دومین نشست مکث و درنگ از سلسله نشستهای آسیبشناسی تئاتر کشور با موضوع بررسی جایگاه نظریه و پیامدهای ناشی از فقدان آن در تئاتر معاصر ایران شامگاه شنبه (۷ دی ماه) با حضور دکتر قطبالدین صادقی کارگردان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر تئاتر و دکتر سعید اسدی عضو عیات علمی دانشگاه پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران و مدیر مجموعه تئاترشهر در سالن زندهنام اکبر رادی دانشگاه سوره برگزار شد.
نظریه، تبدیل امری حسی به امر عقلانی است
صادقی در ابتدای این نشست با بیان آنکه نظریه امری عقلانی است گفت: تولید نظریه در تمامی حوزههای فرهنگی، علمی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در تمام جهان بر عهده بدنه آکادمیک و دانشگاهیان است. به بیان ساده می توان با نقل قولی از هگل (فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی قرن ۱۸) گفت که نظریه بنا دارد تا امر حسی را به امری عقلانی بدل کند.
در حوزه نظریهپردازی در تئاتر ایران، نسبت به بدنه فعالان هنر نمایش در جهان منفعل هستیم. همین باعث شده تا مواجهه هنرمندان در تولید و روند اجرای آثار تئاتری مسیری به سمت بیراهه و نگاهی ویرانگر داشته باشد. درست به دلیلِ همین آسیبهاست که امروز بیش از هر زمانی نیازمند آن هستیم که از شعار دست برداریم و دست به عمل بزنید.
این مدرس دانشگاه با تاکید بر آنکه نظریه مانند دستور زبان است یادآور شد: هنگامی که فردی بیدانش و بیسواد حرفی را بر زبان میآورد از ماهیت کلام خود اطلاعی ندارد و نمیتواند اشتباهاتش را بازگو کند. اینجاست که اساتیدی که دستور زبان را در قالب بیانیهای نظری استخراج میکنند با استفاده از علم نظریهپردازی و دانش خود می توانند واژههای غلط و حرفهای نادرست آن آدم بی دانش را تصحیح و اصلاح کنند.
نظام ساختارمند نظریه به دنبال ترجمه زبان هنرمندان به مخاطب است
به گفته صادقی بدنه دانشگاهی و فعالان عرصه تئاتر در کشورمان نسبت به مبانی و نظریههای روز تئاتر همواره در قامت مصرفکننده بودند. چون این فرهنگ را به شکل وارداتی و بدون تاکید بر نگاه نظریهشناسی فقط استفاده کردهاند به همین سبب است که هجوم تجربهها و شکلهای اجرایی بدنه تئاتر دانشگاهی باعث شده بیشتر از آنکه تئاتر ما بر یک مسیر استوار قدم بردارد حرکتی دوار و گیج کننده را چه برای مخاطبان و چه برای دستاندرکاران این عرصه با خود به ارمغان داشته باشد.
کارگردان نمایش چنور با تاکید برآنکه نظریه دارای نظامی ساختارمندست که در پدیدههای نمایشی به دنبال عناصر معنایی برای بازتاب زبان هنرمندان به مخاطب است تصریح کرد: به همین سبب است که برای درک درست و اجرای صحیح اثر تئاتری نیازمند شکل گیری یک تئوری بر اساس نگاه روشنفکران جامعه هستیم. در تئاتر تئوری زمانی به وجود میآید که بتواند بر مبنای قاعده ای درست و نظریهای صحیح خلاقیت هنرمند را راهنمایی کند.
برای جریانسازی در تئاتر باید نگاه احساسی را به نگرش عقلانی بدل کنیم
وی با اشاره به ویژگی فرهنگ شرقی و به ویژه ایران که افعال عموم جامعه بیشتر بر پایه نگاه احساسی استوار است گفت: نظریه ساختارمند دارای چارچوب و قوانینی است که برخورد احساسی را به رفتار عقلانی بدل می کند. ما نیز در حوزه تئاتر برای رسیدن به جریانسازی باید از نگاه احساسی عبور کرده و کنشهای هنرمندانه خود را به رفتار عقلانی و بدل کنیم.
عضو هیات علمی دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد با تاکید بر این مساله که دامنه تاثیرگذاری و جریانسازی هر کنشی مبتنی بر نظریه تنها به زمان حال و اکنون بسنده نمیکند بلکه تلاش میکند تا با نگاهی به مفهوم تخیل، آینده را نیز در برگیرد یادآور شد: در بیان نظری نمیتوان عامیانه حرف زد. عامیانه حرف زدن متعلق به فرهنگ شرقی است. در حالی که نظریه تخصصی باید در عرصههای نظریهپردازی با رویکرد منطق و قوانین علمی منطبق با هنر راه خود را پیدا کند. از این منظر است که دریافت مفهوم تئاتر در قالب نگاه نظری امری پیچیده و مشکل به شمار میآید.
صادقی با اشاره به یکی از نظریههای معروف معاصر در عرصه تئاتر که توسط هونزل از دانشمندان نظریهپرداز جمهوری چک بیان شده است یادآور شد: این نظریهپرداز معتقد است در حوزه دریافت نمایشی نمیتوان تنها به عنوان مخاطب و در هنگام دیدن اثر نمایشی تمام نکات را دریافت.
این مسئله زمانی مهمتر جلوه می کند که کارگردان در طول اجرا با نگاهی هوشمندانه و درک صحیح و جامعه شناسانه از مخاطب بتواند برای دریافت و همذاتپنداری هر چه بیشتر او تک تک عناصر را به گونهای در روایت اثر تئاتری خود هدایت کند که در نهایت دریافت پیام اصلی و زیر متنهای اثر نمایشی به شکلی کامل و جامع برای عموم مخاطبان قابل دریافت باشد.
اهمیت مفاهیم زیباییشناسی و گفتمان در تولید نظریه هنری
صادقی دومین اصل در تولید امر نظری و نظریهپردازی را بر مفهوم گفتمان استوار دانست که تمرکز آن بر انتقال پیام به واسطه اثر هنری به مخاطب است و یادآور شد: گفتمان در قالب انتقال پیام در قیاس با مولفه هایی چون تماشاگر، زمانه تولید اثر و نگاه جامعهشناختی حاکم بر جامعه مدام تغییر پیدا میکند. این همان هنر کارگردان و دانش و اشراف بر نظریههای هنری اوست که میتواند به واسطه تولید اثر خود با رویکرد و تغییر گفتمان بیشترین دامنه پیام به مخاطبان را به واسطه هنر نمایش انتقال دهد.
این کارگردان و مدرس تئاتر، سومین اصل در نظریه پردازی را متکی بر مفهوم زیباییشناسی و تشریح صحنه دانست و گفت: نکته دیگری که در تئاتر ایران اغلب هنرمندان آنرا خوب نمی شناسند و نتوانستند آنرا با اتکا به مفاهیم نظری تئوریزه کنند به مفهوم زیبایی شناسی برمیگردد. در حقیقت ما در یک اثر اجرایی نیز کمتر می توانیم حتی میان دو بازیگر شاهد وحدت اجرا باشیم. این عاملی دیگر در ضعف ما در دریافت و ارتباط ما با مفاهیم نظری در حوزه تئاتر است.
دراماتورژ مغز متفکر و همراه کارگردان است نه عنصری اضافی
صادقی ضلع چهارم استواری بنیان نظریه در تولید اثر تئاتری را متکی بر امر دراماتورژی دانست و گفت: دراماتورژ به معنای یک مغز متفکر در کنار کارگردان است. او لقب و فردی اضافه نیست که در گروه حضور دارد. در دراماتورژی اثر آنچه که مهم است ایجاد رابطه دقیق میان متن داستان، محیط و سالن تماشاخانه از یک سو و از سوی دیگر ارتباط منطقی میان سیاستهای جاری و نوع حکومت در جامعه است.
وی افزود: اگر تمامی این موارد کنار یکدیگر به واسطه نگاه هدفمند دراماتورژ قرار گیرد آنگاه هر اثری فارغ از اینکه تولید نمایشنامهنویس داخلی و یا اثری ترجمه شده باشد میتواند برای مخاطبان جامعه هدف بالاترین درصد اثرگذاری و جریان شناسی را در حوزه معنا و مفهوم به ارمغان آورد.
کنش اجتماعی تئاتر بر پایه ساختار نظاممند و نظری زبان قابلیت فراگیری دارد
در ادامه این نشست سعید اسدی مدیر مجموعه تئاترشهر و عضور هیات علمی دانشگاه پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران در ارتباط با مبحث این نشست گفت: میرزا فتحعلی آخوندزاده (نمایشنامهنویس دوره قاجار) به عنوان یکی از بنیانگذاران تئاتر مدرن و نخستین فردی که این هنر را به کشورمان آورد به واسطه هنر نظریهپردازی غرب و انطباق آن با فرهنگ ایرانی توانست در ساحت کلام و گفتار به صورتبندی منسجمی میان کُنشهای اجتماعی و رفتارهای سیاسی در عهد و زمانه خود و انتقال آنها به عموم افراد جامعه از طریق نمایش دست پیدا کند.
وی ادامه داد: به زعم آخوندزاده هنر نمایش گشودن پنجرههای جدید برای تزکیه امور اخلاقی در جامعه است. در حقیقت به زعم او شهروند جدید در عصر مدرن زمانی می تواند بیشترین حس همراهی را با مفاهیم مدرن جامعه داشته باشد که با کلام و ساحت نظری منطق گفتمان آشنایی ابتدایی داشته باشد. چرا؟ پاسخ واضح است چون تنها زبان است که در مواجهه شهروند جدید با مفاهیم مدرن در حوزه کُنش تئاتر است که میتواند اشکال و روح تازه را به مخاطبان برای درست و دیگرگونه نگریستن به مفاهیم اجتماعی به ارمغان آورد.
نظریه تمامی پدیدهها را به شکل منطقی برای مخاطب به اثبات می رساند
مدیر مجموعه تئاترشهر با اشاره به آنکه ما می توانیم از کاستی ها حرف بزنیم تا از فقدان، تصریح کرد: در طول حضور هنر تئاتر در کشورمان هنرمندانی داشتهایم که در حوزه تفکر و تولید نظریه افراد شاخصی بودند. به عنوان مثال تئاتر ملی محصول یک نظریه است اما معطل ماندن آن و عدم رشدش ناشی از کاستی نظریه است نه فقدان و نبود آن.
این مدرس تئاتر با ارائه تعریفی از مفهوم نظریه گفت: در حوزه تئاتر نظریه چهارچوبی است که داده ها را به نظم در می آورد. در حقیقت نظریه جامعیتی از مفروضات ذهنی است که می تواند از یک پدیده آگاهی متمایل به درک برای عموم افراد جامعه را پدیدار سازد. به زبان سادهتر نظریه می تواند تمامی پدیدهها را برای عموم مخاطبان به شکلی منطقی به اثبات برساند.
نظریه آگاهی مطلق نسبت به هر پدیده ای در عالم هنر را میسر می کند
به گفته اسدی؛ یکی از مهمترین خاصیتهای حضور نظریه در تکتک اقدامات و فعالیتهای هنری، تولید و گام برداشتن بر امر پژوهش و آثار پژوهشی است. چرا که نظریه میتواند این امکان را میسر کند تا نسبت به هر پدیده ای در عالم هنر آگاهی مطلق به دست آوریم.
وی ادامه داد: در حقیقت ما در تحلیل متغیرها و پدیدههای هنری امکان سنجش مستدل و منطقی نداریم. زمانی میتوانیم این امکان را برای خود به عنوان هنرمند در گام نخست و در ادامه برای مخاطب فراهم آوریم که تولید اثر هنری و علم و دانشمان در حوزه تئاتر بر محور نظریه استوار باشد.
تحقق تئاتر ملی بدون اعتقاد به کار نظری تنها در حد حرف باقی می ماند
به گفته اسدی اغلب نظریهها؛ گونههایی از تفکرات ایدئولوژیک هستند. چراکه این دسته از تفکرات ایدئولوژیک با حقیقت نسبت دارند و تلاش میکنند در مواجهه با امر هنر و نگاه زیباییشناسانه، حقیقت هر امر را به مخاطب انتقال دهند. پس با این رویکرد، ابطال ناپذیری نظریه تا زمانی می تواند ماندگار باشد که مثال نقضش به وجود آید.
وی برای اثبات این مهم که نظریه باید همسانی درونی داشته باشد چرا که اغتشاش آن مانع انسجام میشود، با ذکر مثالی خاطرنشان کرد: به عنوان مثال تئاتر ملی نمیتواند انسجام درونی داشته باشد؛ چرا که همیشه یک مفهوم لرزان است و درباره آن هیچوقت نظریهپردازی در این عرصه صورت نگرفته است.
این در حالی است که نظریه ابتدا باید ساده شود و بعد در دسترس عموم قرار گیرد. ما با واژهها و نگاه کلی مانند تئاتر ملی نمی توانیم حتی گام کوچکی برای تحقق این مفهوم در هنر تئاتر کشورمان برداریم چرا که اتکا و اعتقادی به مفهوم نظریه و منطق بنیادین آن نداشته و نداریم.
دهههاست با بحران فلسفه دست و پنجه نرم میکنیم
قطبالدین صادقی در ادامه این نشست با اشاره به این مساله که شاید بیشتر از آنکه تجلی رفتار مدرن در زندگی ما حاکم شده باشد بیشتر شکل شعاری آن جاری است گفت: مساله مهم آن است که ما دههها و سالهاست که با بحران فلسفه دست و پنجه نرم میکنیم.
وی تاکید کرد: بزرگان ما بیشتر از آنکه به جزئیات بپردازند نگاه کلی دارند و مفهوم جدیدی را ابداع نکردهاند و مدام حرفهای قبلی را با شیوه و ادبیاتی متفاوت تفسیر می کند. این در حالی است که نخستین گام برای مدرن شدن چه در ساحت زندگی و چه در بازتاب آن به واسطه امر هنری بر این امر استوار است که باید جزئینگر باشیم.
ساختارهای نظری هیچگاه ثابت نمی مانند
کارگردان نمایش سحوری با اشاره به آنکه ساختارهای نظری هیچگاه ثابت نمیماند و موارد و مولفههای گوناگونی آنرا دستخوش تغییر قرار میدهد ادامه داد: یکی از مهمترین نمونه ها تاکید بر نگاه عملی است. به عنوان مثال منوشکین (کارگردان بزرگ و معاصر تئاتر کشور فرانسه) ثابت میکند که شکلهای مردمی اثرگذارترین اشکال تئاتری است.
وی ادامه داد: او همواره به دنبال این ساختار است که نمایشهای آیینی امتحان خود را پس داده است اما مسئله آن است که دوام و قوام نمایشهای آیینی مدام با محتوای جدید است که میتواند به طول حیات خود و ارتباط با مخاطبان امیدوار باشد.
کار نظری بر متن و استنادات پژوهشی استوار است نه فرهنگ شفاهی
این پژوهشگر تئاتر در برشمردن سه ضلع دیگر مفهوم متغیر بودن نگاههای نظری گفت: اتکا بر پژوهش، فعل مستمر در تحقیق و مطالعه، تاکید بر رویدادهای تاریخی و عدم استفاده و استناد هنرمندان ما به نظریههای مختلف هنری در تولید آثار تئاتری از دیگر عواملی هستند که باعث ایجاد فاصله زیاد میان تولیدات هنر تئاتر در کشورمان با اتکا و ارتباط شان به مفاهیم نظری شده است.
چرا که نخستین اصل نظریهپردازی، اتکای آن به متن است در حالی که عموم رفتار فرهنگی ما چه در ساحت آموزش و چه در ماهیت تولید و اجرا بر فرهنگ شفاهی استوار است؛ نه متنی متقن، قابل اتکاء و استناد.
باید به مرگ و زایش نظریه در امر هنر باور داشته باشیم
صادقی خلاقیت و تاکید بر علوم بینامتنی را از نکات دیگر مفهوم دستیابی به نظریه در عرصه هنر دانست و تاکید کرد: زمانی که هنر را به مثابه جستجو برای زندگی دریابیم با مفاهیمی مانند تولد؛ اوج؛ افول و در نهایت مرگ نگاه هنرمندانه و نظریههای هنری مواجه میشویم.
وی افزود: اما مسئله آن است که ما هیچگاه حاضر به کنار گذاشتن یک نگاه نظری و پذیرفتن مرگ آن نبودهایم و مدام بر یک مسیر گام زدیم و همواره از تجربه پرهیز داشتیم. این در حالی است که هنر زمانی میتواند پویایی خود را به مخاطب منتقل کند که بتواند با الگوهای نظریهشناسانه و متون قابل استناد، تفکرات هنرمندان جامعه هدف را به عموم مخاطبان در سطح ملی و بین الملبی انتقال دهد.
غلبه فرهنگ احساسی به جای منطق باعث رو آوردن به ترجمه شده است تا تولید
صادقی آسیبهای موجود در مفهوم فرهنگ عقلانی و نتیجه اتکای تام و تمام بر رفتار احساسی به جای کنش منطقی در بُعد جامعهشناسانه در کشور ما را بر این مهم استوار دانست که نتیجه آن سایه گسترده فرهنگ ترجمه به جای تولید در عرصه فرهنگ و هنر و دیگر مناسبات اجتماعی و اقتصادی مان است. درست به همین دلیل است که شاهدیم هنرمندان نظریه را با خود وارد میکنند بدون آنکه بیان زمینه تاریخی نظریه تولید شده را که آنها به واسطه ترجمه با خود آوردند شناسایی کرده و نسبت به آن آشنایی داشته باشند.
نکته بعدی آن است که نظریه بر ضرورت امر فلسفی و آبشخور فکری تکیه دارد. این همان جایی است که ما مدام از واژه پست مدرن استفاده میکنیم بدون آن که هنوز با مفاهیم مدرن و پسامدرنیزم اشراف و آشنایی داشته باشیم.
صادقی در پایان گفتههای خود به این مسئله اشاره کرد که در هنر ما به جای تولید، مفهوم کپی قابلیت استناد بیشتری دارد و گفت: ما کپی میکنیم و کپی. این مسئله را میتوانیم در کار گروههای دانشجویی با مفهوم تئاتر تجربی شاهد باشیم. تئاتر تجربی آنها کپی دست چندم از تئاتر دهه هفتاد اروپاست که آن را نیز به شکلی درست و صحیح به مخاطب ارائه نمیدهند.
وی افزود: ما نظریه نداریم و بیشتر بر تقلید استواریم و حتی تقلیدمان نیز باز هم به شکل درست و صحیح صورت نمی گیرد؛ چرا که درکی از زمینه تاریخی تولید آن نظریه که به تقلید از آن پرداختهایم نداریم و ضرورت فکری آن را منطبق با فرهنگ جامعه مان استوار نمی کنیم.
نظر شما