روز پدر و حاج حسین بابای دو شهیدی که هم بند حر انقلاب طیب بود

شهر ری- ایرنا- حاج حسین ملکی دو پسرش در یک روز به فاصله چند ساعت از هم شهید شدند اما هنوز هم استقامتی در جان و چهره ای مصمم در راستای حفظ آرمانهای انقلاب دارد؛ جالب اینکه می گوید هم بند شهید طیب حاج رضائی هم بوده است.

به گزارش خبرنگار ایرنا،حاج حسین ملکی یکی از مبارزین انقلابی شهرری است که در بپاخاستن علیه حکومت طاغوت شاهنشاهی جزو اولین کسانی بود که در راهپیمایی ها و اعتراضات خیابانی شرکت کرد و هیچ وقت در این راه خسته نشد و حتی توسط ساواک بارها دستگیر و به زندان رفت .

حاج حسین در یکی از این بازداشتها توفیق داشت با شهید طیب حاج رضایی هم بند شود، حاج حسین بعد از انقلاب به راه خود ادامه داد و در پیش برد اهداف انقلاب هر چه از دستش بر می آمد انجام داد در طول دفاع مقدس دو فرزند خویش را برای مقابله با صدام و صدامیان به جبهه های حق علیه باطل فرستاد بطوری که در یک روز خبر شهادت ۲ فرزندش را به او دادند ولی حسینی وار ایستاد و به سجده رفت و شکر خدا را بجا آورد که به او توفیق داده که عزیزترین و گرانبها ترین داشته هایش را در راه خود از او گرفته است.

او از خاطرات خود در مبارزه با رژیم طاغوت اینگونه می گوید: ۱۵ خرداد سال ۴۲ که مصادف بود با ۱۲ محرم در خیابان حضرت عبدالعظیم دو تا حسینیه بود یکی حسینیه ابوالفضلی ها که من جز اعضای آن بودم ودیگری حسینیه میدان شهر ری که هر دو حسینیه دهگی های محرم گرفته بودند و سخنران حسینیه ما آیت الله وحید خراسانی مرجع عالی قدرت در حال حاضر بود.حاج حسین ملکی دو پسرش در یک روز به فاصله چند ساعت از هم شهید شدند اما هنوز هم استقامتی در جان و چهره ای مصمم در راستای حفظ آرمانهای انقلاب دارد؛ جالب اینکه می گوید هم بند شهید طیب حاج رضائی هم بوده است.

خبر رسید حاج آقا روح الله ( امام خمینی ره ) را دستگیر کردند

یک وقت خبر رسید حاج آقا روح الله ( امام خمینی ره ) را دستگیر کردند تا عزاداران این را شنیدند از حسینیه با شعار یا مرگ یا خمینی بیرون ریختند عزاداران حسینیه میدان هم به ما پیوستند و همه به سمت میدان شهرری که الان میدان حضرت عبدالعظیم نام دارد حرکت کردند در آنجا گاردی های شاه و ساواکی ها با تعداد زیادی نیرو مستقر بودند.

این پدر شهیدان ادامه داد : یک دفعه بین مردم و گاردی ها درگیری شروع شد جمعیت به سمت کلانتری حرکت کردند و می خواستند آنجا را تسخیر کنند که تیراندازی شروع شد چون مردم با صدای گلوله آشنا نبودند متفرق شدند عده ای هم که انقلابی تر بودند صحنه را رها نکردند و با گاردی ها درگیر شدند که یکی از مردم هم بنده بودم که طی این درگیری دستگیر شده و تا آخر آن شب ۲۸ نفر از شهرری دستگیر شده بودند.

یادم هست ما رو بردند به کمیته مشترک خرابکاری و ساعت ۲ نصف شب بود که محاکمه و بازجویی مان کردند بعد در بندها تقسیم شدیم.

طیب حاج رضایی رو آوردند تو همان بند

حاجی ملکی گفت : من را بردند بند۲ اطاق ۳ سمت راست پس فردای آن روز هم شهید طیب حاج رضایی رو آوردند تو همان بند، اطاق اول دست چپ ایشون تنها بودند ولی ما ۱۰ دوازده نفر بودیم من اولین بار طیب را اونجا دیدم و رفتم خدمت ایشون سلام کردم تعارف کرد بفرمائید داخل گفتم نه فقط خواستم چهره شما را ببینم.

