۲ اسفند ۱۳۹۷، ۸:۱۳
کد خبر: 83217281
T T
۰ نفر
رزمندگان دفاع مقدس؛ سفيران گفتمان ايثار و مقاومت

تهران- ايرنا- عمق نگرش جوانان اين مرزوبوم نسبت به مساله جهاد سبب شد تا آنها در سال هاي دفاع مقدس از اين آزمون سربلند بيرون بيايند و نداي حق طلبي و ظلم ستيزي ايرانيان را به جهانيان برسانند و بدين گونه بيرق استقلال و آزادگي وطن خويش را به اهتزاز درآورند.

به گزارش گروه اطلاع رساني ايرنا؛ تجاوز و يورش همه جانبه رژيم بعث عراق به مرزهاي مختلف ايران سبب شد تا رزمندگان دلاور با تمام وجود و اراده اي پولادين در برابر متجاوزان و حاميانش صف آرايي و ماشين جنگي صدام را متوقف كنند و درسي فراموش ناشدني را به دشمنان اين مرز و بوم بياموزند. روزنامه هاي مختلف در هفته گذشته با انتشار گزارش ها و مطالبي حماسه هاي اين دوران را بررسي كردند.

** خاك ايران، سرزمين شهيدان گلگون كفن
ايران، سرزمين لاله خيزي است كه در هر زمان ايثارگراني به حكم پاسداري از ارزش ها جان خويش را فدا مي كنند، لاله هايي سرخ كه حافظان فرهنگ ناب محمدي (ص) در اين مرز و بوم شدند.

روزنامه «كيهان» در گزارشي با عنوان «قافلۀ شوق» نوشت: با سقوط شهرهاي مرزي خوزستان، خيلي از روستاها تخليه شده بودند و كساني كه دستشان به جايي بند نبود و فرصت جمع كردن زال و زندگيشان را نداشتند، حيوان هاي زبان بستۀ آبادي ها، اين ور و آن ور سفيل و سرگردان بودند. توي دشت آزادگان يا اطراف شوش و دزفول، گله گله گاوميش را مي‌ديدي كه بدون چوپان و آقابالاسر، كنار هور و زمين هاي باتلاقي مي‌گردند و شب ها جايي كنار نيزار يا لاي نخل ها و درختچه‌ها، سرشان را زمين مي‌گذارند.

خيلي از اين حيوان ها را مي‌ديديم كه تير و تركش هاي الله بختكي سَقَطشان كرده بود و دسته‌هاي كلاغ و لاشخور، روي مردارشان چرچر مي‌كردند. توي خط «دبّ حردان» و ايستگاه راه آهنِ «آب تيمور» هم، مدتي بود چند تا درازگوش افسار سرخود و مجهول الصّاحب پيدا شده بودند كه بيشتر روزها، دُور و بر ما و دستۀ خمپاره، پي غذا مي‌پلكيدند. روزهاي اول كه سر و كله شان را ديديم، گفتيم با اين همه رزمندۀ مسافر اهواز، بايد عين خركچي هاي قديم، قحطي ماشين را با همين زبان بسته‌ها علاج كنيم.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «استراحت او صرفاً در فواصل مجروحيت‌هايش بود» آورد: سردار شهيد رضا نورمحمدي در 1337 در آبادان متولد شد. اين سردار بزرگ در تمام عمليات‌هاي بزرگ و كوچك تا عمليات بدر شركت داشت و استراحت او صرفاً در فواصل 15 بار مجروحيت او بود كه بر تخت بيمارستان خوابيده بود. نورمحمدي پس از 40 روز مقاومت دليرانه تا سقوط خرمشهر با دلي پرخون و قلبي شكسته به آن سوي «پل نو» خرمشهر عقب‌نشيني كرد تا جلوي پيشروي دشمن را به سمت آبادان بگيرد.

روزنامه «ايران» در گزارشي با عنوان «در جبهه غرب چه خبر بود؟» برگرفته از دست نوشته‌هاي يك بسيجي از شور و حال روزهاي اعزام به جبهه هاي جنگ تحميلي، آورده است: اگر اشتباه نكنم يكي از روزهاي خرداد سال شصت بود كه براي گذراندن دوره آموزش نظامي به پادگان امام حسين(ع) در شمال شرقي تهران اعزام شديم. تقريباً صد نفري بوديم كه ميانگين سني‌مان شايد همان هفده سال بود. يك پيرمردي در بين ما بود كه بالاي هفتاد داشت و او را «پدر باستاني» صدا مي‌كرديم، اسم خانوادگي‌اش باستاني بود. بچه‌ها همه هواي او را داشتند و در انجام كارها به او كمك مي‌كردند.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «صبحگاه مدرسه بوي جبهه مي‌داد»، از خاطره‌ حضور چند دانش‌آموز در عمليات والفجر 8، نوشت: 20 بهمن 1364 نقطه عطفي در زندگي علي‌اكبر سعادت‌نژاد بود. در آن روز او و تعدادي از همكلاسي‌هايش يكي از بزرگ‌ترين آزمون‌هاي زندگي‌شان را تجربه مي‌كردند. آن‌ها كه دانش‌آموز دبيرستان بودند، با سخنان مديرشان تصميم مي‌گيرند به جبهه بروند و اين اعزام مصادف مي‌شود با انجام يكي از بزرگ‌ترين و موفق‌ترين عمليات‌هاي دفاع مقدس يعني والفجر 8.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «سيدمهدي معادلات پزشكي را برهم زد» از خاطره شهيدي كه زنده شد در گفت‌وگوي با جانباز سعيد رحيمي، آورد: سعيد رحيمي از جانبازان اعصاب و روان كشورمان است كه خودش مي‌گويد در سال چند بار به دليل عوارض جانبازي بستري مي‌شود. در گفت‌وگو با رحيمي مي‌خواستيم بيشتر به مشكلات جانبازي‌اش بپردازيم، اما او ترجيح داد از خاطرات دوران دفاع مقدسش بگويد. تريبون را دست او داديم تا حرف و خاطراتش را با خوانندگان صفحه ايثار و مقاومت درميان بگذارد.

روزنامه «جوان» در گزارشي ديگر با عنوان «عملكرد غواصان در نبرد فاو شگفتي كارشناسان نظامي را برانگيخت» در گفت ‌وگو با يكي از نيرو‌هاي ضد زره و از جانبازان عمليات والفجر 8، نوشت: عمليات آبي- خاكي «والفجر 8» در بهمن 1364 انجام شد و يكي از موفقيت‌آميزترين و شگفت‌انگيزترين عمليات‌هاي ايران در دوران دفاع‌مقدس بود. طي اين عمليات دسترسي عراق به آب‌هاي خليج فارس قطع شد. در فرآيند بيش از 75 روز نبرد گسترده كه صحنه واقعي رويارويي نيروي نظامي و ماشين جنگي حزب بعث عراق با توان قواي ايراني بود، ايران بر سواحل شمالي خورعبدالله در شبه جزيره فاو (شهر فاطميه) مسلط و راه ورود عراق به خليج فارس بسته شد.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «نهضت خميني دنياي حبيب‌الله را وسعت بخشيد» نوشت: حبيب‌الله شمايلي در روز‌هايي كه به عنوان كارمند بانك مشغول كار و امرار معاش بود، فكر نمي‌كرد خيلي زودتر از چيزي كه فكرش را مي‌كرد، كار در بانك را رها كند و در دنيايي بزرگتر به دنبال آرمان‌هايي بزرگتر بگردد. محيط بانك براي مرد بزرگي مثل او كوچك بود و امام خميني (ره)، حبيب‌الله، برادرش حميد و بسياري از هم‌نسلانش را با دنيايي ديگر آشنا كرد. آن‌ها در دامان امام پشت پا بر رسم ناپايدار دنيا زدند و به جست‌وجوي آرمان‌هاي ماندگارشان در فكه و شلمچه پرداختند.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «لباس پاسداري پوشيديم و پاي سفره عقد نشستيم» در گفت ‌وگو با طوعه احمدي همسر آزاده و از زنان انقلابي بيرجند، آورده است: «مراسم عقد ما بسيار ساده برگزار شد. من و همسرم تصميم گرفتيم با پوشيدن لباس سبز پاسداري بر سر سفره عقد بنشينيم و زندگي مشتركمان را شروع كنيم.» طوعه احمدي و همسرش آزاده پاسدار علي احمدي هر دو از جوانان انقلابي بيرجند بودند. آن‌ها زندگي مشتركشان را سال 62 آغاز كردند و همراه هم به مناطق عملياتي رفتند، اما تنها چهار ماه بعد، علي در عمليات خيبر به اسارت درآمد. حالا طوعه مانده بود و فرزندي كه چهار ماهه باردار بود و صبري جميل كه بايد در نبود همسرش بار زندگي را به‌تن‌هايي به دوش مي‌كشيد.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «پسرم 2 ماه بعد از شهادتش پدر شد» در گفت ‌وگو با مادر شهيد ابوالحسن احمدي نوشت: تنها فرزند شهيد وقتي به دنيا مي‌آيد كه پدرش به شهادت رسيده بود. پسرم وقتي كه براي بار آخر به جبهه مي‌رفت، همسرش هفت ماهه باردار بود. دو ماه بعد از آنكه حسن مفقود شد، پسرش به دنيا آمد. پيكر پسرم 12 سال بعد تفحص و شناسايي شد. مادر شهيد احمدي با يادآوري خاطرات فرزندش مي گويد: پسرم در جريان محاصره نيرو‌هاي گردان كميل در عمليات والفجرمقدماتي حضور داشت. خودش تعريف مي‌كرد كه توانسته بود به مجروحين عمليات آب برساند. آن‌ها در محاصره بودند، اما حسن توانسته بود از حلقه محاصره فرار كند. هميشه حسرت شهداي كميل را مي‌خورد. اين پسر آنقدر به جبهه احساس تعهد مي‌كرد كه دير به دير خانه مي‌آمد.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «شكار كشتي دشمن با گلوله تانك» آورد: شهيد مدافع حرم محرمعلي مرادخاني از رزمندگان حاضر در عمليات والفجر 8 بود. پسرعمويش سرهنگ داود مرادخاني در نقل خاطرات حضور اين شهيد در نبرد فاو مي‌گويد: در خط پدافندي فاو و در كارخانه نمك من و محرمعلي يك جا بوديم. ايشان مسئول گردان مكانيزه بود و من هم در ادوات بودم. همرزمانش تعريف مي‌كردند كه يك بار مهمات تمام شده بود و كسي نمي‌توانست از سمت خودي به شبه جزيره فاو بيايد. محرمعلي خودش قايق سوار مي‌شود و زير حجم آتش سنگين دشمن مهمات مي‌آورد. در حالي كه هر آن امكان داشت با اصابت حتي يك گلوله، كل قايق به همراه مهمات منفجر شود، اما پسرعمو اين مهم را انجام داد.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «سكته خبرنگار ژاپني در حين عمليات والفجر 8» نوشت: نوجواني 18 ساله بود كه عزم رفتن به جبهه كرد. ابتدا در كردستان عراق به عنوان رزمنده بسيجي مشغول و سپس به توصيه حاج همت وارد تيپ 10 سيدالشهدا شد. «سعيد اكبري» در همان بدو ورودش به لشكر 10 سيدالشهدا به يگان پدافند هوايي رفت؛ جايي كه قرار بود قبضه‌هاي گلوله، سينه هواپيما‌هاي دشمن را نشانه رود.

در قسمتي از اين گزارش به نقل از خاطرات او آمده است: با خبرنگار‌ها كه يكي از آن‌ها اهل ژاپن بود، ارتباط برقرار كرد. همين چند كلمه صحبت باعث شده بود تا آخري كه كنارشان بوديم، ما را رها نكنند و مدام سؤال كنند. همين حين هواپيما‌هاي عراقي از بالاي سر ما رد شدند و آتش ريختند. اين اتفاق باعث شد خبرنگار ژاپني حالش بد شود و سكته كند. هرچه خواستيم به آن‌ها حالي كنيم اين آهن‌پاره‌هايي كه از هواپيماي عراقي‌ها به زمين مي‌ريزد موشك نيست و قصدشان اين است ما را بترسانند، نتوانستيم.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «فرزندان دوقلويم در جبهه رفتن با هم رقابت مي‌كردند» در گفت‌وگو با پدر شهيد احمد الله‌وردي، آورد: خانواده الله‌وردي دوقلو‌هايي داشتند كه هر 2 اهل جهاد بودند. پدر مي‌گويد: احمد و محمود دوقلو بودند، متولد پنجم دي 1348. با هم به مدرسه رفتند و خيلي با هم رفيق بودند، هواي هم را داشتند. وقتي جنگ تحميلي شروع شد، بچه‌ها فرمان امام خميني (ره) مبني بر حضور در جبهه را شنيدند و رقابت بينشان براي رفتن زياد شد. در نهايت توافق كردند نوبتي به جبهه بروند، اما در آخرين اعزامشان رقابت سخت‌تر شد. ماه مبارك رمضان سال 1367 كه تمام شد مادر احمد دلشوره عجيبي گرفته بود. گاهي خبر عمليات‌ها به گوش ما مي‌رسيد و مي‌دانستيم عيد فطر بچه‌ها عملياتي در پيش دارند.

روزنامه «جمهوري اسلامي» در گزارشي با عنوان «وبـال» نوشت: آقاي ابوترابي مرد بزرگي بود. چندين سال در زمان شاه به خاطر فعاليت هايش زندان رفته بود. زندان توام با شكنجه هاي طاقت فرسا. همين كه انقلاب، و بعد هم جنگ شد، آمد جبهه. نه براي تبليغ، با يك كلاشينكف براي جنگيدن! و اتفاقا در همان ماه هاي اول جنگ اسير شد، و 10 سال در اردوگاه هاي عراق ماند. 1359 تا 1369 و نقطه اتكاي بسياري از اسرا شد.

جالب آنكه آقاي ابوترابي بين عراقي ها هم چهرهاي دوست داشتني پيدا كرد. افسر اردوگاه ما با افتخار مي گفت من چندين ماه در اردوگاه ابوترابي بوده ام! مردي خوشرو و با ايمان كه با وجود كتك هاي وحشيانه اي كه مي خورد، هيچ وقت آرامش و چهره خندانش را از دست نمي داد و هميشه به ديگران اميد مي داد. انساني بود با روحي بزرگ. سفارش مهم اش به اسرا اين بود كه ما بايد سلامت برگرديم ايران و نمي گذاشت در كشمكش هاي بيهوده با نگهبان ها، جان بچه ها به خطر بيفتد.

اين روزنامه در گزارشي با عنوان «مادر رگ‌هاي گردن عباس را بوسيد و ديگر حرف نزد» به روايت محمد احمديان از بچه‌هاي تفحص، آورد: عباسعلي فتاحي بچه دولت آباد اصفهان بود. سال شصت به 6 زبان زنده دنيا تسلط داشت. تك فرزند خانواده هم بود. زمان جنگ اومد و گفت: مامان مي‌خوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصاي دستمي، كجا مي خواي بري؟ عباسعلي گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزيزم...

در قسمتي از اين گزارش آمده است: يه روز شهيدخرازي گفت: چند نفر مي‌خوام كه برن پل 40 دهنه روي رودخونه دوويرج رو منفجر كنن. پل كيلومترها پشت سر عراقي‌ها بود... پنج نفر داوطلب شدند كه اولين شون عباسعلي فتاحي بود... يه مدت بعد خبر رسيد تخريبچي‌ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، يكي شونم برنگشته... زمزمه لغو عمليات مطرح شد. گفتند ممكنه عباسعلي فتاحي توي شكنجه‌ها لو بده. پسر عموي عباسعلي اومد و گفت: عباسعلي سنش كمه اما خيلي مرده، سرش بره زبونش باز نميشه. بريد عمليات كنيد... عمليات فتح المبين انجام شد و پيروز شديم. رسيديم رودخانه دوويرج و زير پل يه جنازه ديديم كه نه پلاك داشت و نه كارت شناسايي. سر هم نداشت. پسرعموي عباسعلي اومد و گفت: اين عباسعليه. گفتم سرش بره زبونش باز نميشه.

روزنامه «جمهوري اسلامي» در گزارشي با عنوان «ابوطالب» نوشت: ابوطالب، دوست نازنين، جانباز و آزاده شمالي‌ام برايم نوشته بود«يعني تمام شد نوشتن خاطراتت!؟» حس كردم چه مي‌خواهد بگويد... برايش نوشتم؛ ابوطالب! تو كه مي‌داني من چقدر چيزها را نگفته‌ام! من كه هنوز نگفتم محمد رضايي مشهدي را چطوري توي اردوگاه شهيد كردند. من كه چشم‌هاي نازنين و منتظر مهدي احسانيان را توصيف نكرده‌ام، چطور با وجود زخم‌هايش، شهيدش كردند. نگفتم آقاي قاسمي را چطوري آن صبح شهيد كردند.

من نگفتم مرتضي عبداللهي كه رفت بيمارستان و برنگشت، دهقان عزيز و كوروش قاسمي كه روزهاي آخر با ضربه كابلي چشم‌هايش هم نابينا شده بود، چطور از اردوگاه رفتند و ديگر هيچ وقت نيامدند. من كه حكايت شهادت پيراينده را نگفته‌ام و وقتي را كه برگشتيم، رفتيم و پسر 6 ساله زيبايش را ديديم. يادت كه هست پسر مو فرفري بسيار قشنگ‌اش هنوز منتظر بابا بود. باور نمي‌كرد شهيد شده... ابوطالب ناهيدي متولد 1350 بود، 1365 اسير شد. هنوز دوره راهنمايي درس مي‌خواند. چهار سال مفقودي را تحمل كرد. خيلي سختي تحمل كرد و هنوز همان خودش است. ساده و صميمي.

اين روزنامه درگزارشي ديگر با عنوان «تازه داماد ميدان جهاد و شهادت» آورد: شهيد محمود كعبي در خانواده‌اي متدين و مستضعف در آبادان ديده به دنيا گشود. از دانشجويان آرام و متين و فعال انجمن اسلامي دانشكده اقتصاد و علوم اجتماعي خرمشهر، شاخه دانشگاه شهيد چمران اهواز بود. با شروع جنگ تحميلي در مهر 59، همچون ديگر دوستان در انجمن به «ستاد مقاومت و هماهنگي جنگ تحميلي خرمشهر» پيوست. آن زنده ياد با هزاران عذر و بهانه مي‌توانست همراه با خانواده خود، در آن روزهاي آتش و خون شهر را ترك كند.

چه عذر و بهانه‌اي بهتر از برگزاري مراسم جشن نامزدي‌اش قبل از روزهاي آغازين جنگ تحميلي براي ترك ميدان رزم و مقاومت در مقابل ميل جواني و عشق به زندگي و تازه عروسش و لباس دامادي را بر لباس رزم ترجيح دادن؟ از نخستين روزهاي جنگ تحميلي، شادابي حضورش در جمع دوستان در ستاد مقاومت، نشان از دل كندن از آرزوهاي جواني‌اش بود و هرگز از مراسم نامزدي‌اش چيزي نمي‌گفت. آتش توپخانه دشمن در شب‌ها زياد بود و بر اثر آن آتش‌باري‌ها، شبي چند نفر از نيروهاي سپاه در حوالي ستاد مقاومت شهيد مي‌شدند.

روزنامه «رسالت» در گزارشي با عنوان «مادران و همسران شهدا پاي انقلاب ايستاده‌‌اند» در گفت ‌و‌گو با مادر شهيد ذاكري و (عفت شجاع) همسر شهيد صياد شيرازي نوشت: در تقويم رسمي كشور، روز 13 جمادي‌الثاني، روز تكريم مادران و همسران شهدا نام گرفته است. تكريم مادراني كه به نداي پير و مراد خود، معمار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) لبيك گفته و زينب گونه در حماسه هشت سال دفاع مقدس با تشويق همسران و فرزندان برومند خود آنها را براي حضور در جبهه ها آماده و آنها را تشويق مي كردند.

اگر ايثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت اين شير زنان ايران زمين نبود، خدا مي دانست چه بر سر نهال نو پاي انقلاب مي آمد، اين دلاور زنان بودند كه فرزندان جوان و نوجوان خود را براي خط مقدم جبهه آماده مي كردند و براي دفاع از ولايت سينه سپر مي كردند تا يك وجب از خاك مقدس اين سرزمين در دست دشمن تا دندان مسلح نيفتد. اگر حماسه همسران شهيدان كه بسياري از آنان نوعروس بودند، نبود معلوم نيست چه بر سر اين خاك مي آمد اما آنها مردان و همسران خود را همچون رباب، ليلا و زينب كبري براي حضور در خط مقدم جبهه تشويق مي كردند.

روزنامه «خراسان» به مناسبت وفات حضرت ام‌البنين (س) روزتكريم مادران شهدا در گزارشي با عنوان «35 سال در حسرت به آغوش كشيدن فرزند» در گفت و گو با «شهربانو دشتي» مادر نوجوان‌ترين شهيد دفاع مقدس، آورد: شهيد «علي جرايه» فرزند سوخته زار و شهربانو در نخستين روز مهر1350 در سرابباغ آبدانان از شهرستان ايلام در خانواده اي عشاير متولد شد و هنوز 12 بهار بيشتر پشت سر نگذاشته بود كه درس و مدرسه را رها كرد و به فرمان امام خميني (ره) لبيك گفت. در زمان جنگ تحميلي به عنوان رزمنده بسيجي به گردان 505 محرم ، تيپ11 امير المومنين (ع) سپاه پيوست.

