برخلاف تصورمان، خیلی راحت ما را پذیرفت؛ وقتی با تلفن دفترش تماس گرفتیم منشی تلفن را وصل کرد و پس از آنکه گفتیم درباره ازدواج سفید به دنبال مصاحبهای متفاوت هستیم، گفت که یک وقت ملاقات حضوری میدهد و چندروز بعد توانستیم با وی مصاحبه کنیم.
«توانا بود هرکه دانا بود» با خط نستعلیق و کادربندی زیبایی روی دیوار بالای سر منشی دکتر «میرمحمد ولی مجد تیموری» مشهور به «محمد مجد» عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران نصب شده بود و سی دیهای سخنرانی ها و کتابهای وی هم چند جای مطب در معرض دید قرار داشت. موسیقی آرام بی کلام خارجی فضای مطب را در بر گرفته بود و تنها وقتی بیماران داخل یا خارج میشدند صدای قفل درِ چوبی قدیمی تزئین شده اتاق دکتر این آرامش را میشکست.
سلام کردیم و داخل شدیم؛ با همان لبخند و آرامشی که روی صندلی چرم، نشسته بود پذیرای ما بود؛ گرم، سلام و علیک و سکوت کرد، منتظر ماند تا سر صحبت را باز کنیم؛ اتاق کوچکی که نور آن هم با برنامه تنظیم شده بود؛ چه برسد به گلدان قدیمی پر از گلهای رز قرمز که با میخکهای سفید در اطرافش، روی میز، روبه روی دکتر مجد را مزین کرده بود.
تاکیدش بر علاقه به فرهنگ و سنت اصیل ایرانی را در دکور و چیدمان وسایل اتاق هم میشد دید؛ از تلفن قدیمی، قوری و فنجانهای شاه عباسی گرفته تا تزئینات دیوار و سایر بخش هاق اتاق؛ البته اگر سوابق، مدارک علمی و دانشگاهی عمدتاً به زبان انگلیسی قاب گرفته روی دیوار پشت سرش را قلم بگیریم.
سرراست رفتیم سر موضوع مصاحبه؛ ازدواج سفید که تاکید بسیار اصرار داشت ازدواج، ازدواج است و رنگهای سفید، قرمز و زرد ندارد؛ تاکید دارد نجیب زادگان و فرزندان خانوادههای منسجم ازدواج درست و حسابی میکنند و البته تشکیل خانواده رابطه مستقیمی با تمدن دارد.
شرح این مصاحبه را با دکتر مجد ۷۶ ساله که در جامعه روانپزشکان بین المللی و انجمن روان شناسی آمریکا نیز عضویت دارد با هم مرور میکنیم:
س: آقای دکتر در شرایطی که برخی با استناد به شرایط اقتصادی و سختی ازدواج برای جوانان، مدافع ازدواج از نوعهایی مثل سفید شدهاند، نظر شما در این زمینه چیست؟
ج: کار من مشاوره خانواده و ازدواج است؛ برای اولین بار در ایران مشاوره قبل از ازدواج را شروع کردم، کار خیلی شیکی است که مردم هر کسی با هر کسی ازدواج نکند، باید بررسی کنیم و خیلی موفق بودم در آن. من روانپزشک سنتی متعصب ایرونی (ایرانی) هستم، اول خودم را معرفی کنم. بنابراین به آداب و رسوم این مملکت از قدیم تا حالا خیلی متعصبانه علاقه مند بودهام. مثلاً علاقه دارم که کانون تشکیل شود نه اینکه مردم وِل بگردند، علاقه مندم افرادی که کمی از لحاظ فکری و عاطفی به هم نزدیک هستند با هم ازدواج کنند. ازدواج تعریف دارد، قولنامه و عقدنامه دارد، ما نباید فراموش کنیم که این گذشته ماست. ما از قدیم الایام در این مملکت به ازدواج رسمی عقیده داشتهایم، هیچ عقیدهای به این کارها نداشتیم که این اواخر حرفش را میزنند؛ ازدواج سفید و سرخ و زرد، اینها چیست؟ یا باید ازدواج کرد یا طلاق داد. اولاً در پاسخ به این سوال که باید ازدواج کرد یا خیر؟ صراحتاً می گویم که باید ازدواج کرد و سن هم دارد. خانمها حدود ۲۰ تا ۲۵، آقایان حدود ۲۵ تا ۳۰ سال و یکبار هم ازدواج کرد. این آداب و رسوم ایرانی است و من خیلی به آن بها میدهم. هر «غلطی» (کار خارج از ازدواج) مردم میخواهند بکنند مربوط به قبل از ازدواج است ولی بعد ازدواج ما دیگر متکی و متعهد به زندگی هستیم، برای اینکه بچههایی تربیت میکنیم که از ما یاد میگیرند و خود ما وقتی یک کانون داریم، یک زن، یک شوهر، تکلیف ما دیگر روشن است. پس مکلف هستیم به انجام تعهداتی و از زندگی لذت می بریم، وقتی حواسمان پرت شد (ارتباط خارج از ازدواج) دیگر لذت نمی بریم.
مثال خیلی خوب اینکه، مردمی که اینجا و آنجا سرشان گرم است (ارتباط خارج از ضابطه با دیگران) با این استرسها عمر کوتاهی دارند و زودتر میمیرند؛ این استرس نصیب خانم و آقایی میشود که در حالی که ازدواج کرده اما با این و آن باشد.
در ایران این مسائل متداول نبود، البته گاهی عده بسیار اندکی، یکی دو آدم اگر درصد بگیرید از این کارها میکردند ولی به طور نرمال، نجیب زاده به کسی میگفتند که به زندگی زناشویی متعهد است.
س: نجیب زاده در فرهنگ دیگر جوامع میفرمایید یا فرهنگ خودمان؟
ج: نه، فرهنگ خودمان، من اصلاً کاری به اونور (دیگر جوامع) ندارم؛ هیچوقت از آنور خوشم نیامده است. البته بدون اینکه تعصب داشته باشم، تعدادی از کشورهای دنیا نجیب زادگانی دارند و به زندگی با تعهد و ازدواج رسمی آن مملکت پایبندند، البته عدهای هم عقیده ندارند. بعضی کشورها اصلاً این کاره نیستند؛ مثلاً در انگلیس بسیار عقیده دارند که باید ازدواج کرد، ازدواج معقول، در آمریکا هم همینطور… خانوادههایی که ازدواج کردند بسیار به هم چسبیدهاند و متعهد هستند، من دیدهام. مثلاً در سوئد دیدم مردمی که ازدواج کردند چقدر متعهد هستند، بر خلاف اینکه از دور میگویند آنها اینطور نیستند. قبل از ازدواج ممکن است (ارتباطاتی داشته باشند) ولی بعد از ازدواج نه. ازدواج رسمی ازدواجی است که باعث تداوم زندگی خوب، سعادت، سرخوشی و به قول مردم ما خوشبختی است.
تکلیف روشن است، یک خانم است و بچههایی؛ ولی ازدواجهای بیخودی با یکی باشی چند سال بعد بگی ازدواج سفید و سیاه. البته اینطور نیست که اینها را زیاد ببینم. من سه میلیون و ۷۰۰ هزار نفر آدم (طی سالهای گذشته در جریان فعالیتهای روانپزشکی) دیده ام که این عدد خیلی برای من از نظر آماری مهم است؛ ۵۰ سال است که روانپزشکم و مشاوره میدهم. به چشم خودم دیدهام مردمی که سرگردان و گرفتارند ۵۰ سالشان است و ازدواج نکردهاند. با ۴۰ نفر آدم بودهاند و اینها آدمهایی هستند با اختلال شخصیت؛ مثلاً شخصیت های ضداجتماعی و کمی اشکالات دارند در وجدانیات؛ متعهد به هیچ چیزی نیستند، نه فقط زندگی و کارشان، در هیچ چیز.
مشاوره قبل از ازدواج که شروع کردیم اینها را پیدا کردیم و خیلی خوب شد. دامادهایی آمدند اینجا با عروسهایی، که من با بررسی فهمیدم برخی از آنها به درد ما (ازدواج با فرد موردنظر) نمیخورند، به قول حرفای قدیمیها این داماد من نیست؛ و الان مردم یاد گرفتهاند.
احساس میکنم مردم فامیلم هستند، جوانان مثل پسرانم هستند که برای مشاوره ازدواج مراجعه می کنند و بعد از بررسی می گم این داماد من نیست، آنها (والدین) هم قبول میکنند چون صداقت مرا میبینند. خیلی از مردم اصلاً نباید ازدواج کنند، واقعاً نباید ازدواج کنند چون به آن کمال نرسیدهاند و فکر میکنند این هم یک قسمت و از زندگی و بازی است؛ در حالی که ازدواج قسمت مهمی از زندگی است و پارت نیست؛ یعنی ما از تاریخی که ازدواج کردیم به بعد دیگر متعهد میشویم. اختلال شخصیت یکی از آن چیزهایی است که ازدواج سفید میآورد.