بعد از سه روز دیگه ایشان رو از بند ما بردند و ما دیگر تا یک هفته طیب رو ندیدیم یک روز که مارو که سیصد نفربودیم داخل حیاط بازداشتگاه به صفمان کردند دیدیم از ته صف با دست های بسته که قپانی بسته شده بود دارند او را می آورند به طوری که سینه اش می خواست بترکد . ما اول نشناختیم به ما که رسید دیدیم طیب حاج رضائی است. با حال و روزی که داشت معلوم بود تو این چند روز خیلی اذیتش کرده بودند و می خواستند به زور به او تحمیل کنند که این شلوغی ها وتظاهرات ها کار ایشان بوده و امام خمینی بهش دستور داده (می خواستند برای امام پرونده سازی کنند) با اینکه تهدید به اعدامش کرده بودند. طیب هم قبول نکرده بود علیه قرآن و اهل بیت و یک سید اولاد پیغمبر دروغ بگوید و اعدام را به این ننگ و ذلت ترجیح داد و سرانجام در آبانماه همان سال تیربارانش کردند به نظر من ایشان حر زمان انقلاب بود. همه شهرها هم با گاردی ها در گیر بودند و شهرری هم وارد این اعتراضات و اعتصابات شد ما دائم با اینها ( گارد و ارتش شاه ) درکش و قوس بودیم و درگیری داشتیم و روز بروز هم اوج می گرفت و وقتی نزدیکیهای پیروزی انقلاب که شد در میدان شهرری و خیابانهای اطراف درگیری شدیدی پیش آمد

مردم در همه شهرها با گاردی ها در گیر بودند

پدر شهیدان ملکی در ادامه توضیح داد : از اوایل سال ۵۷ کم کم اعتصابات شروع شد و کارکنان شرکت نفت و ادارات و کسبه هم وارد شدند. تا اینکه نیمه های سال ۵۷ که رسید کل کسبه ها و تجار اعتصاب کردند و همه جا تعطیل شد.

همه شهرها هم با گاردی ها در گیر بودند و شهرری هم وارد این اعتراضات و اعتصابات شد ما دائم با اینها ( گارد و ارتش شاه ) درکش و قوس بودیم و درگیری داشتیم و روز بروز هم اوج می گرفت و وقتی نزدیکیهای پیروزی انقلاب که شد در میدان شهرری و خیابانهای اطراف درگیری شدیدی پیش آمد و نظامیان شاه مردم را به گلوله بستند و هر کس که می توانست به زخمی ها کمک می کرد بعضی ها هم فرار می کردند و دنبال جان پناه بودند.

حاج حسین ملکی در پایان گفت : در این واقعه شش هفت نفر شهید شدند که پیکرهای آنها توسط مردم از روی زمین برداشته شد و به بیمارستان انتقال یافت یکی از این شهدا عباس ملکی نوه عموی بنده بود این خانواده دو شهید به انقلاب تقدیم و فرزند دوم آنها مرتضی بود که در جبهه شهید شد.

شهید مصطفی ملکی از نیروهای لشکر ۲۷ محمد رسول الله سپاه پاسداران بود که در ۲۱ بهمن ماه سال ۶۴ در سن ۲۰ سالگی در منطقه ام الرصاص مفقود الاثر شد.
شهید مهدی ملکی نیز از نیروهای بسیجی جنگ بود که در همان بهمن سال ۶۴ در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید و در قطعه ۵۳ بهشت زهرا بنا به وصیت شهید مدفون است. هر دو پسرانش در عملیات فاو به درجه والای شهادت نائل شدند.

هر دو اهل نماز جماعت، نمازجمعه، دوست دار اهل بیت(ع)، پیرو خط امام (ره) و در یک کلام ولایت مدار بودند. مصطفی ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشتند و نکته جالب توجه اینکه مصطفی در ایام فاطمیه از پهلو زخمی شد و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha