یکی از مهمترین مباحث امروز میان اصلاحطلبان، نسبت و رویکرد نسل اول این جریان در قبال نسلهای تازه است. بعد از سال ۹۲ که گشایشی نسبی در فضای سیاسی کشور اتفاق افتاد افرادی تحت عنوان نسل دوم اصلاحات حزب «ندای ایرانیان» را تشکیل دادند. در آن زمان طیفی از اصلاحطلبان نامدار به مخالفت با این حزب و رویکرد آن برخاستند. از آنجایی که بسیاری از موسسان حزب ندا کسانی بودند که پیشتر عضو «جبهه مشارکت» بودهاند، بیشترین انتقاد از سوی کسانی مطرح میشد که بعدتر حزب «اتحاد ملت ایران اسلامی» را تشکیل دادند.
اهمیت بررسی تحولات نسلی جریان اصلاحات در آستانه انتخابات یازدهم مجلس، زمینهساز برگزاری میزگردی با حضور «سجاد سالک» از اعضای شورای مرکزی حزب ندا و «مهدی شیرزاد» از حزب اتحاد ملت شد. در ادامه متن تفصیلی بخش اول این نشست را از نظر میگذرانید:
ایرنا: از وقتی که در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنم. امیدوارم بحث خوب و مفیدی برای مخاطبان شکل گیرد. ابتدا از آقای سالک شروع میکنم و داستان تاسیس حزب ندا. این حزب در اوایل دولت آقای روحانی در سال ۹۳ تشکیل و البته انتقادهای زیادی به آن وارد شد. نکته اصلی که در آن فضا مطرح شد این بود که نسلی آمده که مناسبات و رفتار نسل اول را به نوعی قبول ندارد و به نوعی شورش پسران علیه پدران تلقی شد. عموما کسانی که موسسان حزب ندا بودند، در شاخه جوانان و دانشجویان حزب مشارکت حضور داشتند. این گسست ایجاد شد که بحثهای زیادی را هم به همراه داشت. از این موضوع و زمان تاسیس شروع کنید. چه شد و چه الزامات و بایدهایی وجود داشت که حزب جدیدی تشکیل شود؟
سالک: در ابتدای تشکیل دولت آقای روحانی، جمعی از جوانان و فعالان سیاسی که در سالهای قبل از آن، ارتباطهای خود را حفظ کرده بودند و به نوعی با مرور تجربیات و تدوین راهکارها به نقاط مشترکی رسیده بودند، احساس میکردند که باید راه جدیدی را گشود و فضای جدیدی را برای سیاست ورزی باز کرد. طبیعی بود که بخشی از فلسفه تشکیل حزب ندا، انتقادهایی بود که نسبت به عملکرد نسل اول اصلاح طلبان داشتند. اما این را به معنی شورش پسران علیه پدران تلقی نمیکنم. بلکه همان موقع هم اعلام کردیم که استمرار اصلاحات را نوعی دوی امدادی تعبیر میکنیم. فکر میکنیم اگر انتقادی هم به نسل اول اصلاح طلبان داریم، این است که چوب دوی امدادی را حاضر نیستند تحویل نفر بعدی بدهند تا او ادامه مسیر را با توان و تمرکز بیشتر و انرژی بیشتر برود.
یکی از مهمترین انتقادات ما، عدم چرخش نخبگان در جریان اصلاحات بود. نسبت به عدم کادرسازی و عدم تربیت نسل جدید، این انتقاد را داشتیم. جالب اینجا بود که در همان مقطع، نسبت به واژه نسل دوم اصلاحات که اسم ندا هم مخفف نسل دوم اصلاحات بود، انتقادهای زیادی صورت گرفت. حتی واژه پوست اندازی هم خیلی با مخالفت روبهرو شد. در همان سال ۹۳ یادم است با آقای خاتمی دیداری داشتیم. ایشان از ما خواست از اصطلاح پوست اندازی استفاده نکنیم. حتی این تعبیر را به کار بردند که پوست اصلاحات را کندهاند. جایی برای پوست اندازی وجود ندارد. آقای مهندس صفایی فراهانی اساسا تعبیر نسل دوم اصلاحات را رد کردند و گفتند این به معنی زیر سئوال بردن فلسفه اصلاحات است. در آن مقطع، انتقادها و مخالفتها نسبت به این موضوع، خیلی زیاد بود. اساسا طرح عنوان نسل دوم اساسا مذموم تلقی شد. اما امروز شاهد هستیم که حتی کسانی که در آن مقطع، این عبارت را نمیپسندیدند، الان از آن عبارت استفاده میکنند. این نیاز احساس شده که اصلاح طلبی هم پوست اندازی داشته باشد. طبیعی است که بخشی از مباحث دوران جدید و متاخر، ناشی از این است که همه به این احساس رسیدهاند که بخشی از افکار عمومی نمیتواند با اصلاح طلبان ارتباط برقرار کند یا نارضایتی و گلههایی از عملکرد اصلاح طلبان وجود دارد.
طبیعت یک جریان پوینده و بالنده این است که به فکر نوزایی و درانداختن طرحی نو باشد. ما هم این درانداختن طرحی نو را در سال ۹۲ احساس کردیم که در سال ۹۳ عملا به مرحله تکامل رسید. فکر میکنیم اگر میتوانستیم آن موقع با دست و بال گشادهتری عمل کنیم و فعالیتهامان را پیش ببریم، امروز نسل دوم اصلاحات، جریان پختهتر و متکاملتری بود. ولی اعتراف و اذعان میکنیم که بنا به خیلی از توصیههایی که از طرف بزرگان اصلاحات خطاب به ما شد، فتیله را خیلی پایین کشیدیم. از خیلی مباحث خودمان عدول کردیم. تقریبا از خیلی مباحثمان گذشتیم. یکی از مهمترین دلایلمان هم حفظ وحدت در جریان اصلاحات بود. به هر حال همه افرادی که در ذیل گفتمان نسل دوم اصلاحات میگنجند، خودشان را اصلاح طلب میدانند. خودشان را یاغیهایی تصور نمیکنند که قرار است افرادی را به زیر بکشند و خودشان را جانشین سازند یا مباحث تند و هیجانی را مطرح کنند. ولی به هر حال آن مباحث تا حد زیادی، نیمه تمام باقی ماند. امروز مجدد شاهد هستیم که بحث نسل دوم اصلاحات با قوت بیشتری مطرح میشود. این را به فال نیک میگیرم. فکر میکنم پوست اندازی، الزاماتی دارد. مختصاتی دارد که پایبندی به آن خیلی مهم است. به همین مقدمه بسنده میکند.
