اصغر دادبه استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات فارسی دایره المعارف بزرگ اسلامی، در نشست آنلاین کمیسیون ملی یونسکو، با موضوع روز بزرگداشت سعدی که شب گذشته به طور زنده از صفحه اینستاگرام یونسکوی ایران پخش شد، گفت: انسان همیشه در معاصر است، مشکلات انسان در همه دوران یکسان است و شدت و ضعف دارد. مردم ایران، همیشه تجربه حمله اهریمنان را داشته اند، چه حمله مغول باشد که سعدی آن را درک کرد، چه حمله اهریمن کرونا، که او درک نکرد. به همین دلیل، پریشان حالیهایی که مردم ایران، در طول تاریخ، بر اثر هجوم یکی از اهریمنان درک کردهاند، کم نبوده است. سعدی رنج مردم را همواره درک کرد، یک هنرمند بزرگ سخنش فرازمان است و در زمان معنای خود را از دست نمیدهد و به گونهای سخن می گوید که اعصار را در می نوردد.
سعدی، فردوسی زمانه خویش است
وی افزود: هرچه سعدی برای پریشان حالی مردم آن دوره گفته است، امروز هم مصداق دارد، اگر یک نفر در جهان بهتر از او درباره انسانیت سخن گفته بود، نخست وزیر اسپانیا به او ارجاع می داد، ابیات سعدی بیهوده به تالار سازمان ملل نرفته است. واقعا بهتر از آن، چه در صورت چه در معنا، نمیشود گفت.
دادبه سعدی را فردوسی ثانی دانست و اظهار داشت: هر چه فردوسی در دوره خودش انجام داد، سعدی هم در روزگار خود انجام داده است، کار این دو نفر بازسازی و رونق بخشیدن به وضعیت فرهنگی ایران است که هر دو در زمان خود انجام دادند. ابیات بنی آدم اعضای یکدیگرند، تفسیر کل حرکت و آثاری است که سعدی به وجود آورده است و دست بر هر اثری از او بگذاریم، این نشان را میبینیم.
او به توصیف ویل دورانت از برگسون اشاره کرد و ادامه داد: دورانت درباره برگسون میگوید کلام او نبرد فیزیک و روانشناسی است، چند قرن بعد از تحولات رنسانس، مردم را از مادهگرایی خسته کرد و در نتیجه به شخصی مثل برگسون نیاز داشت، اما آنچه برگسون میگوید، همان است که بزرگان ما، سالها قبل از او گفتهاند.
این استاد ادبیات، با توصیف جهان امروز، گفت: ما دو تصویر داریم، یکی پریشانی انسان معاصر به طور عام حتی پیش از کرونا و دیگری پریشانتر شدن او با ظهور این اهریمن و این پریشانی آنها را به سمت شعر فارسی سوق داده است.
مرکز توجه سعدی انسان است
دادبه سعدی را شاعر زندگی خواند و افزود: او فیلسوفِ انسانِ انسانگراست، مرکز توجهش انسان است، طبیعی است که برای هر انسانی در هر شرایط و حال و هوایی، حرفی برای گفتن دارد. یکی از چیزهایی که از غرب یاد گرفتیم این است که این مشکل توست! اما این نگاه را بگذارید کنار تو کز محنت دیگران بی غمی...، شعار سعدی، فرهنگ ایران و کسانی که در این فرهنگ تنفس کردهاند، این نبوده که اگر مشکلی وجود دارد، مشکل شماست، مشکل هر فرد انسان، مشکل همه انسانهاست، حتی اگر به سود شخصی توجه کند.
وی ادامه داد: همه نهادهایی که به آرامش مردم جهان کمک می کنند، تمام سخنشان درباره همین وضعیت است. ما بر اساس کدام سبک زندگی میکنیم؟ مدرنیزم غربی؟ یا سبک زندگی سعدی؟
این پژوهشگر عشق را اساس اندیشه سعدی دانست و عنوان کرد: سعدی اندیشیدن را با عشق شروع و به عشق ختم کرد و با عشق به انسان رسید، تجربه عشق شخصی در زندگی نیاز است اما حد فاصل عشق فردی تا عشق ازلی چیست؟ سعدی نشان میدهد که در میانه آن عشق به انسان مطرح است، چه به محتوا بنگریم چه به معنا، این عشق است که اهمیت دارد.
دادبه در پاسخ به این سوال که چرا انسان وقتی مفاهیم عمقی را درک نمی کند، درگیر مادیات میشود، گفت: شاید ایراد بگیرند کسی که نان برای خوردن ندارد، چگونه بیندیشد؟ اما ما هم «من لا معاش له لا معاد له» را بلدیم، وجه مادی زندگی انسان باید اصلاح شود، این سخن پیامبر است و شکی در آن نیست. اما آز، آن مسالهای است که فردوسی هم در شاهنامه به آن تاکید کرده است، موضوعی که حافظ، شاگرد بزرگ سعدی، دربارهاش میگوید به فتوی خرد حرص به زندان کردم. بشر نیازهای مختلفی دارد، اما نیازها دو دسته هستند، نیازهای کاذب و نیازهای واقعی، نیازهای اصلی باید برطرف شوند، برخی خیلی آدمها برای نیازهای فرعی می دوند، در نتیجه آز گردن ما را گرفته و رها نمیکند، بزرگان ما هم بر این نکته تاکید کردهاند.
سعدی فرهنگ ایران را زنده نگاه داشت
وی افزود: سعدی معتقد است اگر علم به آدمیت منتهی نشود، به کار نمیآید، در یک غزل همین حکم را در مورد عشق هم میدهد که عشق آدمیت است، همان طور که علم آدمیت است، عشق هم این مفهوم را دارد. یا راه ما استدلال و علم است یا عشق و شهود اما هر دو اینها اگر به آدمیت منجر نشود، بیفایده است.
وی ادامه داد: برخی میگویند سعدی در زمان حمله مغول میگوید درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند، او باید مردم را به زندگی طبیعی دعوت کند، اولین کاری که سعدی می کند، به مردم اندوهگین می گوید لاتنسی نصیبک من الدنیا، بهره خود را از دنیا فراموش نکنید، اتفاقی افتاده است که باید آن را جبران کنیم اما غمگین نباشیم. وقتی شادی را از زندگی بگیریم، عقل کار نمیکند. سعدی با دعوت به شادخواری میخواهد مردم را از عزا بیرون بیاورد، آنها را به تحرک وادارد، که این کار را کرده است، این که فرهنگ ایران پس از نابودی خراسان باقی ماند، به خاطرکلام و بیان او بود.
دادبه با بیان این که سعدی منتقد اجتماعی است، گفت: سعدی قصیده را از ستایش بی فایده محض، متحول میکند و به نقد قدرت میپردازد، عدالت را توصیه میکند، در گلستان، نهادهای قدرت و نابهسامانیهایشان را نقد میکند. غیر از تذکر به مردم برای دعوت به شادی در همه عمرش برای بهتر شدن شرایط انسانی تلاش میکند، نهادهای آشفته برای این که سامان پیدا کنند، نقد میکند، از قاضی همدان تا قدرت بیرویه حاکمان، کار سعدی زمینهسازی برای رفع پریشانی مردم و به سامان شدن زندگی انسانی است. این نکته همواره در کلام سعدی تکرارمیشود، همه ما بارها شعر او را خواندهایم اما هرگز کهنه نمیشود، او همیشه به نوعی، انسان معاصر و آن چه گفته برای همدلی نیاز است و لازم است.
نظر شما