شاعری که مزارش زیارتگه ایرانیان شد

۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۸:۰۴
کد خبر: 83515183
شاعری که مزارش زیارتگه ایرانیان شد

تهران- ایرنا- مزار حافظ زیارتگاه جملگی ایرانیان است؛ همه آنجا می‌روند تا حضور او را یا دست‌کم بخشی از آن را بازیابند تا خویشتن را بازیابند و پیام شاعر را در سویدای دل بشنوند.

مرحوم داریوش شایگان فیلسوف، نویسنده و هندشناس در کتاب خود با نام پنج اقلیم حضور سخن از شاعرانگی ایرانیان به میان می‌آورد. مقصود او از شاعرانگی، حکمفرمایی شعر و شاعری و ادب بر ذهن و زبان یک قوم است. شاکله ذهنی‌ای که بیشتر از عقل منطقی، استدلالی و ارسطویی، رنگ و لعاب هیجان و عاطفه و رانۀ ذوق ادبی بر آن حاکم است. روحیه‌ای که فارغ از داوری ارزشی، شعرپسند است، شاعرانه می‌نویسد، شاعرانه تعقل می‌کند، در ذهن کم‌سوادترین افرادش شعری وجود دارد و در پشت ماشین‌های سنگین جاده‌هایش بیتی نقش بسته است.

پرسش شایگان در کتاب خود از چرایی این موضوع است. او به صراحت می‌پرسد ارج و منزلت ایرانیان برای شاعرانشان حاصل چه برداشتی است؟ پیوند و ارتباط درونی ایرانیان با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه سنگین بر جهان‌بینی‌شان افکنده است؟ او می‌گوید از زمان کودکی حیرت می‌کرده که اطرافیانش آنقدر شعر از بَر دارند. چیزیکه بعدها با تجریه زندگی در غرب، به این نکته پی می‌برد که به ندرت می‌توان فردی انگلیسی یا فرانسوی را پیدا کرد که اشعار راسین، ویکتور هوگو، بودلر، شکسپیر، میلتون و بایرون را از حفظ بخواند. امری که در زمانه امروز به‌رغم ذهن‌های تنبل‌شده، خوکرده به گوشی هوشمند و کم‌کتاب‌خوان ایرانی همچنان بدیهی و معمول است.

شایگان به دنبال این بحث در مقدمه کتاب خود خاطره‌ای جالب نقل می‎‌کند. او می‌نویسد:

«به یاد دارم در سال ۱۳۴۲ همسر نیکوس کازانتزاکیس* نویسنده معروف یونانی، در ایران مهمان من بود و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبرۀ سعدی و حافظ، با تاثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم:

من در هیج کجای دنیا ندیده‌ام که مزار و مقبرۀ یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد، شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند.»

شایگان این ویژگی را شاعرانگی می‌نامد. امری که با وجود فاصله طولانی با حافظ، آخرین غزلسرای نامور ایرانی در حدود هفتصد سال، رخنه در آن نیفتاده است و در صد آمار پرفروش‌ترین کتاب‌ها هنوز هم دیوان حافظ، مثنوی مولانا و شاهنامه فردوسی به چشم می‌خورد و سالی نیست که چند دیوان جدید از حافظ به زیور طبع آراسته نشود. شایگان در کتاب خود به دنبال تبیین و موشکافی این پدیده منحصربفرد است.

وی در تبیین نسبت شاعرانگی ایرانی با حافظ در فصل «حافظ/ زمان شکفتگی بین ازل و ابد» در صفحه ۱۴۴ کتاب می‌نویسد: «هر فرد ایرانی رابطه‌ای شخصی با حافظ دارد. اینکه آن فرد فرهیخته است یا عامی، یا عارف است و رند چندان اهمیتی ندارد. هر ایرانی بخشی از خویش را در حافظ بازمی‌نماید و با او زوایای نامکشوفی از خاطره‌اش را کشف می‌کند، یعنی یاد روح‌نواز و عطرآمیز باغی در دل که تنها باغبانش اوست. اهمیت ندارد که این ندا در هوای لطیف نسیم سحری به او برسد یا در پایان شبانگاه که شمع آخرین پرتو بی‌رمقش را می‌تراود، یا ندای بانگ جرسی باشد که روح را به دل کویر فرامی‌خواند. به سبب همین همدلی است که مزار شاعر زیارتگاه جملگی ایرانیان است. همه آنجا می‌روند تا حضور او را یا دست‌کم بخشی از آن را بازیابند. از کاسب و کارمند گرفته تا روشنفکر و شاعر و تا گدای ژنده‌پوش، همه آنجا می‌روند تا خویشتن را بازیابند و پیام شاعر را در سویدای دل بشنوند. خود شاعر در این باره پیشاپیش و پیامبرگونه گفته است:

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

و در جای دیگر افزوده است که:

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود »

رندیِ نظربازانه حافظ در پیوند با زندگی ایرانی

یکی از کلیدواژه‌های پیوند زندگی ایرانیان با شعر حافظ به نظر شایگان مفهوم رند و بازنمایی این مفهوم برای خصلت‌های ایرانیان است. او در ص ۱۳۶ کتاب می‌نویسد: «رند به معنایی که حافظ مراد می‌کند خلاصۀ خصلت‌های پیچیده و منحصربه‌فرد ایرانیان است. رند حافظ رساترین نشانه ابهام و ابهام وصف ناپذیر خصال ایرانیان است. این ابهام اغلب نه فقط غربیان که حتی دیگر شرقیان را هم سردرگم می کند. به سبب غنا و چندگانگی معنایی اصطلاح رند، تعابیر مختلفی متناسب با سطوح متفاوت ادراک از آن هست، غالبا در تعارض با یکدیگر و در واقع متناقض. این امر عمدتا به علت جنبه منفی این تعبیر است. اما این تعارضات را با عنایت به منظومه اصلی در برگیرنده تمام این معانی، می توان رفع کرد.

در اصطلاح رند می توان خصوصیات مختلف خصال ایرانیان را دید: انعطاف پذیری و استعداد کنار آمدن با اوضاع که البته لزوما دال بر فرصت طلبی نیست، بلکه هنر هماهنگ شدن و تواضع است، به گونه ای که کنفوسیوس به شایستگی آن را «هنر کوچک کردن خود» بیان کرده است؛ هرچند اگر معنای اصلی رند را در نظر نداشته باشیم ممکن است این واژه، فرصت طلبی را افاده کند. این اصطلاح همچنین بر روشنی ضمیر دلالت دارد و متضمن نوعی ادب نفس است و هوشمندانه در مقام رضا بودن و حزم در بیان و گفتار که نه دغل بازی است و نه ریاکاری و نه ظاهرسازی؛ اگرچه این نیز خارج از سیاق اصلی ممکن است به مرد رندی بدل شود و به موذیانه رنگ عوض کردن تقلیل یابد، و چه بسا حتی به مکر و ریاکاری تنزل کند. به علاوه این واژه بر حریت و آزادگی دلالت می کند، یعنی دل نبستن به دنیا و آزادی از رنگ تعلق. در واقع رندی مستلزم وارستگی است؛ وارستگی انسانی که بدون خجلت و با فارغ‌البال در برابر آینۀ عالم خود را عریان می کند. در همین سیاق است که ملامتی‌گری نیز پدید می آید. اما این نگرش در وجهی نادرست ممکن است به خودنمایی و لاابالی‌گری صرف بینجامد.»

شایگان در بیان منظومه معانی حاضر در مفهوم چندوجهی رند، نهایت وجوه مثبت آن را به عشق بی‌حد به خداوند می‌رساند و می‌نویسد: «بالاخره اینکه رند عشق بی حدی به خداوند دارد، عشقی از آن دست که نزد عارفان بزرگ ایران می توان سراغ گرفت. اما باز با دور افتادن از این فحوای عرفانی، همین عشق ممکن است به جمود منجر شود و به دست اهل جاه بیفتد و به سوی پسند عوام الناس درغلند. آنچه بر شمردیم وجوه مثبت و ایجابی منش رند بود مطابق رای حافظ که احتمالا جز برای چینیان برای جملگی غیرایرانیان کم و بیش غیرقابل درک است.»

شایگان در نهایت مفهوم رند حافظ را به انسان‌شناسی ایرانی و دیگر مفهوم کلیدی او یعنی نظربازی گره می‌زند و می‎‌نویسد:

«مفهوم رند، حاوی تمام انسان شناسی‌ است که تعیین کننده مقام انسان در ایران در طی قرون است. رند کسی است که دنیا را به صورت جام جم می بیند یا به قول حافظ، رندِ نظرباز است. رند از خود فانی می شود و در خدا باقی. بدین ترتیب گویی وقایع ازلی را باز می بیند و عالم را به گونه ای باز می یابد که در آن گنج مخفی در حال آشکار شدن است و سحر جمالش در تلألو. این نحو نگریستن بی‌غرض به عالم را که نگرشی است خدایی، حافظ نظر بازی می‌نامد. نظربازی واژه دیگری است که همانند رند نمی توان به درستی به زبان دیگری ترجمه اش کرد. حافظ در توضیح بینش خویش می گوید:

عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام»


نیکوس کازانتزاکیس (فوریه ۱۸۸۳–۲۶ اکتبر۱۹۵۷) نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود. وی ناظر جنگ‌های داخلی اسپانیا بود و به چین و ژاپن، مصر و بیت‌المقدس، ایتالیا و انگلستان، اتریش و قبرس و فرانسه مسافرت کرد. آثارش به اکثر زبان‌ها ترجمه شده‌است. آخرین وسوسه مسیح و مسیح باز مصلوب عنوان دو رمان معروف اوست. زوربای یونانی که فیلمی نیز به همین نام از روی آن ساخته شد، عنوان یکی دیگر از رمان‌های اوست.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha