۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۴۵
کد خبر: 83527522
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

اثری به ظرافت شعر؛ یادداشتی بر رمان نیایشی سیمیا

۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۴۵
کد خبر: 83527522
عبدالرضا فریدزادهI نویسنده و منتقد
اثری به ظرافت شعر؛ یادداشتی بر رمان نیایشی سیمیا

پیشتر گفته و نوشته‌ام بارها که نوشتن متن مذهبی دشوارتر از نگارش انواع دیگر متون است؛ زیرا از یک سو به شناخت از مسائل اعتقادی و منطق و ظرایف مذهبی نیاز دارد و از سوی دیگر وقوف به خطوط قرمز و مرزهای اعتقادی.

هر دم ممکن است از سر سهو و بی‌اطلاعی از پاره‌ای موازین بسیار ظریف و تخصصی اعتقادی، به لغزشی دچار یا متهم بشوی، پس تسلطی چندوجهی باید دست‌مایه‌ات باشد. سعید تشکری (نویسنده کتاب سیمیا) توانسته است از پس این دشواری براید، چون آن دست‌مایه را به حد نیازِ اثر خویش فراهم کرده است. این نخستین نکته‌ای است که اشاره به آن را لازم دیدم، به‌خصوص که در سیمیا دو مساله حساس وجود دارد: اول انتقام‌ستانی یکی از اصحاب امام هشتم (علیه السلام) از سازنده زهری که سبب شهادت ایشان شده است، (به تشخیص خویش و بدون داشتن حکم و فتوا از شخص آن حضرت یا جانشین ایشان) و دوم عشق و عواطف و احساسات دختر همین مرد به جانشین حضرت؛ دختری که در انتهای داستان، همسر ایشان یعنی امام نهم شده و سبب تداوم نسل پاک ائمه خواهد شد.

در مورد نخست، باید درستی انگیزه و تشخیص و عمل مرد در انتقام، دقیقاً بررسی و تبیین و برای مخاطب تفهیم شود و در مورد دوم، تصویر کردن وجهه ظاهری زندگی بشری و غیرماورایی امام نهم و کردار بشری آن حضرت به مصداق آیه کریمه أنا بشر مثلکم [فرمان خداوند به پیامبر اکرم (ص)] و ترکیب این وجه با وجه ماورایی و زندگی روحی و معنوی و والایی گوهر و جنم حضرت، به طوری که قابل تفهیم به خواننده باشد، به‌راستی دشوار و ممکن است کاستی در ادای حق مطلب و ایجاد حساسیت در ارادتمندان خاندان عترت و امامت روی دهد.

اما سعید تشکری با ظرافتی ویژه هر دو مورد را که دو خط موازی داستان را می‌سازند، به طرزی بایسته تقریر و تشریح می‌کند و حسن قضیه آن است که نوشته‌اش به دلیل تمرکز بر آن موارد، از قالب قصه و ماهیت ادبی فاصله نمی‌گیرد و مسیر هنری خود را به روانی و زلالی طی می کند. در سیمیا، عشق مادی و معنوی و وجه زمینی آن و بعد آسمانی این، در تلفیق و ترکیبی معتدل و هنجارمند، هم از حیث محتوا و هم از لحاظ تکنیک، در هم ممزوج و آمیزه‌ای شاعرانه و صمیمی از واقعیت تاریخی و تحلیل هنری، در پس‌زمینه ماجرای عشقی ارتقایابنده و در حال تکامل، به سمت ادراک و دریافت اندیشه و عاطفه مخاطب جاری شده، سبب فعال شدن ذهن و قلب می‌شود.

واقعیت تاریخی قصه مربوط می‌شود به نقطه و گوشه‌ای از حیات شیعه در مقطع امامت امام نهم و پس از شهادت پدر بزرگوارشان؛ مقطعی از خلافت مأمون عباسی. همین امر به قصه رنگ و بوی سیاسی می بخشد که شیعه و تاریخ حیاتش، هیچ‌گاه فارغ و منفک از آن نبوده است و وجهی اعتقادی از نوع ولایی بر قصه می‌افزاید که این وجه همواره و با غلظت بالا، با حیات تاریخی شیعه عجین بوده و حجمی عظیم از هویت آن را شکل و معنا بخشیده است.

از آمیختگی همه این وجوه، عاشقانه‌ای سیاسی‌اعتقادی فراهم آمده که عشق در آن با دو چهره متجلی می‌شود: نخست عشق عام و معمولی میان دو جنسی که آفرینشگر هستی آفریده است، یعنی دو جنس زن و مرد. برای شخصیت زن اصلی قصه و با هدف پرورش و اعتقاد روحی او و کشف ظرفیت بی‌منتهای قلبش، جهت پذیرش اعلاترین گونه عشق در مراحل بعدی قصه. این تجلی از عشق، ابتدا با گرایش عاطفی وی به پسرکی که خواستگار اوست، نمود می‌یابد. گرایش و کششی که سبب هیجان و بی‌تابی‌اش می‌شود. اما پدر دختر که از خدام و صحابه امام هشتم (علیه السلام) بوده، از مولای خود شنیده است که سلاله امامت از متن همین دختر تداوم خواهد یافت، پس با اعتماد به قول مولا با خاطر آسوده از آینده پرسعادت فرزند، او و مادرش و دیار خود را ترک کرده در پی انتقام مولایش راهی مصر می‌شود.

در غیاب پدر، به شکلی تقدیرگون (که نویسنده در بخشیدن وجه هنری آمیخته به وجوه و عناصر دراماتیک به آن موفق بوده است) گرایش دختر که هنوز از پیشگویی امام شهید بی‌خبر است به خواستگارش، که او نیز از قضا همسفر پدرش شده ضایع می‌شود و فرزند و جانشین امام شهید را در خواب دیده و شیفته‌اش شده و نوعی والاتر از عشق را تجربه می کند که جان و جهانش خود مشغول می دارد. در همین زمان، مردِ والا و اعلای سرنوشتش، با کاروانی از خاندان گرامی خویش، به شهر محل سکونت دختر وارد می گردند.

دختر که اکنون از مادر خود، پیشگویی امام شهید را شنیده است، مشتاقانه به ملاقات امام و مولا و همسر آینده خود می‌شتابد و این آغاز تجلی چهره دوم اعلا و والا و حقیقی عشق است و سرآغاز پیوندی فرخنده‌تر از فرخندگی. در این تجلی از چهره عشق، تحت ولایت برحق قرار گرفتن اصل و اساس است: وسعتی بیکرانه که موضوع جنسیت تنها نقطه ای است از بی‌نهایت نقاط تشکیل‌دهنده‌اش و ادراکِ چیست و هستِ خویشتن و جهان و آفرینشگر، دریافت عظمت انسان به عنوان جهانی با تداوم و ماندگاری از دنیا تا آخرت تا ابدیت، نه توده‌ای نابودشونده از پوست و گوشت و استخوان، هدف است و مقصود. این تجلی از چهره عشق، از میان برخاستن حجاب خود است و نظر افکندن به آن سوی این حجاب که نور است و نور و صفا و خلوص حضور. هم‌زمان، پدر دختر در مصر به ستاندن انتقام مولایش نایل آمده، به شهر خود باز می‌گردد و ضمن بیعت با جانشین مولایش، به برگزاری جشن پیوند مبارک می‌پردازد.

کلیت رویداد به کرامت و اعجازی اشاره دارد که می‌تواند مضمون وعظ و روضه‌ای هیجانی و احساسی باشد با هدف تاثیر عاطفی آنی و گذرا و بی‌ثبات. اما سعید تشکری با غور و تفحصی که هم در نمایشنامه‌نویسی و هم در قصه‌نگاری و شیوه شخصیت‌سازی و موقعیت‌پردازی داشته که منجر به شناخت و تسلطش در هردو ژانر شده‌اند، در ساخت و پرداخت دووجهی داستانی و نمایشی آن به‌طرزی ترکیبی و دلپذیر، به توفیق می‌رسد و به آن حال و حالت و روابطی علت و معلولی بخشیده، تاثیر عاطفی نوشته خود را با قرار دادن در لفاف‌اندیشگی، هم استعلا می‌بخشد و هم مانا می‌سازد. این حرکتی‌ست که ضرورت آن در دهه‌های اخیر، در ادبیات مذهبی ما، به‌درستی احساس شده و شماری از نمایشنامه‌نویسان و قصه‌نویسان مذهبی اندیشه‌ورز و صاحب تحلیل و دیدگاه در راستای آن کوشیده‌اند که گرچه کوشش این نحله شریف به‌حق جانانه بوده و از رهگذار آن آثار درخوری نیز پدید آمده‌اند، اما تا ماندگاری و ثبات و تداوم تاثیر تلاششان، هنوز راه‌هایی نانوردیده باقی است و سعید تشکری به گواهی همین سیمیا و شمار دیگری از آثارش، کوشنده‌ای بس جدّی در این راستاست.

شگردها و تکنیک‌ها و ظرایف روش و منش نگارشی این نویسنده را که حاصل تجارب بسیارش طی سالیان درازند و چگونگی به‌کارگیری‌آن تکنیک‌ها و شگردها را در سیمیا، تنها با خواندن اثر است که می‌توان به‌درستی و به نحو کامل دریافت و شیرینی‌شان را مزید و از آن‌ها و داستانی که آن‌ها ابزار و اسباب شکل‌گیری‌اش شده‌اند لذت برد. اما در اینجا تنها به عنوان نمونه، به برخی از نمایان‌ترینشان گذرا اشاره می کنم؛

الف) روایت مرکّب و منشوری؛ در روایتگری سیمیا سه گونه راوی اول‌شخص و سوم‌شخص و دانای کل، موازی هم و به تناوب، و گاه نیز به شکل همزمان و متقاطع حضور می‌یابند و بیان رویدادها را به اقتضای ساختار و اتمسفر هر قطعه و موومان، دست به دست می‌کنند. گاه یکی‌شان حاضر است، گاه دوتا و گاه حتی سه‌تایشان با هم و از ورودی‌های متعدد و متنوع مخاطب را وارد رویداد می‌کنند و با چندسویه نمودن زاویه دید وی، بر احاطه‌اش به ماجرا و لاجرم بر لمس و ادراکش از آن می‌افزایند.

ب) زمان ترکیبی و متنوع؛ به ضرورت موقعیت‌ها و فضاها در فصول متعدد داستان، زمان روایت‌ها حالتی سیّار دارد: گاه ماضی است (با هم‌خانواده‌ها و زیرمجموعه‌هایش چون ماضی نقلی، ماضی بعید، ماضی استمراری، و …)، و گاه مضارع (با شاخه‌ها و انشعاباتش چون مضارع استمراری و…) و حتی گاه مستقبل. این شگرد موجب می‌شود مخاطب برای دانستن و لمس کلیت رویداد و فصولش، زمانی به ماقبل اکنون خود احضار شود، گاهی رویداد گذشته در اکنون او رخ دهد و زمانی نیز از رویداد پیش بیافتد و در انتظار وقوع قطعه و رویداد بعدی آن لحظه‌شماری کند. این سیّالیّت زمان و گشت و گذارِ زمانیِ روانکاوانه‌ای که برای خواننده تدارک می‌بیند، یکی از قوی‌ترین تاثیرها را بر خواننده دارد و هوشمندی نویسنده در این زمینه که چه هنگام از کدام زمان بهره برگیرد، تاثیر را مضاعف می‌سازد. مهم آنکه میان روایت منشوری و زمان ترکیبی داستان (موارد الف و ب) در این اثر، تعامل و تبادل و همپایی و هماهنگی درونی باظرافتی برقرار است.

ج) ضرباهنگ مناسب؛ تعامل و تبادل میان دو شگرد پیشین به‌طور طبیعی ریتم‌ها و ضرباهنگ‌هایی متعدد و متنوع درون فصول و قطعات و رویدادها و نیز در کلیت اثر ایجاد می‌کند که تاثیر اولیّه آن ایجاد جاذبه افزون‌تر در ذهن و عاطفه مخاطب است؛ اما تاثیر برتر آن ایجاد انگیزش‌های اندیشگی و عاطفی متفاوت در اوست، با هدف تثبیت بهتر دریافت‌هایش. این‌همه در حالی‌ست که اتمسفر کلّیِ واحد و ضرباهنگ عمومی یکسان و هم‌روند و هم‌نورد و گیراییِ برآمده از انواع ضرباهنگ‌های موجود، از ابتدا تا انتهای قصه حفظ می‌شود و مراحل رشد و تزاید و تکامل خود را به‌طرزی منطقی و ظریف و دقیق طی می‌کند. چنین امری، با توجه به تاثیر قاطع ضرباهنگ در کیفیت و اثرگذاری داستان و هر اثر هنری و ادبی دیگر، از چالش‌های اصلی نویسنده است که تشکری از پس دشواری و پیچیدگی آن به‌خوبی برآمده است؛ چنان‌که گویی به طرّاحی و معماری از پیش اندیشیده و پی‌ریزی شده‌ای در این زمینه متّکی بوده باشد، اما شکل و روال و روند خلّاقه و بداهه‌گون و جوششیِ اثر که از عوامل بسیار مهم کشش و گرایش مخاطب است، در هیچ‌جای آن، از دست نمی‌رود.

د) فصل‌بندی خلّاق؛ فصل‌بندی قصه شمایلی برونی و فیزیکی دارد و شمایلی درونی و حسّی. سعید تشکری در تنظیم هر دو شمایل در فصل‌های سیمیا، با هدف خلّاقه شدن، رها و آزادانه و بدون هر التزامی جز التزام به تناسب میان اجزاء با کل، عمل کرده است. در شمایل برونی فصل‌ها گاه به فصلی سه - چهار سطری برمی‌خوریم و گاه به فصلی دو - سه‌صفحه‌ای و فصول یک یا نیم یا یک - سوم‌صفحه‌ای نیز انواع دیگرند. در تمام انواع از حیث اقتضاء شمایل درونی، بر گونه‌های مختلف سطربندی (سطور کوتاه و مقطع و چالاک، سطور بلند و کندرفتار، سطور بلند و سریع، سطور کوتاه و لَخت، سطور میانه‌حال، و دیگر ترکیباتی که می‌توان از انواع جمله تصوّر نمود) و کاربرد یکایک آن انواع، تمرکز ویژه دارد، و با شناخت عملی و تجربی که طی سالیان نوشتن، از کارکرد هریک حاصل کرده، غالب گزینش‌هایش موجّه‌اند و موثر و به طور کلّی ترکیب دو نوع شمایل در غالب فصل‌های سیمیا، ترکیبی بهنجار است و در خدمت کلیت داستان، به نحوه دقیق و با تاثیر قاطع در القای شخصیت‌ها و تنظیم رویدادها و پردازش موقعیت‌ها و نیز به‌طور طبیعی موثر در تامین دقیقِ بخشی از موسیقی و ضرباهنگ کلّی و فراگیر داستان.

ه) دیالوگ‌نویسی ضرورت‌مند؛ سعید تشکری به دلیل سابقه نمایشنامه‌نویسی‌اش هم دیالوگ را خوب می‌شناسد هم تفاوت دیالوگ‌نویسی در نمایشنامه و داستان را و طیّ تجارب قصه‌نویسی‌اش در تشخیص مقاطعی از قصه که دیالوگ بهترین ابزار پیشبرد رویداد یا تبیین شخصیت‌هایش باشد، به مهارت رسیده است؛ از این روی دیالوگ را بی‌جا هزینه نمی‌کند طوری که گاه در روند قصه احساس می‌شود به دیالوگ نیاز قطعی هست اما وی از دیالوگ‌نویسی می‌پرهیزد و در ادامه درمی‌یابی آن پرهیز چه به‌جا و منطقی بوده است. در عین حال آنگاه نیز که دیالوگ در قصه به کار می‌برد، نشانی از اسراف یا تبذیر در دیالوگ‌نگاری‌اش نیست و بعلاوه در به‌کارگیری انواع دیالوگ (تک‌گویی، دوگویی، چندگویی، درون‌گویی، با خود گویی، برون‌گویی، و …) و نحوه تاثیر هریک در فعال‌سازی تعقّل و تخیّل مخاطب و قرار دادن او در کنار یا میان رویداد، و سایر مسئولیت‌های تکنیکی که به عهده دارد، دقت و تامل وافی به خرج می‌دهد، که همین امر سبب می‌شود گاه فصلی بی‌دیالوگ باشد، یا فصلی مطوّل تنها تک‌دیالوگی چندواژه‌ای داشته باشد، یا کلیت فصلی بلند یا کوتاه یا میانه به مونولوگ یا سایر انواع دیالوگ اختصاص یابد.

و) زبان عاطفی و شاعرانه؛ زبان تشکری در همه آثارش، حتی اگر رنگ و بوی حماسی داشته باشند، عاطفی است و دارای طعم و رنگ شعر؛ برای این اثر که تم عاشقانه، آن‌هم از نوع اعتقادی‌، دارد شاعرانگی یک اقتضاء است که وی آن را به‌درستی دریافته است. در این میان شاعرانگی خاص و هول‌انگیز اثر در فصل‌های کنار رود نیل با حضور و سَم‌سازی معشوقه حاکم مصر از گیاهان کنار رود به ویژه با وجود گرگ‌های دست‌پرورد وی، از برجستگی خاص برخوردار است که به نیروی شعر، پس پشت پرده قدرت را به نحوی نمادین تصویر و شومی آن تصویر تکرارشونده در همه مراکز قدرت در طول تاریخ را در ذهن مخاطب تثبیت می‌سازد. در مجموع، نحوه بکارگیری زبان و شگردها در سیمیا، با تم، مضمون و موضوعش، تناسبی مطلوب برقرار کرده است که چنین تناسبی را می‌توان یکی از معانی دقیق توفیق به شمار آورد.

*دبیر بازنشسته، نویسنده، منتقد و کارگردان تئاتر عبدالرضا فریدزاده

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha