به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا؛ مقام معظم رهبری، اخیراً در جمع دانشگاهیان، بار دیگر بر ضرورتی غیرقابل انکار پیوند جامعه و دانشگاه تاکید کردند. حال پرسش این است که وضعیت امروز دانشگاه ها در حل مسایل اجتماعی چگونه است و دانشگاه های کشور تا چه اندازه توانسته اند با جامعه ارتباط مناسب برقرار کرده و در حل مسایل آنان بکوشند؟
دانشگاه ها و حل مسائل اجتماعی
مقام معظم رهبری، در بیانات خود در جمع گروهی از دانشگاهیان فرموده اند: «دانشگاه نباید از مسائل مردم و جامعه منفک و منزوی باشد، بنابراین اساتید و جامعهی دانشگاهیان با ایجاد سازوکار مناسب بکوشند دانشگاه را درگیر مسائل اجتماعی کنند، البته دستگاههای مختلف نیز وظیفه دارند از دانشگاهها کمک و راهنمایی بخواهند».
اما دانشگاه ها چگونه می تواند با جامعه ارتباط برقرار کنند و چگونه می توانند نقشی در حل مسائل اجتماعی داشته باشند؟ در گام اول، وظیفه دانشگاه ها، همانا «تربیت نیروهای متخصص و متعهد» است. از همین رو بود که امام خمینی (ره) فرموده بودند که «دانشگاه باید مرکز درست کردن انسان باشد» و ایشان دانشگاه را مبدأ همه تحولات می دانستند.
از این منظر دانشگاه ها در صورتی که بتوانند به مسوولیت خود در قبال تربیت یک نسل توانمند و جوان عمل نمایند، می توانند جامعه ای پویا و شاداب را ایجاد نمایند؛ اما برخی صاحب نظران و کارشناسان معتقدند که در وضعیت فعلی به نظر نمی رسد که دانشگاه ها به درستی در حال انجام این مهم باشند. بطور مثال، «حسن محدثی گلیوایی» استاد و مدرس دانشگاه، پیش از این در اثر خود با عنوان «حکایت دانشگاه: جامعه شناسی سازمان های علمی و زیست دانشگاهی» نشان می دهد که چگونه «مدرک گرایی» تبدیل به آفتی علیه دانشگاه های کشور شده است. وی از اصطلاح «فروش آموزش» یاد می کند و معتقد است که این فرایند آسیب زا باعث «تحاری شدن دانشگاه ها» و تبدیل «دانشگاه ها به بازار» شده است. روندی که نمی توان براساس آن انتظار داشت که در وضعیت فعلی، دانشگاه در حل مسایل اجتماعی، مدیران را یاری نمایند.
یکی از راه های برقراری ارتباط دانشگاه ها با جامعه و حل آسیب های اجتماعی، انجام تحقیقات اجتماعی است؛ تحقیقاتی که اغلب بایستی به واسطه عنصری به نام «پایان نامه» و به صورت نظام مند انجام پذیرد. این در حالی است که «تقی آزاد ارمکی» استاد تمام جامعه شناسی دانشگاه تهران و از صاحب نظران این حوزه نیز در کتابی با عنوان «دانشگاه و چالش های جامعه ایرانی» به این نکته اشاره می کند که دانشگاه های کشور، برنامه ای منسجم و نظام مند برای برقراری ارتباط میان پایان نامه ها و مسایل مبتلابه جامعه، ندارد. وی از «تفرق و پراکندگی» در میان پایان نامه ها سخن به میان می آورد. اساس انتخاب موضوع برای پایان نامه ها در نظام دانشگاهی کشور نیست و ممکن است عواملی چون «علایق شخصی»، «دلایل سازمانی»، «علایق استاد راهنما»، «سیاست دانشگاه» و یا موارد دیگر در این انتخاب دخیل باشند. وی در همین اثر از «حجم بالای دانشجویان»، «کمبود استاد»، «عدم سیاست گذاری مناسب در این حوزه»، «مدیران غیرمتخصص» و مانند آن به عنوان آفت هایی یاد می کند که باعث می شود تا ارتباط میان دانشگاه و جامعه، ارتباط مناسبی نباشد.
«ناصر فکوهی»، انسان شناس و استاد دانشگاه تهران نیز مشکلاتی همچون «بزرگ و حجیم بودن»، «سوء مدیریت» و «عدم درک صحیح نظام دانشگاهی» را از جمله عواملی می داند که به تعبیر وی باعث شده است تا «بسیاری از کسانی که امروزه دارای رده دانشیاری و استاد تمامی هستند، هرگز خود را درگیر پژوهش های میدانی و واقعی نکرده اند و حتی از شناخت و ارایه راه حل های اجتماعی برای مشکلات و معضلات، کاملاً ناتوان هستند».
دانشگاه ها و سازمان های دولتی، پیوندهای نامطمئن
یکی از راه های ایجاد پیوند میان جامعه و دانشگاه، برون سپاری پژوهش ها و تحقیقاتی است که برای توصیف، تحلیل و تبیین مشکلات و مسایل جامعه، از سوی مراکز مسوول به مراکز دانشگاهی واگذار می گردد تا دانشگاه ها موظف شوند برای حل مسایل و آسیب های اجتماعی، راه حلی بیاندیشند. نمونه مشهور چنین ارتباطی، درخواست مدیران شهر «شیکاگو» از اساتید و صاحب نظران این دانشگاه جهت بررسی مسایل و مشکلاتی بود که شهر شیکاگو به عنوان یک شهر صنعتی و مهاجرپذیر در کشور آمریکا با آن مواجه شده بود. دانشگاه شیگاگو برای انجام این مهم برنامه ریزی و اقدامات قابل توجهی انجام داد که در نهایت به شکل گیری یک «مکتب» علمی و تخصصی با عنوان «مکتب شیکاگو» انجامید. مکتبی که دانشجویان و اساتید در چارچوب آن، با تحقیقات منظم میدانی تلاش می کردند ضمن شناسایی مسایل و مشکلات یک جامعه شهری، برای حل آنها راه حل هایی علمی ارایه دهند.
اما در ایران چنین اقدامی صورت نپذیرفته است. فارغ از برخی تفاهم نامه ها و جلسات مشترک، به نظر می رسد عزمی نیز برای اتخاذ چنین سیاستی وجود ندارد. نشانه آن نیز وجود انبوه مراکز تحقیقاتی است که سازمان های مختلف در کشور ایران برای انجام پژوهش های علمی تدارک دیده اند و بدین ترتیب، عملاً برون سپاری تحقیقات و پیوند میان سازمان های دولتی و مراکز دانشگاهی به دشواری صورت می پذیرد.
اغلب سازمان های دولتی از شهرداری ها، وزارتخانه ها، سازمان های مسوول در حوزه مسایل اجتماعی و حتی سازمان های مربوط به دو قوه قضاییه و مقننه، برای خود مراکزی پژوهشی دارند که آنان را از وابستگی به مراکز دانشگاهی بی نیاز می کند. چنین شرایطی باعث می شود تا بخش اعظم بودجه های پژوهشی کشور، در اختیار مراکزی غیر از مراکز دانشگاهی قرار گیرد و در عین حال خودبسندگی سازمان های رسمی در امر تحقیق و پژوهش، باعث می گردد تا ارتباط میان مراکز دانشگاهی و مراکز تصمیم گیری به شدت تضعیف گردد. امری که در نهایت منجر به بیگانگی دانشگاه ها از جامعه می گردد.
دانشگاه ها و «بحران آموزش زیادی»
مفهوم آموزش زیادی، اصطلاحی است که «عباس کاظمی» جامعه شناس و صاحب نظر این حوزه، از آن یاد می کند. وی در اثر خود با عنوان «دانشگاه؛ از نردبان تا سایبان» تاکید می کند آموزش عالی در کشور، بیش از هر چیز بر گسترش کمی آموزش سرمایه گذاری کرده است. امری که باعث «تورم» دانشجو و در نتیجه «تغییر بافت دانشگاه و تغییر در اهداف و کاربردهای آن» شده است و علاوه بر آن گسترش کمی دانشگاه ها باعث شده است تا «پدیده نیروی بیکار جدید دانشگاهی» رقم زده شود.
