۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۹:۳۳
کد خبر: 83064901
T T
۰ نفر

آزادی از دیدگاه حافظ

۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۹:۳۳
کد خبر: 83064901
آزادی از دیدگاه حافظ

روزنامه عصرمردم چاپ شیراز در شماره 6464 به مناسبت بیستم مهرماه یادروز حافظ یادداشتی با عنوان 'نگاهی گذرا درباره آزادی از دیدگاه حافظ' منتشر كرده است.

در این یادداشت به قلم محمد عسلی صاحب امتیاز و مدیرمسئول این روزنامه آمده است: آزادی از دیدگاه حافظ را باید در تفسیر آگاهانه اشعار او جستجو كرد. تفسیری كه جانب‌گرایانه، محافظه‌كارانه و محتاطانه نباشد.
تفسیری كه با شناخت از شرایط و اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی زمان وی باشد و تفسیری كه با آگاهی از مبانی استنباط اسلامی، قرآن، حدیث، فقه، فلسفه، عرفان و تصوف را به زبان حافظ واكاوی كند.
با این وصف می‌توان آزادی را با استناد به اشعار وی و به مناسبت‌هایی كه در آن می‌زیسته و به سن و سالی كه چراغی افروخته به شرح مختصر برشمرد.
نخست آزادی به مفهوم كلی آن:
غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
عدم تعلق به هر آنچه آدمی را اسیر و دربند قیود می‌كند و برای آزادزیستی آماده می‌كند. اما ناگفته پیداست كه زیبایی‌دوستی، طبیعت‌گرایی هم تعلق ایجاد می‌كند و دل و دین را در گرو می‌گیرد.
«روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر…»
این شعر حافظ كه آرزوی وعده دیدار خدا در آن مستتر است آزادی را مشروط به مرگ می‌كند كه روح پس از مرگ از قفس درون آزاد می‌شود.
«چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم…»
با این تعبیر می‌توان گفت كه آزادی از دیدگاه حافظ مشروط و نسبی است و آزادی مطلق برای هیچ انسانی متصور نیست.
«من كی آزاد شوم از غم دل، چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه كند در گوشم…»
و یا در این بیت:
سر به آزادگی از خلق بر آرم چون سرو
گر دهد دست كه دامن ز جهان برچینم
حافظ را عقیده بر آن است كه تا انسان زنده است بدون تعلق خاطر و دلبستگی نیست زیرا احساس آدمی جوهره محرك وی به تمنا و خواستن است. نهایت اینكه تعلق به عشق خود نوعی آزادگی است زیرا عشق تعلقات دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
«زیر بارند درختان كه تعلق دارند
ای خوشا سرو كه از بند غم آزاد آمد…»
حافظ سبكبالی و سبك‌باری را نوعی آزادگی می‌داند زیرا سبكبالی باعث بریدن از تعلقات می‌شود و بالعكس بریدن از تعلقات سبكبالی را موجب می‌شود.
«از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش
كاندر این دیر كهن كار سبكباران خوش است…»
راستی و درستكاری و صدق در گفتار و عمل از دیدگاه حافظ موجد آزادی و آزادگی است.
«طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
به راستی طلب آزادگی، ز سرو چمن…»
پس آزادگی و كسب آزادی برای انسان شروطی است كه مهمترین آن عدم تعلق به دنیا و مافیهاست اما آیا چنین خواسته‌ای میسر است؟
دوم آزادی در انتخاب دین و باورهای دینی و مذهبی.
حافظ گذشته از آنكه حافظ قرآن است و آن را با 14 روایت در حافظه دارد و در اشعاری به آیاتی چند اشاره دارد و بهشت و جهنم و معاد را پذیرفته اما با شجاعت و بی‌باكی خود را از همنشینی با ریاكاران و ظاهرآرایان و زاهدپرستان به دور می‌دارد و بر ریاكاران و صوفیان حقه‌باز می‌تازد.
«آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه‌ی پشمینه بیانداز و برو…»
و در غزلی دیگر خرقه‌پوشی را دلیل دینداری ندانسته و آن را پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌داند.
«خرقه‌پوشی من از غایت دینداری نیست
پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم…»
حافظ تواضع و فروتنی و افتادگی را نشانه دینداری می‌داند و غرور و كبر و فخرفروشی را ناشی از حسادت تلقی می‌كند.
«حافظ افتادگی از دست مده زانكه حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری كرد…»
و در بیتی با مضمونی دیگر شجاعانه به عشق می‌پردازد. عشقی كه هم می‌تواند جنبه‌ی معنوی عارفانه داشته باشد و هم زمینی و تعلق خاطری به یاری.
«روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز…»
حافظ دروغ‌ستیز و خرافه‌ناپذیر، دین و باورهای دینی را در باطن و دل انسان‌ها جستجو می‌كند و سخت با ریاكاران به ستیزه برمی‌خیزد. به گونه‌ای كه گاه آشكارا و گاه رندانه با استفاده از آرایه‌های ادبی دیدگاه‌ها و نقطه نظریاتش را در اشعار مانا و دلپسند بیان كرده است.
«زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اكراه نیست…»
و یا در غزلی دیگر در پاسخ به عیب‌جویان حق مطلب را چنین ادا كرده است.
«عیب رندان مكن ای زاهد پاكیزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیكم اگر بد تو برو خود را باش
هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت…»
حافظ قرب الهی و رسیدن به مقام تقرب را بالاترین آرزوی خود دانسته، ترس از جهنم و تمنای بهشت را از سر به در كرده و گفته است:
«سایه‌ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر كوی تو برفت از یادم…»
و در مقابله با ریاكاران و زهدفروشان نیز ساكت ننشسته با دلیری اسب فصاحت در میدان بلاغت دوانده و نیك سروده است:
«ترسم كه روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه‌ی رند شرابخوار
و یا:
ترسم كه صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما»
در همین راستا به انتقاد از اهل سالوس پرداخته و گفته است:
گر مسلمانی از این است كه حافظ دارد
وای اگر از پی امروز بود فردایی
و یا در غزلی دیگر سروده است:
هر آبروی كه اندوختم ز دانش و دین
نثار خاك ره آن نگار خواهم كرد
تغییر رأی و عقیده به هر دلیل خود حكایتی است كه حافظ را به آزادگی و آزادی در انتخاب غیر كرده است تا آنجا كه گله می‌كند از كسی كه او را نقد كرده كه چرا از خانقاه روی برگردانده است.
عیب حافظ گو مكن واعظ كه رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت، رفت
به هر تقدیر دلیری حافظ در توكل و اعتماد به نفس گاه او را تا سر حد پشت پا زدن به بسیاری از باورها كشانده و شطحیاتی چند از خود به جای گذاشته و در قالب شعر می‌گوید:
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه حور ز جنت به در كشیم
هر چند در پایان غزل خود را از آن سخنان نادم و پشیمان كرده و اعتراف نموده كه پای از گلیم خویش به در برده كه این هم نشانه‌ای از صداقت باطنی و باورمندی اوست.
حافظ نه حد توست چنین لاف‌ها زدن
پای از گلیم خویش چرا بیشتر كشیم
و اما بعد:
از دیدگاه حافظ مقام عشق مقامی والاتر و بالاتر از هر انتخاب دیگری است بدان صورت كه گاه عشق دل و دین را از او ربوده و به وادی دیگری كشانده است.
در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
حافظ می‌گوید آزادی بدون عشق خاصیتی ندارد و تمامی تلاش‌ها و مقدورات آدمی در گرو عشق است.
عشقت نه سرسری است كه از سر به در شود
مهرت نه عارضی است كه خون جگر شود
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر همزمان شد و با جان به در شود
والسلام
منبع: روزنامه عصرمردم
7375/ 2027