وقتی ۱۰ روز مانده به عید نوروز سال ۱۳۳۶ خورشیدی درد زایمان برای تولد سومین فرزند، به سراغ فاطمه، ساکن روستای کوهستانی قنات ملک در شهرستان رابر استان کرمان آمد ؛ اندیشه ای جز سلامت کودکش نداشت و او که در آن زمان کمتر از ۳۰ روز با ۲۴ سالگی خود فاصله داشت، با شنیدن نوید قابله بر پسر بودن نوزاد، پژواک نام قاسم را در میان اهل خانه شنید ، هر چند نمی دانست که روزی مرام ابوالفضلی پسرش در جهان طنین انداز می شود.
قاسم که سومین بچه از پنج فرزند فاطمه بود مانند همه کودکان دیگر روستا با دویدن در کوچه پس کوچه های خاکی روستا و بالا رفتن از درختان گردو با همان فقر تحمیل شده بر روستاییان آن دوران ، بزرگ شد و قد کشید و رهسپار سرنوشت خویش گردید.
همزمان با قاسم دهها کودک دیگر در پهنه کشور ایران به دنیا آمده بودند و این روالی بود که قبل و بعد از او نیز ادامه داشت اما سرنوشت برای همه یکسان نشد.
روزگار پیوسته دو راهی هایی را مانند دیگر انسان ها جلوی مسیر قاسم قرار داد که تفاوت در هر مرحله از انتخاب یکی از آن دو راه ؛ می توانست قاسم را به جایی غیر از آن جایگاهی که بعد از ۶۳ سال به آن رسید ، برساند.
شهادت یک اتفاق نیست ، یک انتخاب است و از همین منظر ظرفیت آن ایجاد می شود و فرد بذر آن را در مزرعه جان کاشته و با خلوص و تعبد آن را محکم می کند و با مراقبت و معرفت رشد می دهد و در نهایت این نهال مزیت و امید با اذن الهی از پس آزمون های دشوار صحنه مبارزه با نفس ، میوه می دهد و آنگاه فرد با چشیدن شهد آن زنده می شود و نزد خدایش روزی می خورد.
شهادت امتیاز دفعی نیست و بی مقدمه به فرد بخشیده نمی شود این را همه آنهایی که همچون حاج قاسم سلیمانی چندین بار مرگ را در نبرد با دشمنان لمس کرده اند، خوب می دانند ، این معامله ای حساس با خداست که تنها خلوص و ثبات قدم رسیدن را ممکن می کند ، همانطور که حاج قاسم از پس چهل سال طلب کردن ، یافت.
اگر چه امروز قطعی شده است که مهر شهادت به دست شقی ترین افراد جهان در بامداد روز جمعه ۱۳ دی سال ۱۳۹۸ خورشیدی از مدت ها قبل بر صفحه آخر زندگی مادی سردار سلیمانی زده شده بود ، اما خداوند خون هیچ شهیدی را بی ثمر نمی گذارد.
از همین رو خداوند جان حاج قاسم را سال های متمادی از میان آتش و خون گذراند تا در این مقطع زمانی و در عصر انتظار و آزمون، قطره قطره خون او را نشانه سازد برای پیمایش راه سعادت مردمان مومن و همه حقیقت جویان جهان.
حاج قاسم چه در دوران دفاع مقدس ، چه آن زمان که برای مبارزه با اشرار به جنوب شرق ایران رفت و چه زمانی که به عنوان فرمانده سپاه قدس به دل سیاه لشگریان تکفیر و افراط در پهنه مختصات جغرافیایی دنیای اسلام زد، همواره صلح و امنیت را برای ملت ها آرزو داشت و شاید درخشان ترین تلالو سرخی خون او امروز همین ویژگی باشد و از همین رو فقدانش چنین مردم منطقه را غمگین کرده است.
خلوص نیت او برای تحقق صلحی الهی چنان منور بود که جان خسته آزادیخواهان متعددی را نه تنها در میان مسلمانان بلکه در میان آزاداندیشان گرفتار در ظلمات کره خاکی مجذوب خود کرده بود و از همین رو او محبوب دلهایی شد که فرسنگ ها از روستای قنات ملک دور بودند و مرزهای رسمی میان خاکشان با میهن حاج قاسم داشتند، اما مگر دل ها مرزی می شناسند؟
هم حاج قاسم معترف بود و هم دیگر قرائن نشان می دهد که بزرگترین رخداد در زندگی پسر فاطمه سلیمانی و هزاران جوان دیگری که بعدها با حاج قاسم همرزم شدند ، ظهور پدیده خدایی امام خمینی (ره) در ایران بود که فرصت تعالی در سایه انقلاب اسلامی را برای انسان ها فراهم کرد.
حاج قاسم را می توان نماد آن الگویی دانست که انقلاب اسلامی مدعی امکان تربیت و تکثیر آن است ، انسانی بنده خدا ، فروتن مقابل دوستان ، کوه خشم برابر دشمنان ، گریان به وقت عبادت، رئوف به دیدار یاران ، صادق در وعده ، سختگیر بر نفس خود و مهربان بر غافلان .
حاج قاسم یک استثناء در انقلاب اسلامی ایران نبود و پیش از او هم مثل او دیده شد و بعد از او هم، هستند مثل او ، اما مشکل آن جاست که انسان هایی مانند حاج قاسم به قدری زلال می شوند که دیگر خودشان دیده نمی شوند، مانند آبی که از پس آن ، بستر دریا هست ، اما آب دیده نمی شود و این وجودهای خالص تنها در هنگامه تلاطم ها وجودش آشکار می شود.
حاج قاسم و هزاران حاج قاسم دیگر که در مکتب امام خمینی (ره) پرورش یافته اند، هرگز عرضه کننده خویشتن نبوده و نیستند و فقط هنگامی که وظیفه ای مانده بر زمین ببینند به انجام تکلیف اقامه می بنند و این حد از خلوص چنان نورانیتی به وجودشان می بخشد که دیگر سایه ندارند زیرا هیچ وجود منوری سایه نمی اندازد.
نمونه این وجودهای منور زیاد است که ابو مهدی المهندس همرزم عراقی حاج قاسم که همراه او آسمانی شد و هشت همراهشان از این دست انسان ها بشمار می روند و البته آنچه امروز در گستره جبهه مقاومت در برابر استکبار جهانی و شبکه خبیث صهیونیستی دیده می شود ، لشگریانی از این نمونه هستند.
شاید بهترین تعبیر برای چیستی تربیت شدگان مکتب امام خمینی (ره) و معرفی همرزمان حاج قاسم شعری باشد که خود او در بیان خاطره از سردار شهید حسین همدانی دیگر همرزمش خواند :
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
و چه تعبیر زیبایی در عاقبت وجودی شهدا کرد و گفت : قطرهای که به دریا متصل می شود، دیگر قطره نیست؛ دریاست.
و امروز جهانی شاهد سیل قطره ها برای رسیدن به دریاست.
نظر شما