نشیت بحث و بررسی پیرامون پرونده «کارنامه روشنفکری دینی در ایران» به همت حزب اراده ملت و ناظر به پرونده کارنامه روشنفکری دینی در شماره چهارم فصلنامه خاطرات سیاسی با حضور عمادالدین باقی پژوهشگر دینی، فریدون رحیم زاده عضو هیأت علمی وزارت علوم، یوسف نوظهور استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، یونس نوربخش استاد دانشکده جامعه شناسی دانشگاه تهران و حسن اکبری بیرقی به عنوان دبیر نشست در روز چهارشنبه ۱۸ مهرماه در موسسه نشرآوران تهران برگزار شد.
در ذیل گزارش بخش اول این نشست را میخوانیم.
باقی در ابتدای سخن گفت: اولویت من بحث روشنفکری دینی نیست. اولویت من مباحث حقوقی است. ابتدا باید از حق آزادی و زندگی دگراندیشان دفاع کرد و بعد در مورد افکار و عقاید شان بحث کرد. به علاوه ما باید از سرمایهسوزی اجتناب کنیم. نقد کسی به معنای حذف او نیست. متاسفانه فضای نقد در جامعه ما بسته است و به محض بحث و گفتگو درباره امری بلای شیفتگی و هواداری به جانت میرسد. ما نباید خط قرمزی درباره نقد آرا و اندیشههای شخصیتی داشته باشیم.
نوربخش در ادامه در بخش اول سخنان خود گفت: من سال هاست در دانشگاه تاریخ تفکر اجتماعی اندیشمندان مسلمان را تدریس میکنم. مشکل امروز ما نبود دیالوگ بین اندیشمندان و روشنفکران در فضای عمومی است. گفتگو آستانه تحمل را بالا می برد. من در این بحث دنبال فهم تحولات اجتماعی جامعه هستم. چرا که اندیشه ها مقدم بر تحولات هستند.
ابتدا روشنفکری دینی را تعریف کنیم
نوظهور هم به عنوان نفر سوم در ابتدای سخنان خود گفت: در بحث از روشنفکری دینی ابتدا باید مُرادمان از روشنفکر و روشنفکر دینی را معلوم کنیم. روشنفکر مقدم بر جریان روشنفکری است. روشنفکر کار خودش را انجام میدهد پس از آن جریان روشنفکری ایجاد می شود. روشنفکری یک ویژگی شخصیتی و یک وجه شناختی دارد. ویژگی شخصیتی عبارت است از شجاعت و جسارت در طرح پرسشهای بنیادین با نگاه انتقادی که عموماً به سمت و سوی سنتها نشانه رفته است. تلاشی که با نقد میراث سنتی یک گشایش به سوی راه آینده ایجاد میکند. روشنفکر یک ترسیم آرمانی از آینده را معمولاً در جوامع در حال گذار مطرح میکند. به علاوه روشنفکر در مقوله های مختلفی کار میکند، روشنفکر دینی هم به عنوان یکی از این گونهها سنت دینی را مورد توجه قرار میدهد و جرأت و جسارت مییابد که با نگاه انتقادی آن را مورد نقد و بررسی قرار دهد.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه افزود: پس شجاعت روشنفکری معطوف به طرح جسورانه پرسشها و وجه شناختی به نگاه انتقادی برمیگردد. ما با یک کارنامه جریان ۱۰۵ ساله طرفیم. نمی توان آن را به صورت یکجا بررسی کنیم. وقتی روشنفکران کارنامه خاص خود را دارند. به عنوان مثال کارنامه شریعتی از بازرگان متمایز است.
از بُردن نام برخی روشنفکران دینی احتراز میشود
رحیم زاده به عنوان سخنران چهارم گفت: تعبیر من از نقد بر آمده از تعاریف فلسفی است و به معنای کلامی در درستی و نادرستی آرا نیست. معمولا در جامعه ما درباره نقد نگاه کلامیمآب حاکم است. اما من نقد را مطابق تعریف کانت بررسی ظرفیتها، محدودیت ها و توانش های موجود در یک اندیشه میدانم. من همچنین روشنفکری دینی را به رغم ملاحظات در مورد موجودیت زیر سوال نمی برم و مثلاً نمیپرسم که آیا این ترکیب معنا دارد یا نه، متناقض است یا سازگار؟ روشنفکری دینی یک واقعیت است، چه دلمان بخواهد و چه نه. همچنین در این بحث ما باید بپرسیم که رهاورد بررسی، نقد و ارزشیابی کارنامه روشنفکری دینی به خوردِ کجا می رود؟ همانطور که در این جلسه که در فضای عمومی و نه در دانشگاه مطرح میشود، به دنبال آنیم که بگوییم روشنفکر دینی جامعه را چگونه میبیند و برای جامعه چه طرح هایی دارد. تلاش برای مخرج مشترک گرفتن از روشنفکران دینی امر دقیقی نیست. هر روشنفکر به بیان من بیان من DNA مخصوص خود را دارد.
رحیم زاده افزود: این گرایش در کشور ما وجود دارد که کمابیش از طریق انکار موجودیت واقعیت روشنفکری دینی با آن مواجه می شوند و تاثیر آن را انکار میکنند. این کار معمولا از منظر فلسفه سیاسی است یا نگاه فیلسوفانه. مثلا آقای داوری در واقعیت روشنفکر دینی تردید می کند. اینکه روشنفکری با دینداری آیا قابل جمع است یا خیر؟ اینکه روشنفکری مبتنی بر عقلانیت با دینداری مبتنی بر تعبد چگونه جمع میشود؟ این افراد مدعی اند روشنفکری دینی از جنس آبغوره فلزی یا مثلث هشت ضلعی است. اما دیدگاه من این است که ما به شهادت این که کسی بگوید من روشنفکر دینی هستم، باید بپذیریم روشنفکری دینی وجود دارد.
وی ادامه داد: در مصاحبه مزبور در نشریه و مباحثی از این دست گویی این گرایش وجود دارد که در طرح بحث روشنفکری دینی از نام بردن برخی اسامی تحاشی میکنند. به عنوان مثال در شبکه چهار و در برنامه زاویه در مباحث خود «صاحبنظریه» میگفتند. همه میدانستند منظور از صاحب نظریه دکتر سروش است. پرسش این است مگر میشود در تحلیل یک جریان تاریخ معاصر خود را نبینیم. نکته دیگر نوعی گرایش تاریخیگرایی و وسعت بخشیدن به این مفهوم وجود دارد. در دیدگاههای آقای باقی ایشان دست روشنفکری دینی را میگیرند و تا خواجهنصیر هم میبرند!
عضو هیأت علمی وزارت علوم در بخش بعدی سخن ضمن تعریف روشنفکری دینی به کسی که دین را از بیرون نظارت میکند گفت: در مصاحبه مدنظر آقای باقی آیت الله منتظری را که فقیه برجستهای است تقریبا معادل روشنفکر خواندهاند، صرفاً به خاطر آن که مثلاً در فلان موضوع نظری جدید دارند. رای جدید داشتن معادل روشنفکر بودن نیست. این آرا در درون دین و ناظر به ظرفیتهای تفقه و اجتهاد رایج صورت گرفته است. اما روشنفکر دینی کسی است که به درجات امکان بیرون ایستادن از دین و نگاه بیرونی به آن را دارد، وگرنه امام خمینی، آقای بروجردی و کسان دیگر هم رایهای جدید بسیاری داشتند.
رحیم زاده ضمن اشاره به بخش دیگری از مصاحبه آقای باقی در مجله خاطرات سیاسی گفت: تلاشی وجود دارد که نمیخواهد واقعیت روشنفکر دینی را بپذیرد و سعی میکند روشنفکر دینی را به پژوهشگر دین تقلیل دهد. بعد روشنفکری دین به کسی گفته میشود که نظرش به عوام است و سوت و کف و هواداری و توجه آنها برایش مهم است. در حالی که در فضای آکادمیک و نظام پژوهشی امروز ما شاهد ابتذال، انتحال و اقتباس هستیم. این نیست که پژوهشگر مطلق دغدغه حقیقت دارد و روشنفکر این گونه نیست. این تقابل قابل دفاع نیست و گویندگان باید از عهده تبیینش بربیایند.
وی در ادامه با اشاره به سخنان برخی مبنی بر از دست رفتن مخاطبان روشنفکری دینی هم گفت: برخی حتی با این تعبیر سیاسی «دیگه تمومه ماجرا» از کاهش اقبال مخاطبان روشنفکری دینی سخن به میان میآورند. اما اینگونه نیست و من ادعا می کنم هنوز هم روشنفکری دینی به تفاوت افراد پرمخاطب ترین نحله فکری به لحاظ عددی است.
رحیم زاده در این پایان این بخش از سخنان خود گفت: همچنین در مصاحبه روشنفکری دینی به قبیله گرایی فرو کاسته شده است. در حالی که برای اطلاق عنوان قبیله بر یک گروه فکری باید بر اساس شاخصها صحبت کنیم ولی هیچ شاخصی برای اطلاق شاخص قبیله بر روشنفکری دینی ارایه نشده است.
عنوان «قبیلهگرایی» بار تحقیری دارد
نوظهور به عنوان سخنران بعدی در ابتدای این بخش از سخنان خود گفت: ما به هر حال به هر پدیده ای با رویکردهای مختلف مینگریم. نگاه جامعه شناسی یکی از این رویکردهاست. پدیده روشنفکری فقط بعد جامعه شناختی ندارد. اینکه ببینیم مثلاً روشنفکران دینی به لحاظ عملگرایانه چه کارنامهای داشتند. ما میتوانیم رویکردهای معرفت شناختی، تحلیل مبانی نظری، قوت و توانمندی استدلال و منطق ها را ارزیابی کنیم. همچنین تعبیر قبیله و قبیله گرایی و استفاده از آن ها برای یک نحله در یک بحث علمی نیازمند آن است که مبنایش را نشان دهیم. در غیر این صورت این ادبیات بیشتر بار تحقیری دارد. به معنای آن که گروه مزبور خود را مبرای از نقد میداند و قبیله ای به منتقدین حمله میکند.
وی ادامه داد: همچنین تفکیک میان پژوهشگر و روشنفکری دینی تقسیم بندی مناقشه برانگیزی است. روشنفکری از چه زمانی در ایران شروع شد؟ از زمانی که مدرنیسم ورود پیدا کرد. اگر شخص تحت تاثیر نسیمی از مدرنیسم که در کشور وزیدن گرفته است، جرأت و جسارت طرح پرسشهای بنیادین داشته باشد و سعی کند با حفظ نگاه انتقادی تفکر را به پیش ببرد، قطعا می تواند روشنفکر باشد. در حالیکه اگر صرفاً پژوهشی در حوزه دین میکند نمی تواند روشنفکر به حساب بیاید. روشنفکری بعد از بیداری و دیدار ما با خبرهای تازه در دنیا بود. وقتی دیدیم اندیشه و تعریف دیگری از انسان و علوم تازه شکل گرفته است. نمی توانیم بگوییم روشنفکران دینی قبیله ای از روشنفکران بودند، وقتی افراد زیادی تحت تاثیر این افراد سمت و سو یافتهاند. اینکه این کار به اهداف مدنظر خود رسیده است، بحث دیگری است.
روشنفکر سنتی و ارگانیک
نوربخش در ابتدای بخش بعدی سخنان خود گفت: من از تقسیمبندی آنتونیو گرامشی (نظریه پرداز ایتالیایی) در تقسیم روشنفکری به روشنفکر سنتی و ارگانیک بهره می گیرم. در واقع روشنفکران قدیم همه روشنفکران سنتی اند. نوع مدرن روشنفکر ارگانیک برآمده از تحصیلات آکادمیک،شهرنشینی، در ارتباط با جامعه و روزنامهنگاران سکل گرفته است. این چیزی است که در غرب و جهان امروز مورد توجه است. وگرنه روشنفکر سنتی همیشه بوده است. مثلاً علامه طباطبایی با نظریات بنیادینش از زمره روشنفکران سنتی است. اما روشنفکران ارگانیک نوعی وظیفه آگاهیبخشی در جامعه را بر عهده دارند و جزء طبقه خاصی هستند
وی افزود: در تعریف روشنفکری من آن را صرفاً مقابل سنت قرار نمیدهم. من پرهیز از دوگانه سازی دارم. ما چرا دو وجهی نگاه نمیکنیم. دوگانه سازی ساده سازی مسئله است. از جمله دوگانه سنت و مدرنیته در تعریف روشنفکری را نمی پذیرم. روشنفکر در نفی سنت نیست. بلکه شاید مهمترین ویژگی روشنفکر در تقابل تحجر، طرفداری از تغییر است. شاید مهمترین ویژگی روشنفکر در مقابله با تحجر طرفداری از تغییر است. برخلاف روشنفکری که معمولاً محافظهکار است روشنفکر ارگانیک در برابر اندیشههای نو انفتاح و گشودگی دارد. ضمن اینکه حتماً نسبت به مطالبات اجتماعی پاسخگوست و تئوری هایش ناظر به گشودن انسدادهای اجتماعی است. وگرنه کشف یک امر علمی که فعلاً مشکل جامعه نیست، هرچند ارزشمند است، اما کار روشنفکرانه نیست.
استاد دانشگاه تهران در ادامه ضمن نقد اینکه وظیفه روشنفکری را صرفاً نباید در نقد خلاصه کنیم گفت: روشنفکر صرفاً وظیفهاش نقد نیست. نقد برای روشنفکر طریقیت دارد، نه موضوعیت. نقد پایان کار روشنفکر نیست، بلکه او باید به ارائه راهبرد هم بپردازد و پایبند حقیقت باشد. همچنین از نظر پایگاه اجتماعی استقلال هم در پایبندی به حقیقت مهم است. روشنفکر باید استقلالش را حفظ کند. چون آن چیزی که مانع تغییر است سلطه است، لذا نفی سلطه یک وظیفه روشنفکری است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن نپذیرفتن دوگانه روشنفکری اجتماعی و روشنفکری دینی گفت: اتفاقاً اگر در دوره ای روی آوردن به روشنفکری دینی کاهش پیدا کرده است، آینده گرایش دوباره به آن وجود خواهد داشت. چرا؟ چون در دوران پساسکولاریزم و پسامدرن، نظریه های فراروایتی از مدرنیته پایان یافته است. این که مدرنیته صرفاً یک مدل است و غیر از آن نیست. دوم اینکه عصر سکولار هم پایان یافته است و نوعی بازگشت به دین در دنیا آغاز شده است. در عصر جهانی شدن همزیستی، پایان فراروایتهای از مدرنیته و همزمان با نوعی بازگشت معنویت، چگونه می توانیم صحبت از پایان روشنفکری دینی کنیم؟ بله، پایان برخی گفتمانهای روشنفکری دینی میتواند باشد. مثلا بعضی معتقدند پایان ایدئولوژیک دینی فرارسیده است و شریعتی دیگر جواب نمی دهد و گفتار روشنفکران مقبول و متناسب با عصر جدید نطیر آرای ملکیان، سروش و شبستری کاراست. اما این به معنای پایان یافتن عصر روشنفکری دینی نیست.
این جامعه شناس دین همچنین افزود: روشنفکری دینی طیفی گسترده است. از روزنامه نگاران تا دانشجویان و روحانیون و غیره. اما آن چیزی که ما جریان روشنفکری دینی میگوییم باید یک پایش در نظریهپردازی باشد، و گرنه کسانی که به نشر و پخش آرای روشنفکران در جامعه به عنوان توزیع کننده آن اندیشه می پردازند هرچند جزو این جریانند، اما جریان اصلی نیستند. مهم تولیدکنندگان نظریات و آینده وضعیت آنهاست. توزیعکنندگان بخشی هستند و تولید کنندگان کسانی دیگر.
آنتونیو گرامشی فیلسوف ایتالیایی میگوید روشنفکر را باید نسبت به نقش اجتماعیاش سنجید. اینکه در یک دوره چه نقشی باید ایفا میکرد. یک روشنفکر دینی باید در یک وضعیت از خود بپرسد که چه باید کند. شریعتی در دوران خودش از خود میپرسید که چه باید کرد. اما اینکه تحولات اجتماعی یکی را از رونق بیندازد، نباید در زمان کنونی مبنای سنجش باشد. باید پرسید او در زمان خودش چه کرد.
روشنفکران ما آثار همدیگر را نمیخوانند
باقی در بخش دوم سخنان در پاسخ به نقدها گفت: من در دو سه دهه گذشته به ویژه در بحث روشنفکری دینی و سیر تحول تاریخیاش بحث های پراکنده داشتهام. ضمن آن بحثها به برخی از این اشکالات گفته شده در این جلسه پاسخ دادهام. یکی از علت بی ثمری آن پاسخها این است که در ایران مرسوم نیست روشنفکران آثار هم را بخوانند.
وی ادامه داد: هر موضوعی را میتوان از مناظر مختلف مورد بحث قرار داد. بحث روشنفکری دینی هم از مناظر کلامی جامعه شناختی و غیره میتواند تحلیل شود. در مصاحبه مورد اشاره نیز من یک سیر تاریخی در این زمینه داشتم. نکته که بیشترین سهم را به خود اختصاص داد این است که گفتهام مقطع آخر روشنفکری دینی در دهه ۷۰ به بعد دستخوش تغییر و تحول شده است. نگاه ما به روشنفکری دینی خطی و فیزیکال نیست. همان گونه که افراد در طول زندگی ممکن است ایده های مختلفی داشته باشند. چه رسد به جریان هایی که مجموعهای از افراد مختلف است، می تواند تحولات گوناگون را از سر بگذراند. ما باید دورههای مختلف را از هم تفکیک کنیم. در هیچ دورهای من وجود روشنفکری دینی و کارکرهای بزرگ آن را انکار نکردم.
باقی افزود: مرحوم شریعتی که یکی از مراجع روشنفکری و یکی از بزرگترین افراد و دست اول ترین شخصیتهای این جریان محسوب میشود، خودش میگوید اساساً معادلسازی روشنفکری برای «انتلکتویٔل» از ابتدا اشتباه بوده است. اصطلاح روشنفکری معادل انتلکتوئل نیست. انتلکتوئل بیشتر معادل کسانی است که کارهای آکادمیک و عقلی می کنند. به همین اصطلاح ناصواب وقتی پسوند دینی را اضافه کنیم اشتباه آن در اشتباه پیش می آید. این اصطلاح از این باب از اول دقیق نبوده است. مبانی هر کدام از این ها فرق میکند. اما من فعلا در بحث جامعهشناختیام به این منظر توجه نظر ندارم.
(ادامه دارد...)
نظر شما