روزنامه «اطلاعات» در گزارشي با عنوان «آسمان امن، ارمغان انقلاب» در گفت وگو با امير عليرضا الهامي، جانشين قرارگاه پدافند هوايي خاتم الانبياء(ص) ارتش، نوشت: كاركنان غيور و انقلابي پدافند هوايي ارتش دوشادوش ساير نظاميان ارتش و مردم عزتمند ايران اسلامي، در برخورد با جريانات ضد انقلاب و شركت در دفاع مقدس، عشق و ارادت خود را به انقلاب نوپا نشان دادند و هشت سال با خودباوري و عملياتي كردن سامانه هاي پدافندي، بدون نياز به مستشاران خارجي، تمام قد و با سينه اي گشاده در حراست از كيان جمهوري اسلامي و حفاظت از امنيت آسمان كشور سر از پا نشناختند.

روزنامه «دنياي اقتصاد» با درج عنوان «خاطره روحاني از قطع صادرات نفت ايران در اوج جنگ» آورد: حسن روحاني روز دوشنبه در مراسم بهره برداري از مرحله سوم پالايشگاه ستاره خليج فارس، با بيان خاطره‌اي از دوران جنگ، گفت: يك روزي در جنگ فروش نفت ما به طور كامل در سال 64 قطع شد، اما با اراده تصميم، برنامه‌ريزي، تدبير و فداكاري با كمك مهندسين و متخصصين كشور از مشكلات عبور كرديم و دوباره توليد و فروش نفت ادامه پيدا كرد.

رئيس جمهور خاطر نشان كرد: در عمليات بدر سال 63، فقط يك فروند هواپيماي عراقي را توانستيم بزنيم، اما با برنامه‌ريزي‌هايي كه انجام داديم، با كمك شهيد بابايي و دوستان از بهمن 64 تا فروردين 65، موفق شديم 150 فروند هواپيماي عراقي را سرنگون كنيم كه در مخيله هيچ نظامي نمي‌آمد.» «اگر مي‌خواستيم دست روي دست بگذاريم و از ميراژها و ميگ‌هاي جديد و موشك‌هاي ضدرادار عراق بترسيم، نمي‌توانستيم كاري انجام دهيم.»

** مدافعان حرم، عاشقان گمنام
مدافعان حرم، انسان هاي متقي هستند كه بي ادعا و بدون مطالبه جاه و جلال از روي خلوص نيت در سير و سلوك معنوي، رابطه عاشق و معشوقي خويش را با خالق هستي برقرار كردند تا رستگار ابدي باشند.

روزنامه «كيهان» در گزارشي با عنوان «يك نـام 2 پنجره 2 پلاك» در گفت ‌و‌گو با خانواده شهيد مدافع حرم محمود مراد اسكندري، نوشت: وقتي شهيد محمود مراد اسكندري در سال 59 در مبارزه با دنياي استكبار به شهادت رسيد مي‌دانست كه اسلحه وي بر زمين نخواهد ماند و جوانان غيور همين سرزمين راه وي را ادامه خواهند داد؛ اما نمي‌دانست كه 7 سال بعد لاله‌اي با همان نام و نشان و خلق و خو خواهد روييد تا پرچم مبارزه حق عليه باطل را به دوش بكشد و نشان افتخاري ديگر بر سينه اين آب و خاك شود.

شهيد محمود مراد اسكندري، شهيد ديگري از مدافعان حرم آل‌الله است كه سيره عموي بزرگوار خود را در پيش گرفت، او در كودكي از نعمت پدر و مادر محروم شد و بار سنگين حمايت و پشتيباني از 8 خواهر را به عهده مي‌گيرد؛ اما همه علقه او به خانواده مانع رسيدن او به اهدافش نمي‌شود، او خواهران خود را به خدا و اهل بيت‌(ع) مي‌سپارد و راهي سوريه مي‌شود و تا جان در بدن دارد در مقابل دشمن خونخوار داعشي مي‌ايستد و در اين راه به عموي شهيد و همنام خود مي‌پيوندد.

اين روزنامه با درج عنوان «تجليل از شهيد «ابراهيم هادي» و شهداي كانال كميل در همايش «هادي دل‌ها»» آورد: چهارمين همايش شهيد ابراهيم هادي، شهداي كانال كميل و حنظله و شهداي مدافع حرم با عنوان «هادي دل‌ها» پنج‌شنبه 25 بهمن‌ با حضور جمع كثيري از مردم، جوانان، دوستداران شهيد ابراهيم هادي و خانواده معظم شهدا در تالار بزرگ وزارت كشور برگزار شد. تصاوير شهيد ابراهيم هادي در دست حاضران و بستن پيشاني بند با ذكر «لبيك يا حسين(ع)» و «يا فاطمه الزهرا(س)» جلوه خاصي را به اين محفل داده بود.

در اين مراسم حجت‌الاسلام شهاب مرادي در سخناني با بيان اينكه حضور باشكوه عموم پسران، دختران و خانواده‌ها نشان مي‌دهد كه شهيد ابراهيم هادي چقدر در دل ملت محبوب است، گفت: ابراهيم هادي هيچ‌گاه به دنبال اسم و نام نبوده است به ابراهيم هادي پيشنهاد فرماندهي شد اما قبول نكرد چرا كه اعتقاد داشت در پاك‌ترين شرايط مانند جبهه نيز، سقاي رزمندگان بودن اجر بيشتري دارد. حجت‌الاسلام شهاب مرادي با بيان اينكه اي كاش زندگي شهيد ابراهيم هادي سريال بشود و من آرزو دارم اين كار انجام شود، ابراز داشت: ما بايد در زندگي او و شهدايي همچون عباس بابايي و صياد شيرازي تأمل كنيم؛ چرا كه آن‌ها ما را به حيرت وامي‌دارند.

روزنامه «خراسان» با درج عنوان «بزرگداشت 161 شهيد روحاني مدافع حرم برگزار مي شود» آورده است: مسوول نمايندگي ولي فقيه در نيروي قدس سپاه با اشاره به اين كه كنگره شهداي روحاني مدافع حرم 2 اسفند در قم برگزار مي‌شود، گفت: تاكنون 161 شهيد روحاني مدافع حرم در سوريه و عراق داشتيم . حجت‌الاسلام شيرازي افزود: از اين 161 شهيد 25 شهيد ايراني، 96 شهيد عراقي، 24 شهيد سوريه‌اي، هفت شهيد افغانستاني و 9 شهيد هم پاكستاني هستند.

** تبيين آثار دفاع مقدس، بازنمايي فرهنگ ايثار و شهادت
اگر چه دسترسي به حماسه سازان دوران دفاع مقدس و وقايع آن دوران در حال حاضر مقدور نيست اما آثار و نشان هاي موجود مي تواند الهام بخش هنرمنداني باشد كه با بازنمايي رخدادهاي آن دوران به صور مختلف (كتاب، فيلم، تصوير، شعر، تئاتر و ...)، نسل آينده كشور را از وجود ايثار و از خودگذشتگي ها و خلق حماسه هاي جاويد در هشت سال دفاع مقدس، آگاه سازند.

روزنامه «كيهان» در گزارشي با عنوان «در ضرورت بازانديشي و تعريف فرهنگ مقاومت» نوشت: «فرهنگ مقاومت» چيست؟! آيا طرح اين پرسش در جامعه‌اي كه سال‌هاست با واژه «مقاومت» و مشتقات آن «درآميخته» است حركتي «بيجا» تلقي نمي‌شود؟! بررسي تناسب اين پرسش در گرو دركِ «نوع» و «ميزان» «درآميختگي جامعه» با «فرهنگ مقاومت» و «فهم» و «تلقي» آن از «مفهومي» است كه سال ها با آن زيسته است.

در قسمتي از اين گزارش آمده است: پس از پايانِ جنگِ تحميلي كه مقاومتي نتيجه بخش بود و براي نخستين بار در تاريخ كشور بدون از دست دادن خاك به سرانجام رسيد، در اوايل دهه هفتاد مفاهيمي جديد راه به ادبياتِ رهبرِ انقلاب گشود كه بر ضرورتِ «مقاومت» در ابعادي نرم تاكيد مي‌كرد: «تهاجم فرهنگي»، «شبيخون فرهنگي» و «ناتوي فرهنگي». با تولد اين مفاهيم، عرصه مقاومت از «جنگ سخت» به «جنگ نرم» انتقال يافت و ضرورت حفظِ مواريثِ فرهنگي با الگوي «مقاومت» در مقابل دشمن آشكار شد.

اين روزنامه با درج عنوان «در اختتاميه جبران كنيد» به جاي خالي خانواده شهدا در افتتاحيه فجر اشاره كرد و آورد: در مراسم افتتاحيه سي و هفتمين جشنواره بين‌المللي فيلم فجر اگرچه از عملكرد سينماي ايران پس از انقلاب اسلامي روايتي تئاترگونه روي صحنه رفت كه به معرفي فيلم‌هاي دفاع مقدسي، مذهبي و انقلابي هم پرداخت اما هرگز در اين مراسم از سازندگان و عوامل متعهد سينماي انقلاب تجليل نشد. يادمان نرود كه در هنر سينما ما داراي اسطورهايي چون شهيد آويني هستيم كه بسياري از سينماگران انقلابي ما امروز سعي مي‌كنند در مسير آن شهيد حركت كنند. همچنين سينماي ايران، امروز فيلمسازان مكتبي و انقلابي را در خدمت دارد كه حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارند كه مي‌شد در اين جشنواره به آنها پرداخت و بها داد و از آنها به عنوان چهره‌هاي انقلابي سينماي ايران تجليل كرد.

روزنامه «كيهان» با بازتاب عنوان «روزنامه كيهان، برگزيده پنجمين جشنواره هنر مقاومت شد» نوشت: مراسم اختتاميه پنجمين جشنواره ملي هنر مقاومت، با تجليل از 6 هنرمند پيشكسوت و معرفي 40 برگزيده به مناسبت چهلمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي برگزار شد. در اين مراسم كه چهارشنبه شب گذشته با حضور جمعي از هنرمندان، خانواده‌هاي شهدا و فرماندهان دفاع مقدس برگزار شد، سردار محمدرضا نقدي، معاون فرهنگي و اجتماعي سپاه با تقدير از كيفيت بالاي آثار پنجمين جشنواره هنر مقاومت، گفت: آثار اين جشنواره به بلوغ خوبي رسيده و از نظر شكل و مضمون بسيار رشد داشته است.

تجليل از خانواده شهيد مدافع حرم، محمدهادي ذوالفقاري از برنامه‌هاي اين مراسم بود. در آئين پاياني پنجمين جشنواره هنر مقاومت از حبيب‌الله صادقي، سيدعباس ميرهاشمي، مصطفي گودرزي ديباج، كاظم چليپا، غلامعلي طاهري و طاهر شيخ‌الحكمايي به‌عنوان شش پيشكسوت هنر انقلاب تجليل به عمل آمد.

روزنامه «ايران» در يادداشتي با عنوان «تاريخ نگاري جنگ چالش‌هاي بحران زا در مرحله‌گذار» به قلم محمد دروديان پژوهشگر تاريخ جنگ، آورده است: پيش از اين يادداشتي تحت عنوان «نقدي بر تاريخ نگاري جنگ ايران و عراق»، با تأكيد بر مشخصه‌هاي تاريخ نگاري ارتش و سپاه، نوشته بودم و در چارچوب يادداشت ياد شده، نشستي نيز در پژوهشگاه دفاع مقدس برگزار و يادداشت ديگري با عنوان «نقد و بررسي معرفت شناسي جنگ ايران و عراق» را نوشتم. همچنين در همين روند مطلب ديگري درباره «در برابر تحريف تاريخ چه بايد كرد؟» منتشر كردم كه با توجه به بيانيه ستادكل نيروهاي مسلح درباره تحريف، بازتاب متفاوتي داشت.

در ادامه آمده است: منظور از تاريخ نگاري جنگ ايران و عراق و روايت‌هاي كنوني، تلاش مورخان و اظهارات فرماندهان، مسئولان و رزمندگان در درون ساختار ارتش و سپاه، همچنين در جامعه، براي توصيف و تبيين وقايع، موضوعات و مسائل جنگ ايران و عراق است.

روزنامه «جمهوري اسلامي» در گزارشي ديگر با عنوان «مادري با چهل هزار فرزند» به مناسبت چهلم بانو بهجت افراز مادر اسرا و مفقودين نوشت: بهجت افراز رئيس سابق اداره اسرا و مفقودين هلال احمر جمهوري اسلامي ايران- در 85 سالگي درگذشت. خانم بهجت افراز متولد 1312 در شهرستان جهرم از استان فارس دريك خانواده مذهبي و متدين متولد مي‌شود. وي داراي ليسانس زبان و ادبيات عرب از مدرسه عالي ترجمه (دانشگاه علامه طباطبايي). 18 سال مدير اداره اسرا و مفقودين هلال احمر. لقب‌ام الاسراء توسط شهيد ابوترابي به ايشان داده شد. مبارز قبل از انقلاب در ملي شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامي؛ خير مدرسه ساز؛ دبير مدرسه رفاه، 2 خواهر ايشان توسط منافقين ترور شدند (شهيد رفعت افراز و شهيد دكتر محبوبه افراز).

ترجمه كتاب «جايگاه زن در اسلام» تاليف كتاب هاي «چشم تر»، «ام الاسراء»، و شرح وظايف اداره اسراء و مفقودين جمعيت هلال احمر، بازنشسته آموزش و پرورش؛ كار‌آفرين نمونه و كسب عنوان پيشكسوت نمونه از وزير كار، رفاه و امور اجتماعي؛ دريافت لوح تقدير از سازمان اوقاف و امورخيريه؛ فروش منزل شخصي و وقف آن براي مدرسه. مدير مجتمع آموزشي حضرت زينب.س، فعال فرهنگي، فعال در امور عمراني و تعميرات اساسي امامزادگان سيد عبد الطيف و سيد محمد در شهرستان جهرم از پنج سال پيش بود.

اين روزنامه در گزارشي با عنوان «دانشگاه، دفاع مقدس، خدمت ماندگار» با بيان تجليل از 2 استاد ماندگار دانشگاه پزشكي اهواز در دفاع مقدس، آورد: «دانشگاه، دفاع مقدس، خدمت ماندگار» اين‌ها سه واژه براي بيان 40 سال خدمت 2 استاد بزرگوار در خوزستان است. جنگ بود و توپ و تانك و خمپاره... دشمن براي رسيدن به خواسته هايش، خمسه خمسه‌ها را، چلچله‌ها را بر فراز آسمان ايران، بر فراز خوزستان هميشه قهرمان، روانه مي‌كرد... آنقدر كه مي‌خواست نه خانه‌اي بماند و نه صاحب خانه اي... آنقدر كه آتش از فراز آسمان‌ها مي‌باريد و به گمانش، اين خاك پهناور را صاحب خواهد شد.

آري، پزشكان جنگ؛ در آن برهه زماني، زير آتش دشمن ماندند و با ايجاد فضاهاي درماني در زيرزمين هتل‌ها و منازل، قدرتمندانه به كار درمان و آموزش ادامه دادند و حمله‌ها و صداي مهيب آتش دشمن هيچ خللي در كارشان وارد نكرد... اساتيد گرانقدر آقايان تقي رازي متخصص زنان و زايمان و استاد استادان فعلي زنان و زايمان در خوزستان و ديگر نقاط كشور و سيد كاظم علوي فاضل متخصص روان پزشكي كه هر 2 پزشك فرهيخته دوران دفاع مقدس و البته قبل و بعد از آن، با 40 سال خدمت صادقانه در حوزه درمان هستند.

روزنامه «رسالت» در گزارشي با عنوان «تكراري كه يادمان مي‌اندازد فراموش نكنيم» نوشت: نمايش تكرار، همانطور كه از اسمش پيداست تكرار ذهني و دروني مدام يك بيمار روان‌درمان است كه در دفاع‌مقدس مجروح شده و به‌ واسطه شهادت همرزمانش و جراحاتي‌كه برداشته به لحاظ ذهني در گذشته مانده است. او مدام حوادث يك شب خاص را به‌ياد مي‌آورد. اين آشفتگي ذهني در چرخه‌اي از تكرار حدود 50 دقيقه به‌طول مي‌انجامد و ما در نهايت متوجه مي شويم كه او غواص بوده ودر يك عمليات مهم شركت داشته، اما عمليات لو رفته وهمه 19 غواص همراه او شهيد شده اند . در انتهاي نمايش فيلم غواص هايي كه در دفاع مقدس به ماموريت مي‌روند نشان داده مي‌شود.