س: یعنی فرد بعد از این نوع رابطهها دچار اختلال شخصیت میشود؟
ج: نه، اختلال شخصیت باعث میشود این (ازدواج سفید) را انتخاب کند. در واقع نوعی کلاه گذاری بر سر یک خانم، از شما چه پنهان یا بر سر یک آقا.
س: با چند جامعه شناس و روانشناس قبل از شما صحبت کردیم و برخی از آنها حتی میگویند چون شرایط اقتصادی جامعه و ازدواج سخت شده، اشکال ندارد جوانان برای ارضای امیالشان به این همباشی تن بدهند و بهتر از سرکوب امیال است، آیا شما هم توصیه میکنید؟
ج: اصلاً، اولاً ازدواج بخاطر تخلیه امیالمان نیست، بخاطر یک زندگی مقدس است. ما سکس را در ازدواج دخالت نمیدهیم، اصلاً؛ آن داستان دیگری است، از طرفی فقط در ایران نیست که مشکلات اقتصادی وجود دارد، بسیاری از کشورهای دنیا سالها پیش مشکلات اقتصادی داشتند ولی ازدواج کردند و ازدواج سفید هم ندارند. ژاپن گرانترین کشور دنیاست و درآنجا مردم ازدواج میکنند؛ ما بیراهه میرویم که میگوییم بخاطر امیال یا اینکه پول نداریم. همین حالا در فقیرترین خانوادهها ازدواج مُد است. حیثیت و آبروی یک خانواده به ازدواج است. این تصور که ازدواج میکنیم بخاطر تخلیه امیال جنسی، بسیار غلط است. اصلاً اینطور نیست چنانکه مردمی که ازدواج میکنند بعد از یکی دو سال دیگر آنطور (مثل اوایل) سکس ندارند، بیشتر رفیق هستند و دیگر زندگی شان را میکنند.
س: پس باتوجه به این شرایط جامعه چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
ج: در درجه اول اتمسفر خانواده؛ ما در خانوادههای خودمان بزرگ شدهایم. یک خانواده منسجم، فرزندان منسجم تربیت میکند و اصلاً ممکن نیست در یک خانوده درست و حسابی، پسری پیدا شود که این حرفها را بزند، نکته اول خانواده مهم است. درجه دوم تسهیلات اقتصادی جامعه را پیشنهاد میکنم؛ این البته به معنای این نیست که به جوانان نفری مثلاً ۸۰ میلیون بدهیم که ازدواج کنند، خیر. تسهیلات یعنی (هزینه های اضافه) مراسم را کم و مهریه را تنظیم کردن؛ از خرج تراشی کوتاه آمدن و زندگی را به معنویتش دیدن. چنانکه خیلی از مردم اینجا (دفتر مشاوره) می آیند و میگویند ما همدیگر را دوست داریم پس مهریه یا خانه نمیخواهیم. اگر با این دیدگاه نگاه کنیم اصلاً کمک اقتصادی معنا ندارد وگرنه افراد را گدا بار میآوریم که میگوییم شما ۸۰ میلیون بگیر، ازدواج کن و این معنا ندارد. مگر ما در این مملکت نبودیم و ازدواج نکردیم؟ یک قرون از کسی نگرفتیم و زندگی کردیم.
البته در پاسخ به آنان که بحث سقوط جامعه را مطرح میکنند، من به عنوان مشاور قدیمی ایران که روانپزشک بین المللی هستم سقوط جامعه را نمی بینم؛ اصلاً، همه بچههای جوان چه دانشگاهی و چه غیردانشگاهی میخواهند ازدواج کنند، هیچکس اینجا نیامده که بگوید ما میخواهیم پارتنر باشیم یا ازدواج سفید داشته باشیم، اصلاً. من ندیدهام، چند نفر هم که دیدهام، اختلال شخصیت داشتند که اگر بخواهم به زبان زشت بگویم، لاتهای جامعه بودند. مردم نجیب زاده این کار را نمیکنند.
س: انجام رابطه جنسی بین ۲ فردی که علاقه مند هستند و عشق و محبت بین آنان وجود دارد با انجام رابطه یا فقط ارضای شهوت بین افرادی که علاقهای بینشان وجود ندارد آیا اصلاً تفاوتی دارد؟ چون ظاهراً این همباشی بیشتر با این هدف انجام میشود و بیشتر آنها هم به ازدواج نمیرسد.
