نشست بحث و بررسی پیرامون پرونده کارنامه روشنفکری دینی در ایران به همت حزب اراده ملت و ناظر به پرونده کارنامه روشنفکری دینی در شماره چهارم فصلنامه خاطرات سیاسی و بیشتر معطوف به مصاحبه عمادالدین باقی درباره روشنفکری دینی در این نشریه، با حضور باقی پژوهشگر دینی، فریدون رحیمزاده عضو هیات علمی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری یوسف نوظهور استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، یونس وربخش استاد دانشکده جامعه شناسی دانشگاه تهران و حسن اکبری بیرقی کارشناس و پژوهشگر سابق دبیرخانه شورای اسلامی مراکز آموزشی وزارت علوم تحقیقات و فناوری به عنوان دبیر نشست در موسسه نشرآوران تهران برگزار شد.
در ذیل بخش دوم از این گزارش را میخوانیم.
ویژگی روشنفکران دینی خطابه است
باقی در ادامهٔ پاسخ به نقدهای مطرح شده به سخنانش در مصاحبه با فصلنامه خاطرات سیاسی درباره روشنفکری دینی گفت: من در مصاحبه روشنفکری دینی را به پژوهشگر دینی تقلیل ندادم، بلکه آنها را تفکیک کردم. در تفکیک هم در مقام ارزشگذاری نبودم، بحث تفاوت کارکرد است، نه تفاوت قیمت. برخی تصور کردهاند من در این تفکیک به دنبال نفی روشنفکری دینی هستم، خیر. بلکه میگویم اینها هرکدامشان وظیفه و کارکردی دارند. در این تفکیک مولفه ها و شاخص ها را هم بیان کردهام. اتفاقاً این تفکیک نکردن است که آسیبزا شده و با آن بخشی از افراد مربوطی از دایره روشنفکری حذف و افراد نامربوطی اضافه میشوند. (عبدالکریم) دکتر سروش در بیانیهای در دفاع از روشنفکری دینی افرادی را نام میبرد که برخیشان کنشگران سیاسیاند. در حالیکه نامهای مهمتری را اشاره نمیکند.
نویسنده کتاب گفتمانهای دینی معاصر ادامه داد: وقتی وارد مصادیق می شویم و از نگاه انتزاعی فاصله میگیریم اشخاصی را داریم که خودشان بارها انکار میکنند روشنفکری دینیاند. مثل (محمد) مجتهدشبستری و (مصطفی) ملکیان. هر دو در باب اصالت تعقل صحبت میکنند و تنها کسی که پای عنوان روشنفکری دینی ایستاده، سروش است.
باقی افزود: پژوهشگر نگاهش از درون و روشنفکر نگاهش از بیرون است. لذا مجتهدان نوگرا از جمله پژوهشگران دینیاند. اما روشنفکران دینی ویژگیشان اتفاقاً خطابه است، برخلاف پژوهشگر که وسواس در مستندات علمی دارد که دقیق سخن بگوید. اکثر آثار روشنفکران مجموعه سخنرانیهاست. البته سخنرانی از قدر سخن نمیکاهد، اما گاهی یک سخنران بر اساس متن مکتوب و از پیش نوشته سخن میگوید. حتی اگر بر اساس آن هم نباشد در مرحله پیاده سازی به متن کسی که روحیه پژوهشگری دارد خود را موظف میداند اثر را در مرحله تبدیل گفتار به نوشتار پژوهشی مستند کند، در حالی که اکثر روشنفکران به این موضوع توجه نمیکنند. یعنی از پذیرفتن مسئولیت سخنشان می گریزند. اما پژوهشگر مسئول سخن است. حقیقت برای پژوهشگر موضوعیت دارد، در حالی که برای روشنفکر طریقیت دارد، چون نگاهش به نظر مردم درباره خود است و جاهایی به همین دلیل دربارهٔ حقیقت مصالحه میکند. واقعیت آن است که روشنفکران دینی نوعاً سلوکشان اینگونه است و برخی مباحث پیچیده و فنی دینی را به شکل بیانیه سیاسی در می آورند. در مصاحبه مواردش را با تفضیل گفتهام. اما پژوهشگر وظیفه اقناعی دارد و تلاش میکند مباحث خود را با تفضیل و وسواس بیان کند.
این پژوهشگر حقوقی ادامه داد: مثلا مرحوم (علی) شریعتی در کتاب روشنفکر و مسئولیتهای او به صراحت وظیفه روشنفکران را توده گرایی و ضداشرافی بودن میگوید. در کتاب از کجا آغاز کنیم هم اولین وظیفه روشنفکری را ایجاد پلی بین به متن توده میداند و نقشی شبهپیامبرانه در دگرگون کردن جامعه برای روشنفکر قائل است. همچنین روشنفکر کُلگرا، اما پژوهشگر جزءگراست. شریعتی در جزوه درباره «تخصص» خود، در نقد تخصص و زیانهایش میگوید و مدعی است که پیامبر متخصص نبود، بلکه کسی بود که هم حقوقدان، هم عابد،هم سیاستمدار، هم رزمنده و هم متفکر بود.
باقی در بخش دیگری از سخنان خود ناظر به نقد سخنرانان در چرایی آوردن تعبیر قبیله برای روشنفکران دینی گفت: از قضا تعبیر قبیله را سروش به کار برده است. وی در مقالهای به نام جواب تهمتها بیت «هر آنکه کشته نشد از قبیله ما نیست» را میآورد. یک بار هم پسرش در مقالهای این عنوان را در صدر مطلب به کار گرفته که هر که کشته نشد از «قبیله» ما نیست.
استفاده از واژه قبیله بلاغی است
اکبری به عنوان دبیر نشست در تعریضی به انتساب عنوان قبیله برای روشنفکران دینی گفت: کاربرد عبارت «قبیله» در وصف روشنفکران دینی از جانب خود آنها رتوریک یا بلاغی است. منظورشان منظور آقای باقی نیست. آقای باقی قبیله را طوری به کار میبرند که یادآور عهد جاهلی به معنای قومی قبیلهای است. یعنی هرکس با ماست روشنفکر است و هر کس بر ماست، روشنفکر نیست. در حالی که مقصود آنها بلاغی است. نکته دوم این که آقای باقی می گوید دهان و چشم روشنفکر به دهان عامه است. این نوعی نیتخوانی و از ضمیر دل آنها خبر دادن است.
اکبری در ادامه پرسش جدید مطرح کرد و از سخنرانان خواست در موردش پاسخ دهند: نسبت روشنفکری دینی یا روشنفکر دینی با خود دین چیست؟ آیا دین برای روشنفکری دینی یک اُبژه (مُدرَک یا متعلق شناسایی) است یا در دین برای آنها تعلق خاطر وجود دارد؟ همچنان که برخی میگویند برخی شخصیت ها خودشان انتساب نام روشنفکری دینی را برای خود قبول ندارند.
روشنفکر راستین پایی در حقیقت دارد و پایی در جامعه
نوربخش به عنوان سخنران بعدی در بخش اول سخنان گفت: اینکه واژه روشنفکری دینی متناقض است چه بسا درست است، اما ما ترجمهٔ واژه نمیکنیم. بلکه تحلیل یک مفهوم اجتماعی واقع در عالم خارج را میکنیم. مگر لوتر و کالوَن (دو اصلاحگر بزرگ دین مسیحی) نبودند که پروتستانیسم مسیحی را رقم زدند. آنها به نوعی روشنفکری دینی بودند و رویکرد جدیدی را ایجاد کردند که به قول ماکس وِبِر سرمایهداری را ایجاد کرد؟ ما در بین خود این پارادوکس را پُررنگ کردیم، در حالی که در غرب اینگونه نیست و اکثر روشنفکران از کلیسا برخواستند. پس به صرف پارادوکس بودن نمیشود بگوییم نمیتوانیم آنها را کنار هم قرار دهیم. در مورد ملکیان و شبستری من نظر جامعه را گفتم وگرنه از نظر من هم این دو تقریبا از تعریف روشنفکری دینی بیرون اند. چون فرض اولیه روشنفکری دینی این است که شخص معتقد به ظرفیت دین برای تطابق و تحول با ضرورتهای اجتماع است.
استاد دانشگاه تهران اضافه کرد: روشنفکر برخلاف استاد دانشگاه، چون ارتباط با جامعه دارد برای او شرط مخاطب فرض است. من تعبیر توده گرایی شریعتی برای روشنفکری را قبول ندارم. روشنفکری دینی ممکن است دچار سلبریتیزدگی شود و این از آفات آن است. همانند روحانیت که در گذشته از مردم پول میگرفت و وابسته به دولت نبود و به قول مرحوم (مرتضی) مطهری به همین دلیل دچار نوعی عوامزدگی می شد تا رویتپذیر شود. در عین حال مخاطب برای روشنفکر مهم است، چون سخنش ناظر به رفع انسداد های اجتماعی است.
وی افزود: همچنین همانطور که گفتم داشتن بنیانهای نظری و تولیدگر اندیشه بودن هم از دیگر شروط روشنفکری است. در اینجا فرق روشنفکر با فیلسوف نظریهپرداز این میشود که برای روشنفکر برخلاف فیلسوف مخاطب مهم است. یورگن هابرماس به عنوان رئیس مکتب فرانکفورت چون تلاش کرد اندیشه هایش را از آکادمی به جامعه بکشاند و جریانی حتی در جهان ایجاد کند، او را جزو روشنفکران قرار میدهیم
این جامعه شناس دین اضافه کرد: در عین مخاطب گرایی البته پایبندی به حقیقت هم مهم است، وگرنه حرف جلال آل احمد میشود که روشنفکران هُرهُریمذهباند. گویی هر چه جامعه میخواهد را همانند سلبریتیها می گویند و بر مدار آن حرکت میکند. اما روشنفکر راستین یک پایش در حقیقت است و یک پایش در جامعه. در مورد تعریف شریعتی از روشنفکری هم به نظرم تعریف او متناسب با عصر خودش است که دوران روشنفکران پیامبرگونه بود. اما امروز و آینده عصر روشنفکران پیامبرگونه و دگرگونکننده کلی جامعه نخواهد بود. در عصر جهانی جدید مرجعیت به معنای گذشته در شنیدن یک سخن وجود ندارد و دائماً با مراجع مختلف اندیشهسازی طرفیم. همچنین در موضوع قبیله گرایی این نکته در فضای آکادمیک امروزه هم وجود دارد که متاسفانه بحث و نقد آزادانهٔ افکار در آن وجود ندارد.
رحیم زاده به عنوان سخنران بعدی گفت: ما از هر معرفت و خاستگاهی شروع کنیم، از قبیل فقه، فلسفه، هنر و علم اگر شخص از پایگاه خود نگاهی به بیرون داشته باشد این در حوزه روشنفکری است، و الا شخص برج عاجنشین است. متاسفانه در بعضی از دانشگاهیان ما این نگاه وجود دارد که اگر کسی روشنفکر شد سوادش کمتر از افراد دانشگاهی است. یک مُد جاری در جامعه ما این است که در کتب پژوهشی ما مدام ارجاع به بیرون وجود دارد و دو خط فکر متعلق به خود شخص در پژوهش دیده نمیشود. پژوهشگر امروزی معادل این شده است. اگر کسی بیان خوبی داشت آن را نمی توان نقطه ضعفی برای او به حساب آورد و حرفش را خطابه نامید.
وی ادامه داد: افرادی هستند که دغدغه و دیسیپلین خود را اجتماع تعریف کردند. مثل پزشکی که اگر آن را تقلیل به جمع جبری ریاضی فیزیک و شیمی بکنیم، اینها تا زمانی که در قالب دیسیپلین پزشکی جمع و تعریف نشوند پزشکی نداریم. پزشکیای که معطوف به بیماری است در حالی که هرکدام اینها به تنهایی به درمان بیماری مربوط نیستند. بر همین مبنا اگر کسی آمد و آموخته های فنی و تئوریک قبلی خود را به خوردِ اجتماع داد، روشنفکر میشود. شخصیتهایی نظیر (ابوالقاسم) گرجی، (سیدجعفر) شهیدی، (محمدرضا) شفیعیکدکنی و (غلامحسین) دینانی دغدغه و نگاه اجتماعی ندارند. گستره فقهی، تاریخی، رجالی و فلسفی آنها به خوردِ یک پروژه از جنس مسئولیت و تعهد اجتماعی داده نشده است. با منطق آقای باقی در مصاحبه مدنظر گفته شده شخص آیتالله مکارم شیرازی به روشنفکری نزدیکتر است. من حدس میزنم چون آیتالله مکارم شیرازی در روش از تکنیک های مدرن استفاده می کند آقای باقی ایشان را بیشتر نزدیک به روشنفکری دینی میدانند. در حالی که از آقای مکارم شیرازی کمتر تفقه مبتنی بر مبانی دنیای امروز میبینیم. استفاده از تکنیک و ابزار موجب روشنفکری نمی شود. اصلاً این طور نیست. روشنفکری یعنی کسی که از هر پایگاهی که هست به بیرون نگاه میکند.
عضو هیات علمی وزارت علوم افزود: ملکیان خاستگاه حوزوی دارد، شبستری هم به همین ترتیب. ولی اگر کسی معتقد شد با دین ظرفیت پاسخگویی به پرسشهای جدید را دارد، روشنفکر دینی است. نوعِ ملکیان آن را بیشتر این پاسخگویی در حالت های عرفانی، رفتاری و مشاورهگرانه می داند. مثلاً سروش هم معتقد است از همین چارچوب ها می تواند تئوری های دیگری در آورد. البته ایشان هم از برخی از آنها عدول کرده است. بنابراین روشنفکر کسی است که دغدغه دین دارد، اما بیرون از دین ایستاده است.
وی اضافه کرد: روشنفکر دینی از سنت نمیگسلد و نمیگذرد. بلکه نوعِ نگاهش به سنت متحول میشود. مثل دلبستن و دلنبستن است. اصلاً عبور از سنت ممکن نیست. برخی چیزی را نقد میکنند که اصلاً امکان ندارد. به علاوه در رابطه دین و روشنفکری دینی باید مصداقی صحبت کرد. برای مثال در آدمی مثل سروش هیچ گفتار یا رفتاری را نمی بینید که بگوید دین برای گذشته است و به درد نمیخورد. یا اینکه خودش عامل به دین نباشد. نقد سنت به معنای عبور از آن نیست. کسی که حتی به نفی سنت هم معتقد است، باز درگیر آن است.
رحیم زاده در بخش پایانی سخنان خود با اشاره به زاییده شدن حقیقت در بستر گفتوگو گفت: سروش در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت می گوید حقیقت مقدمه نیست، بلکه نتیجه است .حقیقت جایی پنهان نیست که کسی پیشش باشد. عقیده در تضارب است. به تعبیر امام علی (ع) (اِضرِبُوا بعضَ الرأیِ ببعضٍ یَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ. رایزنی کنید تا اندیشه درست متولّد شود) حقیقت پیشاپیش در جُبه و اختیار فردی و گروهی نیست. بلکه در همین گفتوگوهاست که حقیقت زاییده می شود.
روشنفکری دینی؛ یعنی اجتهاد در اصول
نوظهور به عنوان نفر بعدی در پاسخ به پرسش نسبت روشنفکری با دین گفت: در سنت اجتهاد، ما اجتهاد در فروع و مسائل فقهی داریم. اما روشنفکری دینی یعنی اشتباه اجتهاد در اصول، اجتهاد در باورها و مبانی. همانگونه که در بحث جرأت و جسارت پرسشگر روشنفکر گفتم. به عنوان مثال در همه متون ادیان ابراهیمی بحث آفرینش مطرح است. کسی در مورد این نکته در متون مقدس قرنها بحثی نداشت. چرا که متعارض با باورهای سنتی نبود. اما وقتی نظریه بیگ بنگ یا مهبانگ مطرح شد، آفرینش در شش روز مورد تردید قرار گرفت. در ذهن همگان به ویژه باورمندان خلجان ایجاد شد. روشنفکری دینی سعی می کند این تعارض ها را حل کند. بنابراین در پاسخ به نسبت دین و روشنفکری دینی باید بگویم روشنفکری دینی اجتهاد در اصول میکند. او به این صرافت رسیده که پاسخهای رسیده از دالان تاریخ یا همان سنت جوابگو نیست و باید پاسخ های تازه پیدا کرد.
استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در بخش بعدی سخن درباره کارنامه روشنفکران دینی گفت: در بررسی این کارنامه باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا دستاوردهای روشنفکری دینی در بهتر کردن فهم ما از مقولات دینی کارآمدی داشتند؟ پرسش دوم اینکه آیا تلاش های روشنفکران دینی در پیراستن دین از ضوابط و خرافات موثر بوده است یا نه؟ پاسخ به این سوالات آشکار کننده کارنامه روشنفکری دینی است.
نظر شما