عباس کاظمی از «سیاست انبوه سازی دانشجویان» یاد می کند و نشان می دهد که چگونه رشد کمی باعث شده است تا فارغ التحصیلان فرصت و امکان جذب در بازار کار را از دست بدهند.
کاظمی در کتاب یاد شده که حاصل تحقیقات وی است، می نویسد: «اگر در صفحه گوگل فارسی عبارت «موسسات مشاوره پایان نامه و مقاله» را جستجو کنید، ۶۳۲ هزار لینک در معرفی این موسسات خواهید یافت. در واقع، تعداد این موسسات که به شکل حقیقی یا مجازی کار می کنند صدها برابر بیشتر از تعداد دانشگاه های کشور است.
کاظمی به معضلات دیگری همچون مشکلات اساتید حق التدریسی، کاهش کیفیت آموزش، مشکلات مالی و فشارهای اقتصادی و اجتماعی وارده بر دانشجویان تحصیلات تکمیلی، مشغله اساتید دانشگاهی، بی علاقگی دانشجویان، فشارهای ناشی از سیاست های نظام آموزشی و مانند آن اشاره می کند و در نهایت نتیجه می گیرد که مجموعه این مسائل باعث می شود تا آثار تحقیقاتی دانشجویان فاقد کیفیت و ارزش قابل قبول باشد.
پیوند جامعه و دانشگاه: نیازمند بازاندیشی
نگاهی به تحقیقات فراوان صورت پذیرفته نشان می دهد که مراکز دانشگاهی کشور، پیوندهای لازم با جامعه را برقرار نکرده اند، فاقد پیوند با مراکز سیاست گذار و تصمیم گیر هستند، برنامه ای برای انسجام تحقیقات مراکز دانشگاهی و برقراری پیوندی میان این تحقیقات و مسائل اجتماعی وجود ندارد، دانشجویان انگیزه کافی برای گذاشتن توان و انرژی خود جهت انجام تحقیقات ارزشمند را ندارند و بوروکراسی پیچیده و زاید موجود در نظام آموزش عالی در کشور، باعث شده است تا این مراکز، بر کمیت به جای کیف تمرکز نمایند.
از سوی دیگر اما در دولت های یازدهم و دوازدهم، اقداماتی از سوی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری صورت پذیرفته است که می توان آن را گامی مقدماتی برای برقراری هرچه بیشتر ارتباط میان وزارت علوم، دانشگاه ها و جامعه دانست. گزارش های راهبردی که این شبکه با همکاری مراکز دانشگاهی کشور انجام داده است، نشان می دهد این وزارتخانه تلاش هایی را برای شناسایی آسیب ها و مسایل اجتماعی عمده در استان های کشور صورت داده است. اقدامی که در صورت گسترش بیش از پیش، می تواند بخشی از دغدغه های مقام معظم رهبری برای پیوند میان مراکز دانشگاهی، مراکز مدیریتی و جامعه را حل نماید. هرچند مشکل اساسی آن است که بطور معمول طرح های اینچنین اگر تبدیل به قانون نشود، با تغییر مدیران وزارتخانه ای، به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
از همین رو به نظر می رسد تا زمانی که بازاندیشی کاملی در سیاست های کلان نظام آموزش عالی صورت نپذیرد، دانشگاه ها در عمل امکان برقراری پیوندهای مستحکم و تاثیرگذار با جامعه و همچنین انجام توصیف، تبین و ارایه راهکارهایی موثر برای حل مسایل مبتلابه جامعه را نخواهند داشت. امری که در نهایت باعث می شود تا پیوند میان دانشگاه و جامعه روزبه روز تضعیف گردد و در نهایت دانشگاه ها صرفاً تبدیل به مراکزی برای تولید و صدور مدرک گردند.
پژوهش **۹۴۷۹**۱۵۵۲
نظر شما