشم ميخورد. آنها به گونهاي اين گفتمان را مفهومسازي ميكنند كه اگر كسي خارج از آن حرف بزند گويي ضد ايران و خائن است.
**به هر روي اگر بخواهيم به مسأله زبان نه از منظر سياسي- ايدئولوژيك بلكه از منظر فرهنگي و اجتماعي نگاه كنيم- چيزي كه مطلوب جريان فكري نزديك به شماست- چه تغييري در وضعيت ايجاد ميشود؟
در وهله اول به گمان من اين چرخش گفتماني كار راحت و آساني نيست. بهطور كلي مسأله زبان و زبان مادري محل مناقشه است و متوليان زيادي هم پيدا كرده است كه شايد با هم اتفاق نظر هم نداشته باشند.
گروهي هويت ايراني و فارسي را ذيل زبان فارسي تعريف كردهاند و عده ديگري ذيل مذهب تشيع و اسلام. اما اگر فرض بگيريم آن چرخش گفتماني بخواهد صورت بگيرد اين پرسش مطرح ميشود كه در رويكرد فرهنگي غيرسياسي به زبان مادري، آيا قرار است مجوز اينكه زبانهايي غير از فارسي جاي زبان فارسي را بگيرند ، صادر كنيم؟ اينجاست كه بايد تصريح كنم كه زاويه نگاه غيرسياسي به موضوع زبان مادري به معناي پذيرفتن اين نيست كه اين زبانها دشمن هم و جايگزين همديگر شوند.
براي توضيح بيشتر موضوع بايد بين چهار مفهوم در اينجا تمايز قائل شوم: زبان به مثابه زبان مادري، زبان به مثابه زبان ملي، زبان به مثابه زبان رسمي و در نهايت زبان به مثابه زبان ميانجي و مشترك. ميتوان گفت زبان به مثابه زبان مشترك در حداقل واحد سياسي ايران - نه در فلات فرهنگي ايران كه زماني آسياي مركزي و هند و... هم جزو آن بودند - زبان مشترك زبان فارسي است در حيطه زبان رسمي هم كمتر كسي شك دارد كه زبان فارسي، زبان رسمي كشور است.
اما محل بحث در تعريف زبان ملي است. اينجا بايد به دو ساحت مفهوم ملي در ايران توجه كنيم. در دوره پيشامشروطه مفهوم ملي در گستره مفهوم دين تعريف ميشده مثلاً از گفتن «ملت ابراهيم»، پيروان دين ابراهيم را مراد ميكردند. ولي بعد از مشروطه به دليل تغيير و تحولات فلسفي و متافيزيك كه در دنياي معاصر شكل ميگيرد، مفهوم ملي ديگر ساحت ديني ندارد و در اين معنا منظور از تركيب «ملت ايران» تمام شهرونداني هستند كه در واحد سياسي ايران زيست ميكنند.
اين افراد به اعتبار همان كه شهروند سياسي ايران و جزو ملت ايران هستند، ايرانياند و زبان، فرهنگ، آداب و رسومشان ايراني است. در اين معنا يك شهروند كه به زبان كردي يا تركي حرف ميزند از زباني ضدملي و غيرملي استفاده نميكند. ما در ايران زبانهاي ملي متعددي داريم در حالي كه زبان رسمي و مشترك بين همه ما فارسي است. منظورم اين است كه همان هموطن كرد يا ترك و... براي مكاتبات و دروس دانشگاهي بايد به زبان رسمي يعني فارسي صحبت كند و اين در قانون اساسي هم تصريح شده است.
اما متأسفانه اين موضوع كه در ايران تنوع فرهنگي وجود دارد بدرستي درك نشده و در بين سياستگذاران اين حوزه، زبان مادري امري مذموم و به عنوان دشمني براي زبان ملي و رسمي قلمداد شده است. در صورتي كه اگر به تجربه تاريخي خودمان نگاه كنيم در ايران همواره اين زبانها گويشگران خودشان را داشتهاند و زبان فارسي هم به عنوان زبان رسمي و مشترك پاس داشته شده. اتفاقاً اگر بخواهيم در لواي امر سياسي و امنيتي تنوع را سركوب كنيم به ضرر امنيت ملي، انسجام جامعه ايران، وحدت ملي و تماميت ارضي ايران رفتار كردهايم.
هر دستكاري در امر سياستگذاري فرهنگي و شيفت پارادايميك مسائلي را به همراه دارد. اگر همانطور كه شما ميگوييد پيوند يك فرد با زبان مادرياش در مدرسه قطع نشود بهطور ملموس چه اتفاقي در عرصه فرهنگ و جامعه ميافتد؟ منظورم كاركردي است كه آموزش زبان مادري در كنار زبان فارسي در حيطه فردي و جمعي براي كشور ما به همراه دارد.
بخشي از كاركردهاي آن را ميتوان در مسائل شناختي و روان شناختي افراد دنبال كرد كه افرادي مانند دكتر حسن عشايري، عصبشناس و روانشناس، بسيار به آنها پرداختهاند. وقتي گسست به حالت امر تحميلي بيروني اتفاق ميافتد ساختار احساسي و رواني فرد بهم ميريزد بنابراين اگر نگذاريم اين گسست فرد از زبان مادرياش به اين شكل اتفاق بيفتد حتماً افراد را از انواع سرخوردگيها و ملالتهاي رواني رهانيدهايم.
كاركردهاي ديگر آن هم مربوط به حقوق شهروندي و اجتماعي هستند. من گمان ميكنم مطالبهاي كه اكنون در زمينه حق آموزش زبان مادري در مدارس و مراكز آموزشي مطرح شده بيش از هر زمان ديگري به صورت يك گفتمان عمومي درآمده و حتماً بايد پاسخ داده شود. پس حداقل كاركرد نگاه فرهنگي-اجتماعي داشتن و دوري گزيدن از نگاه سياسي به زبان مادري و ايجاد زمينهاي براي احترام به كثرت زباني در عين حفظ زبان فارسي به عنوان عنصر وحدتبخش ملي، پاسخگويي به مطالبهاي فراگير و نيز تعديل فضاي اجتماعي كشور است. منظور من اين است كه به جاي سركوب اين مطالبه كه شايد به رفتارهاي افراطي ختم شود، سازوكاري را بايد تعريف كرد كه ضمن پاسخ به اين مطالبه، زبان فارسي به عنوان زبان ملي و مشترك صيانت شود، امنيت ملي حفظ شود و جلوي فدراليسم گرفته شود.
**در پاسخ به منتقداني كه ميگويند ما نميتوانيم صحبت از وحدت ملي و مفاهيمي از اين دست بكنيم در حالي كه پارادايمهاي زباني و هويتيمان مختلف است چه پاسخي داريد؟
براي مثال اين گروه اعتقاد دارند اگر يك كودك تركزبان در مدارس به زبان تركي تحت آموزش قرار بگيرد و نه فارسي، او ممكن است از مفاهيمي مانند منافع عمومي و مصالح جمعي دركي پيدا نكند چون در جزيره زباني خودش زيست ميكند.
دو مفهوم كاملاً متفاوت «آموزش به زبان مادري» و «آموزشِ زبان مادري» را در اينجا بايد از هم تميز دهيم. خلط اين دو به همين نكتهاي كه شما از قول منتقدان اشاره كرديد، ختم ميشود و در نتيجه اين خلط كردن سياستگذاريهاي بعضاً اشتباهي را در حيطه زبان مادري شاهد هستيم. بحث آموزش زبان مادري همان آموزش همه دروس به زبان مادري نيست. يعني قرار نيست از تدريس رياضي، علوم و ديگر دروس فارسيزدايي صورت بگيرد و بخواهيم اين دروس را به زبان كردي، تركي يا بلوچي و... درس بدهيم. نه منظور اين نيست. مراد و مطلوب ما جامعهشناسان، تدريس زبان مادري به عنوان يك سرفصل آموزشي در كنار ديگر دروس در مدارس يا مراكز آموزشي ديگر است.
**اينجا پرسش از مدل به ميان ميآيد. با چه مدلي بايد با تنوع رو بهرو بشويم كه در عين حفظ وحدت زبان فارسي، به كثرت زباني در ايران نيز احترام گذاشته باشيم؟
بسياري از محققان اين حوزه اعتقاد دارند بايد از مدلهاي اروپايي و امريكايي گرتهبرداري كنيم و مدل خاص خودمان را انتزاع كنيم اما من موافق نيستم چون هر كشوري شرايط تاريخي، فرهنگي و اجتماعي خاص خودش را دارد و بايد درون همين فرهنگ كاويد و از اين فضا مدلي را پيدا كرد. از نظر من نيازي نيست راه دوري برويم؛ خود ما يك مدل داريم كه 110 سال قدمت دارد و جواب داده است.
شهروندان ارمني ايراني از زماني كه نهاد آموزش و پرورش نوين توسط ميرزا حسن رشديه در ايران بنيانگذاري شد آموزش زبان ارمني را در مدارس آغاز كردند و در كنار آن زبان فارسي را به عنوان مديوم زباني براي تدريس دروس مدارس به دانشآموزان مانند همه مدارس ديگر ايران انتخاب كردند. بنابراين يك دانشآموز ارمني در كنار يادگيري دروس به زبان فارسي، زبان ارمني را كه زبان مادري او به شمار ميرود نيز در مدارس فرا ميگيرد و علاوه به درك شفاهي زبان مادري، با قواعد، دستور، پيشينه، ادبيات، اشعار و... به صورت آكادميك آشنا ميشود.
**بخشي از سختگيريهاي مربوط به زبان مادري به رفتارهاي افراطي سخنگويان به زبانهاي غيرفارسي برميگردد. ميخواهم بگويم همين نگاه سياسي كه از طرف سياستگذاران وجود دارد در بين عدهاي از گروههاي قومي و زباني نيز وجود دارد. چطور ميشود اين موضوع را هم تعديل كرد؟
بله كاملاً درست است. اينجا ميخواهم اين را براي آن دسته كه نگاه پانيستي به زبان مادري دارند و شايد در اين وضعيت خيلي هم راديكال ميشوند بگويم كه زبان را نبايد تبديل به امري اسطورهاي بكنيم. به عبارت ديگر تبديلكردن زبان به امر اسطورهاي ميطلبد كه فرد خودش را ضد ديگري تعريف كند. امر زباني بايد در چارچوب حقوق شهروندي مطرح شود.
منبع: روزنامه ايران؛ 1397.7.19
گروه اطلاع رساني**9370**9131
حداقل كاركرد نگاه فرهنگي-اجتماعي داشتن و دوري گزيدن از نگاه سياسي به زبان مادري و ايجاد زمينهاي براي احترام به كثرت زباني در عين حفظ زبان فارسي به عنوان عنصر وحدتبخش ملي، پاسخگويي به مطالبهاي فراگير و نيز تعديل فضاي اجتماعي كشور است.