ایرنا: آقای شیرزاد، ابتدا جمع بندی راجع به عملکرد نسل اول اصلاحات داشته باشید و دیدی را که به صورت کلی راجع به نسل اول دارید بیان کنید.
شیرزاد: واقعیت این است که فکر میکنم حالا حالاها خیلی زود است برای جمع بندی نسل اول جریان اصلاحات. تحولات اجتماعی را معمولا باید در بستر بلندمدتتری دید و ارزیابی کرد. درست است که انقلاب اسلامی ۴۰ ساله شده و ۴۰ سال، زمان قابل تامل و کافی است تا بتوان ارزیابی و داوری تاریخی داشت اما در مجموع به نظرم میآید هم شتاب و هم سرعت تحولات در جامعه ما، به اندازهای بوده که راجع به داوری درباره عملکرد نسل قبل نیازمند گذر زمان بیشتری هستیم. غیر از این که تا حدی با تعبیر دوی امدادی که آقای سالک به کار بردند، موافقتر هستم.
در مجموع حس میکنم در بررسی تحولات جامعه ایران، مبدا تحولات تاریخ معاصر را حداقل بعد از مشروطه به این طرف باید دید. فکر میکنم مجموعه رویدادهایی که از مشروطه به این طرف در جامعه ما اتفاق افتاده است، سیر مستمری را نشان میدهد که انقلاب اسلامی هم در بطن و متن آن است. به یک معنا، خیلی ساده نیست که در تاریخ معاصر، برهه یا دههای یا مقطع خاصی را بخواهید جدا کنید و جدا از بقیه آن را تحلیل کنید. فکر میکنم نسل قبل، اولا به لحاظ بین المللی در شرایط خاصی قرار داشت. شرایطی بود که در قرن انقلابها بود، در قرن حکومت ایدئولوژیها بود. ایدئولوژیهای چپ و راست، مارکسیستی و لیبرال در جامعه سیطره داشتند، در عرصه جهانی. تاثیرات خود را در جامعه ما هم داشتند. در مقاطعی حالت جنبشی در جامعه ما گرفته بودند. فکر نمیکنم در تاریخ معاصر ما هنوز هیچ حزبی به قوت و قدرت حزب توده شکل گرفته باشد، فارغ از این که به لحاظ مرام فکری، من شخصا و قطعا حزب توده را قبول ندارم. ولی واقعیت این است که قوت تشکیلاتی حزب توده، پدیدهای است که به نظرم در جامعه ما تکرار نشده است. بحث این است که مجموعه اتفاقات و تحولاتی که در نسل بعد اتفاق افتاد، به گونهای است که انباری از تجارب زیسته را برای این نسل فراهم کرد. به نظرم کمتر ممکن است در تاریخ کشورهای جهان، نظیر داشته باشد که نسلی، پیروز یک انقلاب شود، پشت بندش فرماندهان و سربازان یک دفاع مقدس موفق شود و پشت بندش، مدیران خبرهای در عرصه اداره کشور در سالیان پس از جنگ داشته باشد. جمع این سه در یک نسل، فکر میکنم یک اتفاق کم نظیر تاریخی است.
ایرنا: در خصوص نسل اول اصلاحات به صورت مشخص به کسانی اشاره داریم که یک پروژه مشخص سیاسی را سال ۷۶ شروع کردند و الان هم آن پروژه، به جایی رسیده است. مسئلهای که ما قصد داریم در موردش صحبت کنیم، به صورت مشخص یک پروژه سیاسی است که از دوم خرداد شروع شده است. از دوم خرداد، بروز و ظهور علنی داشته و تا الان که نسل دوم آن آمده است. بیشتر در این میخواهیم صحبت کنیم.
شیرزاد: واقعیت این است که الان، وقتی به سالهای بعد از دوم خرداد برمیگردیم، شاید بشود اینقدر راحت حرف از یک پروژه سیاسی زد. فکر میکنم دوم خرداد، یک پروژه سیاسی نبود. دوم خرداد، یک تغییر اجتماعی مهم بود که در جامعه ما اتفاق افتاد، رنگ و بوی سیاسی گرفت. نسلی که یک انقلاب ایدئولوژیک را تجربه کرده بود، در مواجهه با تجارب زیسته، تغییرات ارزشی و نگرشی در او ایجاد شد. با تجاربی در کشورهای مختلف دنیا آشنا شد، با متدها و شیوههای اداره بهتر کشور آشنا شد و مردمی که از یک سری مناسبات خسته شده بودند و حتی احساس تحقیرشدگی به آنها دست داده بود، اقبال کردند به شعارهای این عده. بنابراین به نظرم دوم خرداد را حداقل میشود یک پروسه اجتماعی دید که در متن تحولات قبلی است. این گونه نبود که کسی بخواهد تصور کند عدهای نشستهاند در اتاق فکر محدودی و برنامه ریزی کردند، برنامه زمانی داشتند، اهداف خیلی روشن و مشخصی داشتند. نه، همانطور که بارها گفته شده است، جناب آقای خاتمی احتمال پیروزی را هم خیلی بالا نمیدید در ماههای قبل از دوم خرداد. همین هم جامعه را شگفت زده کرد. جامعه فکر نمیکرد چهرهای مانند خاتمی، رئیس جمهور این کشور شود و بتواند گفتمان جدیدی را در سپهر سیاسی ایران جا اندازد و رقم بزند.
ایرنا: این هم حرف درستی است که ما یک جنبش اجتماعی داشتیم که نتیجه آن روی کار آمدن دولت آقای خاتمی بود. راجع به این بحث نمیکنیم. ما راجع به عاملان و حاملان اصلی این پروژه که سیاسی بودند، وزیر شدند، نماینده مجلس شدند، در نهادهای مختلف انتخابی رفتند، راجع به آن افراد صحبت میکنیم.
شیرزاد: راجع به چه چیزشان صحبت میکنید؟
ایرنا: راجع به عملکردشان. این که اینها در این دوران چه کردند و چه میراثی برجای گذاشتند که به نسل دوم برسد و بخواهد ادامهاش دهد.
سالک: طبیعتا هر جنبش و جریانی، هر کنشگری در زمینه فعالیت اجتماعی سیاسی، دستاوردها و کامیابیها و ناکامیهایی دارد. طبیعتا نسل اول اصلاحات و اصلاح طلبان به نوبه خودشان، فعالیتهای خوب و چشم گیری داشتند. نسل جدیدی را توانستند با آموزههای جدید آشنا کنند. نسل جدیدی را از لحاظ تئوریک با مفاهیم دنیای مدرن، مردمسالاری، دمکراسی، خشونت پرهیزی آشنا کردند. در عین حال در عرصه اقتصادی و سیاسی، توفیقاتی هم به دست آوردند. برای همین هم بود که میراثی که از نسل اول به دست نسل دوم اصلاحات رسیده است، شامل انبوهی از اتفاقات مثبت و منفی تلقی میشود. من دستاوردهای مثبتش را خیلی هم چشمگیر میبینم. ولی برآمدن نسل دوم اصلاحات ناشی از انتقادات به همان بخشی از عملکرد تلقی میشود که به زعم حاملان نسل دوم اصلاحات، حاوی نکات منفی بوده است. از جمله میراثی که برای نسل دوم اصلاحات شاید تا سالهای سال دشواری به همراه بیاورد.
آن چیزی نیست جز ایجاد کدورت و تلخی بین نظام سیاسی و جمعی که خود را اصلاح طلب تلقی میکنند. اساسا فلسفه شکل گیری جمعی که آن زمان نسل دوم اصلاحات را مطرح کردند این بود که اصلاح طلبی را فارغ از رویارویی با حاکمیت تعریف کنند و پیش ببرند. فکر میکنم بخشی از اتفاقات و روندهایی که توسط نسل اول اصلاحطلبان به وقوع پیوست، باعث شد تا سالهای سال، سوء تفاهم، دلگیری و ناراحتی به وجود بیاید که اساسا کار برای پیشبرد پروژه اصلاحات توسط نسل دوم سخت شود.
ایرنا: چه کارهایی را میگویید؟
سالک: مهمترین نمود و شاخصش را ادبیاتی میدانم که ادبیات برخورنده طرف نظام سیاسی تلقی میشد. جای آن که دست دوستی دراز و همگرایی ایجاد کند، بیشتر تقابل ایجاد میکرد. نمودش هم از اولین روزهای دوم خرداد ۷۶ میشد رگههایش را دید. مثلا به خاطر میآورم که در ماههای ابتدایی ۷۶ به بعد، تقریبا هر اتفاق و ماجرا و رویدادی با پتکی به اسم نگرفتن پیام دوم خرداد همراه میشد. طرف و جناح مقابل هر اظهارنظری میکرد و هر حرفی مطرح میکرد با این اتهام مواجه میشد که شما پیام دوم خرداد را هنوز نگرفتهاید که مصاحبه میکنید؟ پیام دوم خرداد را نگرفتهاید که این گونه حرف میزنید؟ پیام دوم خرداد را نگرفتهاید که این کار را میکنید؟
ایرنا: این وضعیت تقابل ایجاد میکرد؟
سالک: فکر میکنم جای این که این کشتی، یک کشتی تصور شود که همه باید سوار آن شوند، بر مرزبندی خیلی تاکید داشت. بر دگرسازی و غیریت سازی خیلی تاکید داشت. این غیریت سازی و دگرسازی به صورت طبیعی تقابل ایجاد میکرد و افرادی را مصمم میکرد علیه جریان اصلاح طلبی حتی توطئه و کارشکنی کنند. در حالی که انتظار این بود که اصلاح طلبی به عنوان روندی تعریف شود که همه از آن منتفع میشوند. همه حتی دشمنانش هم از آن بهرهمند میشوند. اگر بخواهم یک اشکال و ایراد به روند نسل اول اصلاح طلبی مطرح کنم، این است که برای خودش دشمنان زیادی تعریف کرد. در ادامه روند، طبیعی است افرادی که خود را در تقابل تعریف کردند یا احساس کردند که متضرر میشوند، همه تلاش کردند تا چرخهای این ماشین در حال حرکت را پنجر کنند. الان مهمترین انتقاد از طرف مردم به نسل اول اصلاح طلبان، نه مسائل سیاسی، نه مسائل پیشبرد دموکراسی، بلکه ناکارآمدی در پیشبرد کارها و ناکارامدی در اداره کشور است.
اتفاقی که امروز میبینیم و میشنویم که خیلی از طرفداران و بدنه جریان اصلاحات، از این که کار پیش نمیرود، اصلاحات چه دستاوردی داشت؟ چه کار کردند؟ همه اینها را میشود در یک کلام خلاصه کرد، اینکه اعتماد بخشی از افکار عمومی به اصلاحات و اصلاح طلبان زایل شده و فکر میکنند اصلاحات نمیتواند کاری پیش ببرد. طبیعی است وقتی یک جریان سیاسی مقابل جریان اصلاحات، تمام ابزار مالی، سیاسی، نظامی و همه قدرت خود را در این میبیند که یک جریان را فلج کند و آن را زمین بزند، اتفاقا جریانی که میخواهد فضای اصلاحی را پیش ببرد، جای این که در صدد تلطیف و ترمیم فضا برآید، حتی گاهی آن را تشدید میکند، در این پروسه تقابلی در هیچ جای دنیا، چون تاریخ روندهای اصلاحی را هم مرور کردهام، هر جا گروهی به اسم اصلاح طلب با حساس کردن بخشی از ذینفعان شامل نیروهای نظامی یا بدنه اقتصادی یا طیفهای سیاسی دیگر خواستند کاری را پیش ببرند و خود را در تقابل با بقیه گروههای مرجع تعریف کردند، طبیعی است که حساسیت زیادی ایجاد شده و این حساسیتها، عملا اصلاح طلبان در همه جای دنیا را با مشکل مواجه میکند. نسل دوم اصلاحات این داعیه را داشت، فارغ از این که میتواند موفق باشد یا نه، که برای پیشبرد اصلاحات باید از سیاست همراه سازی طرف مقابل استفاده کرد. باید با ادبیات معتدلتر و ملایمتری صحبت کرد و اصلاحات تدریجی و گام به گام به خصوص در زمینههای اجتماعیتر پیش برد.
بخشی از روندهای اصلاحی در سالهای دوم خرداد به این طرف، سمت و سوی سیاسی پررنگتری داشت. جلوههای سیاسی آن غلیظتر بود. تاکید آن بر توسعه سیاسی به صورت عام در پیشبرد آن هم کاملا با رنگ و بوی سیاسی غلیظی همراه بود. ولی لااقل ما در حزب ندا معتقد هستیم که شاید برای پیشبرد اصلاحات سیاسی در خیلی از امور با بن بستها یا گرههایی مواجه باشیم. ولی راه پیشبرد اصلاحات در مسائل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هموارتر است. لزومی ندارد خودمان را به یک سری مفاهیم و عبارات واصطلاحات سیاسی گره بزنیم. وقتی آنجا با بن بست مواجه میشویم یا با کارشکنی مواجه شویم، تلقی این باشد که کل جریان اصلاحات با مشکل مواجه میشود. به نظرم جا دارد با فضای اجتماعی و اقتصادی، تمرکز بیشتری داشته باشیم و اصلاحات را اگر با بن بست مواجه میشود در حوزه اجتماعی پیش ببریم.
ایرنا: به نظر شما این تقابل را برای چه ایجاد کردند؟
سالک: من با بخش اول صحبتهای اول جناب آقای شیرزاد کاملا موافق هستم که اساسا نسخه از پیش آمده شده و برنامه تدوین شدهای وجود نداشت که قرار است چه اتفاقی رخ دهد. یک جریان اجتماعی شکل گرفت و همه چیز در بستر زمان شکل گرفت. طبیعی است که در همین بستر اجتماعی این ادبیات، ناخوداگاه شکل گرفت. شاید یکی از دلایلش این باشد که اصلاحات در مقطعی با ژورنالیسم و روزنامه نگاری، گره زیادی خورد. طبیعی است وقتی فضای رسانهای بر عملکرد اصلاح طلبان و احزاب غالب میشود و میدانیم که رسانه به مخاطب و تیراژ نیاز دارد، در روند نگارش مباحث خود، بی آن که از قبل برنامهای داشته بشد یا نقشهای کشیده باشد، برای این که بتوانند جامعه را تهییج کنند، از ادبیات مخاطب محورتری استفاده کردند که این ادبیات، تند و تیزتر بود. این تند و تیزی نه قصدی و نه عمدی برای صورت گرفتن تحریک بود. اما همانطور که دیدیم، در مجلس ششم لیست روزنامه نگاران اصلاح طلب رای آورد. غلبه فضای ژورنالیسم بر فضای احزاب اصلاح طلب نشان میداد. فکر میکنم ادبیات اصلاح طلبان هم به تبعیت از خودش، مقداری ژورنالیستیتر شد. میدیدیم که بخش عمدهای از فعالان رسانهای و سیاسی در آن مقطع، آنقدر با هم نزدیک بودند که نمیشد خیلی مرزی بین آنها کشید. این مقداری...
ایرنا: این اقبال عمومی برای آنها بیشتر مساله بوده است.
سالک: اقبال عمومی هم بود. ولی فکر میکنم همانطور که آقای بهزاد نبوی هم جدیدا خیلی تاکید میکند، خود احزاب باید فارغ از این که طبع جامعه، چه چیزی را میپسندد، به افق بلندمدت و نگاه بلندمدت، برنامه بریزند، حرف بزنند و با جامعه صحبت کنند. جامعه ممکن است در هر مقطعی، ذائقهاش به گونهای باشد. اما انتظار از نخبگان سیاسی جامعه است که معتدلتر، معقولانهتر و سنجیدهتر تصمیم بگیرد و رفتار کند.
ایرنا: آقای سالک مواضع خود را گفتند. بیشتر با هم گفتوگو کنیم. اگر بخواهم صورت بندی اجمالی کنم، گفتند نسل اول دیگر اعتماد حاکمیت را به نوعی از دست داده و در تقابل با حاکمیت قرار گرفته بود. این باید اصلاح میشد. نسل دوم با این هدف ایجاد شد. نظر شما راجع به این اتفاق چیست؟ آن موقع که حزب ندا تاسیس شد، بحثهای زیادی ایجاد شد. محور مهمش این بود که گروهی آمدهاند که با جناح راست بستهاند یا با هماهنگی نهادهای حاکمیتی آمدهاند و میخواهند پروژهای را پیش ببرند. نظرتان راجع به ورود به بحث سیاسی برای پیش بردن اصلاحاتی که انتقاداتی به آن وارد است، چیست؟
شیرزاد : جریان اصلاحات هم مثل بقیه جریانهای سیاسی قابل نقد است و احتمالا اصلاح طلبان هم خطاها و اشتباههایی داشتهاند. اما من در مجموع از عملکردی که در جریان اصلاحات اتفاق افتاده، دفاع میکنم. اشاره کردند به واژه تقابل. تقابل از باب تفاعل است و معمولا اشاره به افعال و اعمالی دارد که دو طرف دارند. چیزی به نظرم در جامعه ما مد شده است. خیلی شایع شده در جامعه ما که واژه تقابل را یک طرفه فرض میکنند. شاید یک دلیلش این است که آن سویه حاکمیت یا نظام سیاسی را کم رنگ میکنند یا نمیبینند. به دلیل اینکه احتمالا انتقاد از نظام سیاسی، پرهزینه است و میتواند محدودیتهایی ایجاد کند. در حالی که واقعیت این است که فکر میکنم اگر بحث نقد گذاشتن و ارزیابی عملکردها و خطاها باشد، یقینا خطاهای نظام سیاسی، کمتر از خطاهای جریان اصلاح طلب نبوده است.
نکته دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم این که میتوانیم سه واژه را در داوری مردم نسبت به اصلاح طلبان دارند، در نظر بگیریم. گاهی گفته میشود اصلاح طلبان در موقعیتی هستند که نمیگذارند ایدههای اصلاح طلبانهشان پیش برود. گاهی گفته میشود که نمیتوانند ایدههای اصلاح طلبانه خود را پیش ببرند، یعنی عرضه آن را ندارند. گاهی گفته میشود که نمیخواهند ایدههای اصلاح طلبانه خود را پیش ببرند. فکر میکنم اگر سرمایه اجتماعی برای جریان اصلاحات باقی مانده است، برمیگردد به عملکرد همان سالها که جامعه به این داوری نرسید. لااقل قاطبه جامعه به این داوری نرسید که اصلاح طلبان نمیخواهند ایده اصلاحات را پیش ببرند. عده بزرگتری قائل به این بودند که نمیگذارند ایدههای اصلاح طلبانه پیش رود. باز عده محدودتری نظرشان این بود که اصلاح طلبان عرضه این را ندارند که ایدههای اصلاح طلبانه را پیش ببرند. در مجموع اگر ته آبرویی برای جریان اصلاحات مانده است، برای این است که جمعیت بسیار کمی، تردید کردند به اینکه اصلاح طلبان نمیخواهند.
میبینیم که در دی ۹۶ است که جمع بسیار محدود ۶۰-۷۰ نفره دانشجو شعار میدهند اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا. این پیوند، اخیرا صدایش متاسفانه بلندتر شنیده میشود. باز در بلندتر شنیده شدن آن، به نظرم در محدودیتها و تنگ نظریهایی که در عرصه سیاسی برای جریان اصلاحات ایجاد شده، کاملا موثر بوده در این که بخشی از جامعه، نه همه جامعه که هنوز شاید اکثریت هم نباشند، از اصلاح از درون جامعه ناامید شدهاند. در مواردی که گفته شد، گفتند فضای مطالبهگر بعد از دوم خرداد نباید از یادمان برود. فضایی که در دانشگاهها حاکم بود. فضایی که در عرصه عمومی حاکم بود. انتظاری که از جریان اصلاح طلب داشتند. الان اینقدر راحت راجع به آن موقع حرف میزنیم. اگر آن سالها یادمان بیاید، اتفاقا اصلاح طلبان، متهم به این بودند که آن گونه که باید و شاید بر مواضعشان راسخ نیستند و پیگیری ندارند. اینکه غلبه فضای ژورنالیسم بوده، باز بار منفی پیدا کردن لغت ژورنالیسم هم از اتفاقهایی است که در جامعه ما خیلی پررنگ شده است. اما واقعیت این است که بخش بزرگی از روشنفکران غرب اتفاقا ژورنالیست بودند، ستون نویس روزنامههای معروف و سرشناس بودند. متفکرانی بودند که در عرصه اجتماع، تاثیرگذار بودند. اینکه بخشی از اصلاح طلبان ژورنالیست بودند، به نظرم نقطه منفی آنها نیست. اتفاقا اگر امروز جامعه به شدت گرفتارآن است، جامعه نه، دولت و ساختار اداری کشور اگر امروز اخبار تلخ و ناامید کنندهای از وجود فساد در این ساختار میشنویم، به این برمیگردد که روز به روز اتفاقا از فضای باز برای وجود مطبوعات و رسانههای مستقل فاصله گرفتیم. اگر این فضا وجود داشت، احتمالا امروز ساختار اداری سالمتری بر کشور ما حاکم بود.
ایرنا: آقای شیرزاد، نظرتان راجع به نحوه ورود نسل دوم به عرصه سیاسی چیست؟ هر دو نفر مطرح کردید که دوی امدادی باید باشد و اتفاق افتد.
شیرزاد: واقعیت این است، شاید شرایط سیاسی به گونهای نباشد که احزاب اصلاح طلب بخواهند در شرایط امروز جامعه ما، علم نقد از همدیگر را بلند کنند. اما من از صحبتهای خود آقای سالک استفاده میکنم که به هر حال تاکید بر این داشتند که هدف از تشکیل ندا، بازسازی اعتماد و تالیف قلوبی بین بخشی از اصلاح طلبان و ساختار سیاسی و حاکمیت بود. پرسشی که برایم پیش آمده این است که دستاورد این کار چه بوده است؟ آیا امروز حزب ندا به عنوان یک حزب اصلاح طلب، جایگاه بهتری نسبت به بقیه احزاب اصلاح طلب در ساختار قدرت یا در مناصب سیاسی حکومت دارد یا ندارد؟ داوری خودم این است که به نوعی همه سوار یک قایق هستیم. خیلی اینطور نیست که رویکرد یا استراتژی که دوستان بیشتر بیان میکنند و مد نظرشان هست، دستاورد بزرگی برای این حزب یا برای مجموع جریان اصلاحات ایجاد کرده باشد. در عین حال که اگر چنین دستاوردی ایجاد شده باشد، همه ما خوشحال خواهیم بود.
سالک: توضیحی راجع به نکته قبلی جناب آقای شیرزاد بدهم. در رابطه با بحث ژورنالیسم. اساسا انتقادی نداشتم نسبت به این که چرا برخی اصلاح طلبان ژورنالیست بودند و روزنامه نگاری میکردند. تایید هم میکنم که خیلی متفکران و اندیشمندان، ستون نویسها و روزنامه نگاران قابل زمان خود بودند. ولی دو تفکیک قائل میشوم. اول این که اتفاقا کار متفکر و اندیشمند، دقیقا در فضای رسانه میگذرد. ولی اعتقادم این است افرادی که میخواهند نسخهای برای فضای سیاسی، کنشگرانی که میخواهند کنشگری کنند، باید مقداری فضای خود را از فضاهای ژورنالیستی تفکیک کنند. انتقاد اصلی این بوده که در مقطعی، نه که روزنامه نگار بودن بد بود، یا روزنامه نویس بودن بد بود؛ بلکه دنبال روی فضای رسانهای شدن، این که رسانهها تعیین کننده خط مشی بودند یا فضا را به گونهای ترسیم میکردند که اصلاح طلب ناچار بود و در آن مسیر نمیتوانست به راه دیگری برود. چون هم فضای جامعه را میساختند، هم انتظارات و مطالبات افکار عمومی را میتوانستند افزایش دهند.
طبیعی بود که فعالان سیاسی هم چارهای نداشتند جز این که ادامه دهنده همان مسیر و مطالباتی باشند که جامعه از آن حمایت میکرد. اما در رابطه با دستاوردهای حزب ندا، اتفاقا میخواهم بگویم ما داعیهدار و بلندکننده این پرچم بودیم که دنبال تلطیف فضا و ترمیم و بهبود باشیم اما آیا این را ادامه دادیم؟ خیر. ما در ادامه مسیر، جزئی شدیم در دل بقیه جریان اصلاح طلب. اتفاقا ما هم عضوی از شورای عالی سیاست گذاری شدیم. ما هم یک حزب در دل جریان اصلاحات شدیم. امروز آیا به نظر شما، افکار عمومی بین حزب ندا و سایر اصلاح طلبان از لحاظ تغییر مشی و تفاوت مشی، تفاوتی احساس میکند؟ به نظرم همانقدر که جامعه احساس نمیکند، حاکمیت هم احساس نمیکند. اما میخواهم به موضوع مهمتر اشاره کنم. این که اساسا چه اشکالی داشت اگر حزب ندا، همانطور که شروع کرده بود، این فرصت را پیدا میکرد و میتوانست بخشی از جامعه و بخشی از افکار عمومی را به خودش جذب کند، که با نسل اول اصلاح طلبان ان بخش از جامعه به هر دلیلی احساس همراهی نمیکردند؟
اتفاقا نکته جالبی که برای ما در ادامه مسیر مشهود شد این بود که وقتی تقاضاها و فرمها را بررسی میکردیم در حزب، دوستان را دعوت میکردیم و با آنها مصاحبه میکردیم. آنها که میخواهند به حزب ما بپیوندند، درباره ما چه فکری میکنند، چطور فکر میکنند؟ نکته جالبی که لااقل ما در آن در مصاحبههایی که داشتیم به آن رسیدیم، افرادی به حزب ما مراجعه کرده بودند و افرادی میگفتند میخواهیم با شما همکاری و کار کنیم که میگفتند دنبال این نیستیم فضاهای سیاسی خیلی غلیظ را تجربه کنیم. اتفاقا دوست داریم کار اجتماعی انجام دهیم. دوست داریم اصلاحات اجتماعی را پیش ببریم. اینکه شما از عنوان حزب اجتماعی نام میبرید، دنبال این هستید که هزینهها را کاهش دهید، برای ما مطلوب است. ما دنبال هزینه دادن نیستیم، دنبال کارهای پررنگ سیاسی نیستیم. فکر میکنیم در ابتدای مسیر توانستیم افرادی را به دست آوردیم و جذب کنیم و به دامنه جریان اصلاحات اضافه کنیم که شاید به صورت عادی، نمیپیوستند. اتفاقا هرچه بیشتر به بقیه اصلاح طلبان شبیه شدیم و در دل بقیه اصلاح طلبان قرار گرفتیم، همان افراد را از دست دادیم. همان افراد از ما فاصله گرفتند. فکر میکنم حزب ندا یک ظرفیت بود که میتوانست در کنار اینکه تجربه نسل اول اصلاحات وجود داشت، اصلاح طلبان نسل اول حضور داشتند، گفتمان آنها در جامعه جاری و ساری بود، جریانی هم میتوانست در کنار آن جریان فعال باشد و حرفهای متفاوتی بزند. جامعه و مخاطب جدیدی را جذب کند. مجموع این در بلند مدت به نفع جریان اصلاحات تعبیر میشد.
ایرنا: شما میگویید نگذاشتند؟ نسل اول نگذاشت؟ حزبهای دیگر نگذاشتند که اتفاق بیافتد؟
سالک: ما که از جریان اصلاحات جدا نبودیم. اصلاح طلبان، دوستان ما بودند. ما در جلسات مختلفی با هم بودیم. به ما مرتب توصیه شد، مرتب به ما تذکر داده شد، از خود آقای خاتمی گرفته تا بقیه احزاب دیگر یا فعالان سیاسی که حزبی هم نبودند، که مصلحت نیست، الان وقتش نیست، این حرفها انشقاق ایجاد میکند، وحدت در جریان اصلاحات را خدشهدار میکند. طبیعتا ما نمیخواستیم به عنوان پسران ناخلف یک جریان شناخته شویم. خودمان، این خودخواسته بود، تصمیم گرفتیم که همانطور که در ابتدای بحث گفتم که فیتیله را پایین بکشیم و کمی از مباحث خودمان فاصله بگیریم و شبیهتر شویم به دوستان نسل اول اصلاح طلب.
اینکه این تصمیم در بلندمدت چه تبعات و فواید و دستاوردهایی داشته است، شاید زود باشد که راجع به آن صحبت کنیم ولی به وضوح میدیدیم بخشی از افرادی که روزهای اول، به ما پیوسته بودند، به مرور از ما فاصله گرفتند. جذابیتهایی که ندای سال ۹۳-۹۴ داشت، در سالهای بعد از دست رفت. ولی به هر حال ما خودمان را بخشی از جریان اصلاح طلب تلقی میکردیم. هنوز هم فکر میکنیم میتوانیم در دل جریان اصلاحات، جریان متکثری وجود داشته باشد. در دل این جریان متکثر، رویشهای تازهای وجود داشته باشد که حرفهای متفاوتی با پیشینه اصلاح طلبی بزنند و از این بستر صداهای متفاوتتر و رساتری هم بشنویم. من یک انتقاد خیلی ملموس به نسل اول اصلاح طلبی دارم. یک مثال میزنم. ما در حزب ندا، یکی از مهمترین انتقاداتمان به نسل اول اصلاح طلبی در سازوکارها و روندهای اصلاح طلبی میبینیم. بخواهم خیلی ملموس و مصداقی هم حرف بزنم، این را میتوانم در شورای عالی اصلاح طالبان متبلور ببینم. نگاه کنید، اصلاح طلبان به شورای نگهبان، دو سه انتقاد اساسی دارند که همین انتقادها، شامل حال خودشان هم در همین شورایی که در حد وسع خودشان تشکیل دادهاند دیده میشود. مثلا به شورای نگهبان این انتقاد وارد است که پاسخگو نیست. آیا شورای عالی پاسخگوست؟ آیا الان میدانید مکانیزم بسته شدن لیست در دوره قبلی چه بوده و افراد با چه معیاری کنار گذاشته شدند؟ همان نمره بندی که اعلام شد، آیا شفاف اعلام شد؟ آیا اصلا افرادی که نمره دادند، اعلام شدند؟ میخواهم بگویم عدم پاسخگویی که اصلاح طلبان منتققد آن هستند، وقتی جایی به دست آوردند و توانستند آنجا سازوکاری ایجاد کنند، دامنگیر خودشان شد.
عدم شفافیت، انتقادی است که اصلاح طلبان به سازوکار شورای نگهبان دارند ولی در همین شورای عالی سیاست گذاری، عدم شفافیت را به وضوح میببنید. این روند پیوستن و خارج شدن اعضا به شورای عالی سیاست گذاری چگونه است؟ افراد یا احزاب. آیا حتما باید نامه بنویسند و بعد اضافه شوند؟ آیا هر کسی فریاد بزند اضافه میشود؟ آیا حتما باید آقای خاتمی را ببینند و اضافه شوند؟ آیا باید حزب بزنند و اضافه شوند؟ همین افرادی که در شورا هستند، هرکدام به یک طریقی اضافه شدند. از همان زمانی که خود شخص آقای عارف با نارضایتی تصمیم گرفت کنار رود و پنج نفر از نزدیکان خودش به جمع اضافه شدند تا همین فرایند جدیدی که افراد و جریانها بیایند که مشخص باشد اگر الان افراد جدیدی بخواهند بپیوندند باید چه بکنند. میخواهم بگویم نسل اول اصلاحطلبان در چیزی که به آن انتقاد داشتند، وقتی خودشان سنگ بنایش را میگذاشتند، در رفع همان انتقادات هم متأسفانه نتوانستند گام مؤثری بردارند و الان میبینیم که شورای عالی سیاستگذاری وجود دارد، فعال است، همه احزاب اصلاحطالب هم عضو آن هستند، ما هم عضوش هستیم و فعالیت میکنیم ولی آیا رضایت از عملکردش و کارآمدیاش در فعالیتی که انجام میدهد خیلی بهتر و خیلی بیشتر بوده و آیا رضایت اعضا را جلب کرده؟ من فکر میکنم پاسخ این سؤال منفی است.
کمااینکه میبینید همین الان هم خیلی عملکرد رضایتبخش نیست و خود احزابی هم که در آنجا هستند، چون ما با احزاب در ارتباط هستیم، احزابی حضور دارند ولی همه با گلایه، ناراحتیهای زیر لب، با انتقادات پیدا و پنهان و این یک نمونه و یک شاخص از اتفاقاتی است که ما منتقد آن بودیم و امروز این را جایی اعلام نمیکنیم، جایی فریاد نمیزنیم، جایی صحبت نمیکنیم. ولی به هرحال آیا گفتن این انتقادات، اگر میگوییم اصلاحطلبی میتواند جذب کند انتقادات را، چرا ما اصلاحطلبی را نوعی تقدیس میکنیم و مقدس میپنداریم که حتی اگر قرار باشد ما شورای عالی سیاستگذاری را نقد کنیم باید به بدلی بودن؛ به امنیتی بودن و ساخته و پرداخته بودن دستگاه امنیتی متهم شویم. من فکر میکنم حتی این نقدناپذیری شورای عالی سیاستگذاری هم به همان نقدناپذیری شورای نگهبان است، به همان نسبت که نقد کردن شورای نگهبان هزینه دارد، نقد کردن اعضای شورای عالی سیاست در حد خودش دارد، یعنی هرکدام اختیاراتی دارند. هرکدام نسبت به همان اختیاراتی که دارند، همان رسانههایی که دارند و همان ابزاری که دارند، نقدها را به همان نسبت نمیپذیرند.
ایرنا: دقیقا این بحثی که مطرح کردید «اصلاحطلب بدلی»، سؤال بعدی من بود و اینکه این بحث به صورت خاص از کسانی که عقبهی حزب مشارکت را دارند و بعدا هم اکثرا در حزب اتحاد جمع شدند و فعالیت میکنند خیلی شنیده میشود که برخی چهرهها و گروههای مختلف از جمله حزب ندا را اصلاحطلب بدلی میدانند. میخواهم ببینم اصلا این وضعیت چگونه است؟ به نظر شما این وضعیت هست یا نیست؟ و دوم اینکه راجع به بحثهایی که درباره شورای عالی انجام دادند با توجه به اینکه شما یکی از اعضای این شورا هستید. نظر شما چیست؟
شیرزاد: من خیلی علاقه ندارم در شرایط فعلی کشور و شرایطی که جریان اصلاحات در آن قرار گرفته به بحثهایی بپردازم که انسجام و وحدت داخل این جریان را متأثر میکند اما عرضم این است که گفتمان اصلاحی یک سری دالهای مرکزی دارد که نمیشود اینها را نادیده گرفت. دفاع از حقوق مردم، تمرکز بر حقوق بشر، تأکید بر سلامت انتخابات و وجود انتخابات آزاد، تأکید بر تعیین سرنوشت مردم از طریق صندوق رأی، تأکید بر پاسخگو بودن حاکمیت، تأکید بر نظارت مردم بر دستگاههای مختلف کشور، تأکید بر این که میزان رأی ملت است، تأکید بر اینکه اصل بر برائت است، تأکید بر اینکه مبنای عمل سیاسی در کشور قانون اساسی است بی کموکاست، تأکید بر اینکه نمیشود تفسیری از قانون اساسی ارائه دارد که با متن قانون اساسی در تعارض و تناقض باشد، تأکید بر اینکه نمیشود حقوق ملت را محدود کرد حتی به بهانهی امنیت، تأکید بر اینکه نمیشود آزادیهای مصرح و مشروح مردم را محدود کرد حتی به بهانهی امنیت، اینها از مفاهیم اصلی و مرکزی و دالهای اصلی گفتمان اصلاحی است.
البته در کنار این تأکید بر اینکه شکاف طبقاتی نباید گسترده شود، تأکید بر شنیدن صدای فرودستان، تأکید بر اینکه ما وظیفه داریم نسبت به اقشار محذوف جامعه، برنامه داشته باشیم، سیاست داشته باشیم و اجازه ندهیم زیر بار یک سرمایهداری مهارنشده بخشهای عمدهای از جامعهی ما در شرایط سخت معیشتی قرار بگیرند، اینها از محورها و موضوعاتی است که در جریان اصلاحات خیلی پررنگ بوده است. اینکه یک عدهای از دوستان بخواهند این دالهای مرکزی را نادیده بگیرند یا موقت یا غیر موقت آن را تعطیل کنند یا کمرنگاش کنند، به نظر من به همان میزان و به همان نسبت، این نوع رفتار باعث میشود سرمایه اجتماعی ما آسیب ببیند و اعتماد مردم به ما سلب شود. بر این مبنا من فکر میکنم احزاب اصلاحطلب به خصوص وظیفه دارند نسبت خودشان را با این موضوعات و این مفاهیم و این رویکردها به روشنی بیان کنند. با بحثهایی در رابطه با آزادیهای سیاسی، حقوق زنان، حقوق شهروندی، حقوق بشر و درواقع با آنچه که میتوان گفت منظومه نظری جریان اصلاحات را میسازد.
سالک: حالا اصلاحطلب بدلی داریم یا نداریم؟ من یک نکتهای را فقط بگویم. بالاخره این بحثها در جامعه وجود دارد و مطرح میشود، اختلافات هم هست یعنی صرفا اگر به زبان بیاید قطعا باعث اختلاف بیشتر نمیشود.
شیرزاد: میدانم ولی آقای سالک به ما توصیه کردند دنبالهرو رسانهها نباشید. بنابراین خیلی مجبور نیستیم آنچه را که به یک معنا در سطح رسانهها مطرح هست بخواهیم تکرار کنیم.
ایرنا: میتوانید پاسخ ندهید. حالا راجع به آن بحثهای شورای عالی چه؟ این را اول بگویید که اصلاحطلب بدلی داریم یا نداریم؟
شیرزاد: من اینگونه توضیح میدهم که فکر میکنم ما در جریان اصلاحات افرادی را داریم که بیش از اینکه مسئلهشان پرداختن به موضوعات اساسی جامعه و حقوق مردم باشد، مسئلهشان بقای در قدرت است و بهرهمندی از کیک قدرت به هر بهایی؛ افرادی که به نظر میآید خط قرمز ندارند. اگر خواستید شاخصی به دست بدهید که چه کسی اصلاحطلب اصیل است، چه کسی اصلاحطلب بدلی است، از او بپرسید خط قرمزش در عرصه سیاست چیست؟
ایرنا: راجع به شورای عالی ...
شیرزاد: بخش عمدهای از انتقاداتشان بر میگردد به دوره قبل شورای عالی که من عضوش نبودم. شورای عالی هم طبعا رئیس و هیأت رئیسه و دبیر دارد، از عملکردش باید دفاع کنند، من در حد یک عضو سادهای که در جلسات شورای عالی شرکت میکنم عرض میکنم به هرحال شورای عالی یک نهاد اجماعساز است در جریان اصلاحات و احزاب اصلاحطلب هیچکدام نمیتوانند به تنهایی در رقابتهای انتخاباتی برنده باشند، جریان اصلاحات اگر بخواهد نتیجهای بگیرد لازم است که اجماعی وجود داشته باشد و خوشبختانه نهادی شکل گرفته که بستر این کار را فراهم میکند. البته انتقادات جدی به عملکرد شورای عالی وارد بوده و وارد هست و کاملا این مواردی که فرمودند مثل بحث شفافیت، بحث پاسخگویی، بحث روشن کردن قاعده بازی، اینها مواردی است که حتما باید ملاک عمل شورای عالی باشد.
سالک: من یک توضیح تکمیلی هم بگویم، من خودم دورهی قبل عضو شورای عالی و به نمایندگی از حزب ندا، عضو شورای عالی سیاستگذاری بودم و در آن مقطع بچهها، به خصوص جوانهای زیادی به ما مراجعه میکردند میگفتند به ما بگویید تکلیف چیست، ماجرا چیست، چه اتفاقی میافتد؟ من خودم به عنوان یک عضو شورای عالی سیاستگذاری در جریان اتفاقات قرار نمیگرفتم و حتی پیگیری هم میکردیم از هیأت رئیسه که چه اتفاقی میافتد؟ روند چیست؟ میگفتند برخی موارد محرمانه است، فعلا صلاح نیست، به مرور گفته میشود و من نمیتوانستم پاسخگوی جوانان و افرادی باشم که از من پیگیری میکنند، سازوکار و روند و افراد را. و حتی بعد از اینکه انتخابات تمام شد، خب انتخابات تمام شد، به ما بگویید که چه کار کردید؟ و متأسفانه ما بعد از انتخابات هم نتوانستیم پاسخ روشن و دقیقی از...
ایرنا: یعنی هیأت رئیسه همهی کارها را میکرد، به اعضا هم هیچ اطلاعی نمیداد؟
سالک: یک جمع خاصی که ممکن بود از غیر هیأت رئیسه هم در آنجا حضور داشته باشند، اصلاش، پاسخگو باید هیأت رئیسه باشد، به هرحال ما هیأت رئیسه را انتخاب کرده بودیم و طبیعتا اکثر این سازوکار هم توسط هیات رئیسه تدوین میشد و به نظرم هیأت رئیسهی قبلی در روشن کردن و پاسخگویی به افکار عمومی و اصلاحطلبها و به خود کاندیداها متاسفانه کارنامه درخشانی نداشت .
نظر شما