ج: بله، خیلی تفاوت بین آنهاست. موضع شماره یک، کلیات ساختمان شخصیت ی ماست، اصلاً عشق را کنار بگذاریم، یعنی در یک شخصیت سالم اصلاً این، پیام داده نمیشود که ما دختر مردم را سرگردان کنیم که چهار شب کنارش بخوابیم و رهایش کنیم. آدمهای درست و حسابی را میگوییم، شخصیت سالم، تمامی افرادی که غیر از این هستند این یعنی بیماری. از معتاد گرفته تا لات و لوت که مقید به هیچ استیل و اتیکتی نیستند؛ عشق چیز دیگری است. اگر ما کسی را واقعاً دوست داریم مثلاً دوست داشتن مرحله ۴ عاشقانه، اصلاً به کسی که علاقه داریم احساس جنسی نداریم، تنها دوستش داریم و بعد خود به خود به مراحل ارضای جنسی میرسد. در این شرایط فکر انسان دوستانه در مورد همدیگر، خانم و آقا، غالب است. احساسات جنسی ما تازگی ندارد، ۲ میلیون سال است که انسان روی کره زمین است آیا آنها احساس جنسی نداشتند؟ چکار کردند؟ همین نسل خودمان احساس جنسی داشتیم. یکی به من گفت آقای دکتر شما سنت زیاد شده عشق را ندیدی و دیگر عشق را نمیفهمی. گفتم مرسی، من هم یک روزی جوان بودم، گفت چه احساسی دارید، گفتم خیلی شدید دوست داشتن را احساس میکنم من همیشه ۷۶ سالم نبوده، یک روزی جوان بودم، احساس جنسی و احساس عشق را میفهمم، بعد این بچه سرخ شد، خجالت کشید و فهمید که آقای دکتر ۷۶ ساله هم زمانی پسر بوده.
به نظر اینجوری میآید که ما یکسری چیزها را بزرگ کردیم. مثلاً احساس جنسی را خیلی بزرگ کردیم، یک چیز معمولی است، اینقدر که مردم گفتند، سکس و ازدواج برای سکس.
س: یا شاید هم زیاد سخت گیری کردیم؟
ج: بله، شاید هم سخت گیری کردیم، یعنی خوب با بچهها صحبت نکردیم و آنها لج کردند وگرنه سکس هم مثل سایر احساسات یکی از پارامترهای زندگی است، تمامش که نیست. مثلاً دوره ما خیلیها میخواستند درس بخوانند، حالا هم هست البته، هم کُشته مُرده دانشگاه هستند، اما زمان ما خیلیها میخواستند درس بخوانند، اصلاً حواسشان نبود، دختر چیه، پسر چیه، خیلی میخواستند کاری کنند یک نامه عاشقانه مینوشتند میانداختند در خانه کسی و تمام. افراد آن موقع، دنبال «برو پدر در بیار» نبودند؛ بعد جامعه خود به خود سوق پیدا کرد به طرف بی بند و باری و مردم از هم یاد گرفتند، به طوری که بعضی دخترها میگویند من که دوست پسر ندارم به من میگویند تو عقب افتادهای یا من که دوست دختر ندارم عقب افتادهام.
این مد خیلی لَق است چون انسان دارای تفکراتی است و اینها احساساتی است که یک دوره اپیدمی خواهد بود و میرود. در دنیا چگونه است؟ در برخی کشورهای دنیا هم اینچنین روابطی در خانواده اشرافشان توصیه نمیشود و افراد اصلاً نباید دوست دختر داشته باشند و در فامیل نزدیکشان یکی را شایسته ازدواج انتخاب میکنند. من فکر میکنم هر چه ما متمدنتر باشیم بیشتر به تشکیل کانون و خانواده علاقه مندیم.
بحث احساس گناه و وجدانیات خیلی مهم است. اگر بخواهیم در انسان، وجدانیات را برداریم دیگر چیزی نمیماند، ما عین حیوانات میشویم. انسانیات، ما را کنترل میکند مثل ترمز دستی.
به نظر میآید در جامعه اخیر، پدرو مادرها همه چیز را رها کردند و گفتند هر چه جوانها بخواهند، این صحیح نیست چون جوانان تجربه لازم را ندارند. مثلاً جوان ۱۸ ساله داریم بدون هیچ درآمد و شغلی از خانواده، ماشین، آن هم شاسی بلند میخواهد. از بچگی هرچه خواست به او دادیم حالا رسیده به جایی که بعد از ماشین، دختر میخواهد، مثل اسباب بازی. اما این مسائل تمام میشود و باز میگردیم به کانون خانواده.
س: آقای دکتر کی ازدواج کردید؟
ج: سال ششم پزشکی وقتی ۲۶ سالم بود، سال ۱۳۴۵.
س: چند فرزند دارید؟
ج: یک دختر.
س: اگر پسر داشتید ما سوالات دیگری هم میپرسیدیم (بالبخند)، مثلاً شما خودتان تاحالا عاشق شدهاید؟
ج: اولاً فرقی نمیکند چون جوانانی اینجا می آیند که همه پسرها و دخترهای من هستند، بعد هم، بله من هم خیلی عاشق شدهام، عاشق یک هفتهای و یک ماهه هم شدهام اما بعد از ازدواج دیگر وقت نکردم عاشق بشوم، رفتیم دنبال زندگیمان.
س: اگر کارکرد و فرآیندهای جامعه شناسی روابط جنسی را در نظر بگیریم، این رابطه در انتهای یک روند و چرخه وجود دارد که از ابعاد مختلف آرامش روحی، تولید مثل و… سازنده هم هست و البته، در آخر آن روند قرار دارد، اما اگر این چرخه برعکس شود و فقط شهوت باشد، آن هم در ابتدای چرخه قرار گیرد چه میشود؟
ج: ارتباط جنسی یک ارتباط عاطفی، انسانی و مکانیکی است؛ سه پارامتر دارد. آن بخش انسانی آن، قسمت شیک آن محسوب میشود، عاطفی یعنی دوست داشتن و مکانیکال یعنی ارتباط جنسی معمولی. در هر ارتباط جنسی چند موضوع بسیار مهم است، یکی سلامتی جسم و روان، دیگری سلامتی هورمونها از هیپوفیز و هیپوتالاموس گرفته تا تسترون و …. به طور معمول یک آدم سالم احساس جنسی دارد چنانکه اشتها به غذا دارد. در مغز هم همینطور است، مرکز ارتباط جنسی، غذا، خواب و مرکز عاطفه در کنار همدیگر است. وقتی این سیستم سالم باشد ما به طور نرمال احساس جنسی داریم اگر احساس جنسی نداشته باشیم این هورمونها در فشارند بنابراین عصبی میشویم، حالمان بد است دعوا میکنیم و وقتی احساس جنسی تخلیه شد احساس آرامش میکنیم در حالی که هیپوفیز، هیپوتالاموس، تیروئید و تمام سیستمهای هورمونی ما ریلکس میشوند، انسان حال خوبی پیدا میکند و انعکاسش در روان، شادمانی است.
اما نکته مهم این است که شادمانی در یک فضای «امن» با آدمی که او را «دوست داریم» و در یک ارتباط جنسی «معقول»، با ارتباط جنسی در اتاق در بسته با پارتنرِ ناامن ِهمراه با عذاب وجدان شدید و ترس قابل مقایسه نیست. ما سلامتی را در امنیت میبینیم، امنیت کامل ۲ فردی که میخواهند ازدواج کنند ارتباط جنسی هم دارند. ما در اتاق خواب مردمی که ازدواج کردهاند زیاد اضطراب و این جور مسائل نمیبینیم ولی آنان که همدیگر را برای ادامه زندگی دوست ندارند، قاچاقی زندگی میکنند و فعالیت جنسی هم انجام میدهند، همیشه اضطراب دارند، بعد در نتیجه، زودانزالی (رخ میدهد) و خانم هم به ارگاسم نمیرسد و ارضا نمیشود زیرا ترس و وحشت دارد.
س: یعنی در مشاورهها شما این موارد را دیدهاید؟
ج: بله، کاملاً دیده میشود. وقتی اتاق آرام است زن و شوهر همدیگر را میخواهند، ازدواج کردهاند و خانواده هم راضی است؛ اینها وقتی در اتاق خوابشان ریلکس هستند ممکن است سکس هم نداشته باشند ولی بسیار آرام هستند. ولی آن گروه نه، همیشه در اضطراب و ترسند و این ارزش ندارد مثل اینکه شما غذای خیلی خوب بخورید اما در گوشهای ۲ گرگ ایستاده باشند و به شما نگاه کنند؛ یعنی آرامش را ما فراموش کردهایم.
گفت و گو از داود میاندهی و عاطفه نژاد سالاری
تهرام / ۹۳۵۳/ ۱۰۰۸
نظر شما