اين روزنامه با انعكاس عنوان «برگزاري يادواره شهداي پالايشگاه گاز شهيد هاشمي نژاد در سرخس» آورده است: با حضور جمعي از مسئولان و خانواده شهدا، يادواره شهداي شركت پالايش گاز شهيد هاشمي نژاد در محل سالن سينماي مجتمع مسكوني شهيد مهاجر سرخس برگزار شد. رئيس كارگروه مشورتي شاهد اين مجتمع گازي در اين خصوص گفت: اين مراسم با حضور مسئولين ارشد و كاركنان، خانواده شهداي مدافع حرم، شهداي وطن، جنگ تحميلي و يادگاران دوران دفاع مقدس در شهرستان برگزار شد. مجيد شيرازي اضافه كرد: اين يادواره با هدف تجليل از خانواده هاي شهداي شهرستان سرخس، ديدار با خانواده معزز شهدا و تقدير از اين بزرگواران، ديدار با خانواده شهيد تازه تفحص شده ( شهيد عيسي زهي ) و بازگشت پيكر اين شهيد والامقام پس از گذشت 32 سال احراز هويت به ميهن اسلامي، ترويج فرهنگ ايثار و شهادت برگزار شد.

روزنامه «جام جم» با درج عنوان «آغاز نمايش «ماهي در خاك» از ديروز در كرمان» نوشت: نمايش «ماهي در خاك» به نويسندگي مرتضي شاه كرم و كارگرداني كوروش زارعي از روز يكشنبه ( 28 بهمن) به مدت ده شب اجراي خود را در كرمان آغاز خواهد كرد. تازه‌ترين اثر موسسه مهنا كه به قصه شهداي لشكر 41 ثار‌ا... در عمليات‌هاي كربلاي 4 و 5 و همچنين عمليات والفجر 8 مي‌پردازد، از 28 بهمن هر شب از ساعت 19 در مصلاي بزرگ امام علي (ع) كرمان ميزبان مردم خواهد بود.

جديدترين اثر كوروش زارعي كه رشادت‌هاي غواصان شهيد دوران دفاع مقدس در سه عمليات كليدي را روايت مي‌كند، با استفاده از جلوه‌هاي ويژه سينمايي و تلفيق آن با نمايش محيطي، اين واقعه عظيم را در قالب اجراي بزرگ سينمايي‌اش روي صحنه مي‌برد. عليرضا كوهفر نيز تهيه‌كنندگي آن را بر عهده دارد.

اين روزنامه با درج عنوان «8000 بيت شعر براي دفاع مقدس» آورده است: به گفته دبير بيست‌ويكمين كنگره شعر دفاع مقدس 8439 شعر از سوي 2450 شاعر در اين كنگره بررسي شد كه مي‌توان از آنها به عنوان تكاوران فرهنگ ياد كرد. نشست رسانه‌اي بيست و يكمين دوره كنگره سراسري شعر دفاع مقدس با حضور امير سرتيپ دوم ستاد حميدرضا گرامي، رئيس سازمان ادبيات و تاريخ دفاع مقدس و دكتر محمود اكرامي‌فر، دبير علمي اين كنگره پيش از ظهر روز گذشته برگزار شد.

روزنامه «جام جم» با درج عنوان «روايت زندگي شهيد باكري» نوشت: مجموعــــه داستاني شهيد باكـري با نام «آقاي‌شهردار» به كارگرداني مهدي رمضاني و تهيه‌كنندگي عليرضا نظارات ساخته مي‌شود. مهدي رمضاني گفت: اين مجموعه در چند فاز توليد خواهد شد كه هر فاز نيز به يك مقطع از زندگي شهيد باكري مي‌پردازد. فاز اول در سه قسمت 35‌دقيقه‌اي توليد خواهد شد كه به بخش كودكي اين شهيد بزرگوار تا مقطعي كه شهرداري اروميه را به‌عهده مي‌گيرند، مربوط مي‌شود. در حقيقت دوران كودكي، نوجواني، فعاليت‌هاي جهادي ايشان و شهردار شدنشان به تصوير كشيده مي‌شود.

روزنامه «خراسان» در گزارشي با عنوان «گفت و گو با مادر نوجوان‌ترين شهيد دفاع مقدس» آورد: «بتول ميرزايي»، نويسنده كتاب «شوق وصال» روايتي داستاني از زندگي و خاطرات شهيد علي جرايه را به نگارش درآورده است. انتشارات «مهر آيش» در تيرماه امسال اين كتاب را به چاپ رسانده است. «ميرزايي» درباره نوجوان ترين شهيد جنگ تحميلي مي گويدكه شناسنامه و پرونده شهادت علي جرايه به طور اتفاقي توسط فرمانده اسبق شهرستان آبدانان مورد بررسي قرار گرفت.

وي از بنياد شهيد درخواست معرفي يكي از شهداي نوجوان را براي ديدار با خانواده اش دارد و زماني كه پرونده شهيد را مطالعه مي كند، متوجه مي شود علي جرايه به لحاظ سني از شهيد حسين فهميده كوچك تر است. پس از اعلام اين خبر به فرماندار، ايشان به بنياد شهيد استان و استانداري نيز اعلام مي كنند و در سال 1389 پس از بررسي هاي لازم و تطبيق سن شهيد و شناسنامه ايشان، علي جرايه به عنوان نوجوان ترين شهيد كشور ثبت مي شود.

پژوهشم**1699**2059**9131