یادگارهای جنگ بیشمارند، از آنان که جانشان را در راه وطن در خاکریزها جا گذاشتند تا آنها که زخمی از ترکشی بر بدن دارند، از پیرانی که در پشت جبهههای نبرد با کمترین بضاعت خود برای پیروزی بر دشمن اشکها میریختند و دست دعا برداشته بودند تا جوانانی که بیتوجه به خواستههای این دوران، در وطن ماندند و از اندیشه و توان فکری و دانش خود برای پیشبرد اهداف همرزمانشان بهره گرفتند و با دور زدن تحریمها و رسیدن به خودکفایی برای مقابله با اتحادی جهانی علیه ایران گامهایی ارزشمند برداشتند.
برخی از این یادگارها را به آسانی نمیتوان شناخت، خاطراتشان را نمیگویند مگر به دشواری.
دکتر ابراهیم گشتاسبیراد عضو هیات علمی و استاد بخش مهندسی مکانیک دانشگاه شیراز است که در سالهای اخیر افزون بر سرپرستی این دانشگاه، در سمت معاونت فرهنگی شهرداری شیراز نیز خدمت کرده و حال، فقط در دانشگاه به تدریس و پژوهش میپردازد.
او از جوانان روزهای جنگ است، میگوید کمی پیش از آن زمان بیستوچهار پنج ساله بوده و دانشجوی دانشکده نفت آبادان که با انقلاب فرهنگی به جهاد سازندگی میپیوندد تا در سیستان و بلوچستان خدمت کند؛ اما جنگ آغاز شد و او به آبادان بازگشت و قصه حضورش در آن بحبوحه از این نقطه آغاز میشود.
استاد دانشگاه امروز، پس از ۳۱شهریور ۱۳۵۹ به آبادان رفت و در صدا و سیمای این شهر مشغول به کار شد، این دوره تا سقوط خرمشهر ادامه یافت، در این زمان با هدف قرار گرفتن ایستگاه صداوسیما در آبادان، او مسوول انتقال تاسیسات به سربندر شد، بعد، مدتی از جنگ دور میشود اما دوباره در اردیبهشت ۱۳۶۰ برای انجام فعالیتهای تبلیغاتی همراه با گروهی از جوانان راهی آبادان شد و با بازگشایی دانشگاهها و فارغالتحصیلی در سال ۱۳۶۳ فعالیتهای جدیتری در حوزه مهندسی رزمی آغاز کرد.
شبهزیردریایی، پل شناور و قایق کنترلی، پروژههایی از دل تحریم
گشتاسبیراد از پروژه ساخت یک شبهزیردریایی سخن گفت. استاد او در این پروژه دکترمحمدمهدی علیشاهی عضو هیات علمی دانشگاه شیراز و دکترای مهندسی هوافضا از دانشگاه ماساچوست آمریکا بود که در زمان جنگ در پادگان امام حسین (ع) شیراز با گروهی از دانشآموختگان و دانشجویان به ساخت این شبهزیر دریایی همت گمارد.
او در این باره گفت: تازه فارغالتحصیل شده بودم که ساخت یک شبهزیردریایی را در پادگان امام حسین (ع) شروع کردیم و آن را برای آزمایش به منطقه جنگی بردیم؛ همزمان، به کارهای مهندسی رزمی جنگ هم میپرداختیم و از آن جمله ساخت مجموعهای پلهای شناور برای ایجاد ارتباط بین نهرهای آبادان بود تا مسیری سریعتر برای رسیدن به منطقه فاو ایجاد کنیم، آن هنگام هنوز عملیات فاو انجام نشده بود.
از این استاد دانشگاه شیراز درباره اهمیت ساخت پلهای شناور پرسیدم، او بیان کرد: در این منطقه، امکان تردد از بین درختان نخل کم بود و برای آنکه رفتوآمد آسان شود، پلهای شناوری ساختیم. در نهرها مرتبا جزر و مد میشد و پلهای ثابت گاهی منفجر میشدند و مشکلاتی دیگر نیز داشتند؛ بنابراین مخازنی را درست کردیم و روی آنها ورقهای عاجدار گذاشتیم که همزمان با جزر و مد میتوانست پایین برود و بالا بیاید و از مشکلات تردد روی نهرها بکاهد.
آنچه در این میان جذابیت بیشتری از ساخت پلهای شناور داشت، همان شبهزیردریایی بود، از او خواستم در این باره بیشتر توضیح دهد، گشتاسبیراد مدت زمان ساخت این شبهزیردریایی را ۶ ماه عنوان کرد و بیان داشت: بخشی از این مدت ۶ ماهه را در منطقه دارخوین واقع در جنوب اهواز روی این طرح کار میکردیم و مدتی هم در اروندکنار بهسمت بهمنشیر. قرار بود از این شبهزیردریایی برای عملیات والفجر ۸ استفاده شود؛ از آنجا که میتوانست ۲۰ نفر را حمل کند و دریچههایش بیرون از آب بود، به آن شبه زیردریایی میگفتند؛ اساساً ایجاد پایداری در زیردریاییها بسیار دشوار است که به سیستمهای کنترلی پیچیده نیاز دارد؛ به همین دلیل هم مجبور بودیم قسمتی از آن را روی آب نگه داریم که غرق نشود.
عملیات والفجر ۸ یا نبرد اول فاو، عملیات آبی خاکی تهاجمی نیروهای مسلح ایران، در خلال جنگ ایران و عراق بود که به فرماندهی مشترک سپاه پاسداران و ارتش، در بهمنماه ۱۳۶۴ به مدت ۷۵ روز انجام شد. در این عملیات که توسط افسران ارشد ارتش جمهوری اسلامی ایران طرحریزی شده بود، نیروهای سپاه پاسداران و بسیج، با غافلگیری نیروهای عراقی، از اروندرود عبور کردند و شبهجزیره فاو در جنوب عراق را به اشغال خود درآوردند. عملیات والفجر ۸، ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ در منطقه خسروآباد تا راسالبیشه آغاز شد و در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۶۵ با پیروزی نیروهای ایرانی، به پایان رسید.
او ادامه داد: قرار بود این زیردریایی از اروندرود بهسمت خورعبدالله حرکت کند و پشت عراقیها نیرو پیاده کند که متاسفانه چون موتورهای کمصدایی برای آن نیافتیم، با وجود تلاشهای مستمر متوقف شد و به عملیات نرسید.
استاد دانشگاه شیراز و جوان ۲۶ ساله آن روزها، پس از این پروژه به مهندسی رزمی تیپالهادی پرداخت. او از افرادی بود که برای انتقال لودر و بولدوزر به سمت دیگر اروندرود بهمنظور انجام عملیات والفجر ۸ طرحریزی میکرد؛ گرچه خود، به این عملیات نرسید و زمانی که به شیراز بازگشته بود، عملیات انجام شد.
از دیگر پروژههایی که گشتاسبیراد از آن نام برد، طراحی قایقی بود که سیستم کنترلی آن را گروهی دیگر از جوانان وطن، به سرانجام رسانده بودند.
روایت او از ساخت این قایق و کارایی آن چنین است: قرار بود این قایق بهصورت کنترل از راه دور از طریق سیستم رادیویی هدایت شود، در آن زمان بهشدت تحت تحریم موتورهای قایق بودیم؛ چون به عراق تجهیزاتی همچون جنگنده میراژ ۲۰۰۰ و موشکهای اگزو۳ داده بودند که به کشتیها آسیبهای بسیاری وارد میآورد و باید بهگونهای این آسیبها را جبران میکردیم. قرار بود درصورتیکه شرایط خیلی سخت شود، این قایقها را بدون نفر و بهصورت کنترلی به جلو بفرستیم تا کشتیهای عراقی را منهدم کنند.
از گشتاسبیراد درباره دیدار افراد سرشناس دوران جنگ پرسیدم، او از سردار محسن رضایی و دریادار علی شمخانی یاد کرد که در مراحل ساخت شبهزیردریایی از آن بازدید کرده بودند؛ اما عنوان کرد که میخواهد از سه شهید یاد کند که در دوران جنگ تاثیری بسیار بر او گذاشتند.
یادی از مکانیک بامعرفتی که شهید شد
استاد دانشگاه شیراز نخست، از شهید رنجبر نام برد، گرچه نام کوچکش را به یاد نمیآورد. در توصیف او چنین گفت: شهید رنجبر از اهالی مرودشت فارس بود، به گمانم ۶ فرزند داشت و مکانیک ماشینآلات سنگین بود. ایشان در زمانی که عملیات نبود، رانندهها و مکانیکها را دور هم جمع میکرد، هم در سنگرها ورزش زورخانهای راهانداخته بود و هم جلسات قرآنی برای آنها ترتیب میداد.
او افزود: زمانی شبه زیردریایی ما در گل و لای کارون گیر کرد، در حال آزمایش بودیم و با چنین پیشآمدی ممکن بود سرنگون شود و آب به داخل آن نفوذ کند. شهید رنجبر که سرما خورده بود و تب بالایی داشت، برای درمان به اهواز رفته بود، زمانی که این اتفاق افتاد، از راه رسید، داروهایش هنوز دستش بود که بیدرنگ روی شبهزیردریایی رفت، باید کابلی را دولا میکرد، از یک طرف میکشید و از طرف دیگر رها میکرد، کابل کشید و ما شبهزیردریایی را بهآرامی با لودر بیرون آوردیم و شناور کردیم، او بهتنهایی تمام این کار را انجام داد، این فقط بخشی از فداکاریهای شخصیتی بود که هرگاه به او مینگریستم نورانیت عجیبی در چهرهاش میدیدم، از شخصیتهای بامعرفتی که در تیپ الهادی بود و در عملیات والفجر ۸ شهید شد.
شهادت با چاشنی لبخند و آرامش
شخصیت دیگری که این استاد دانشگاه از او یاد کرد، شهید حسینیان از اهالی ابرقو بود که در تیپ الغدیر خدمت میکرد و در عملیات والفجر ۸ وظیفه حفاظت از جزایر مجنون را بر عهده داشت.
او عنوان داشت: از آنجا که عراق فکر میکرد ایران از طریق جزایر مجنون حمله میکند، بهشدت خطوط خود را در این منطقه تغییر داده بود؛ بدینگونه که هر حملهای از سوی ایران در همان حفرهها و نیزارها سرکوب شود، از همین رو به هیچ وجه انتظار نداشت عملیاتی از فاو انجام شود، از همین رو عملیات والفجر ۸ را باید از نظر امنیتی و اطلاعاتی بسیار عالی برشمرد.
گشتاسبیراد ادامه داد: من و شهید حسینیان به سمت اروندکنار رفتیم، باید زمینهایی را شناسایی میکردیم که برای ایجاد خاکریز مناسب باشد. پیاده کردن لودر و بولدوزر در آن سمت اروندرود کار سختی بود و باید زمینهایی را مییافتیم که گلولای نباشد و بتوان این ماشینآلات سنگین را آنجا منتقل کرد. از درختهایی که بهمثابه برج دیدبانی بودند، بالا میرفتیم و با دوربین منطقه را نگاه میکردیم، بههرحال برج دیدبانی جایی است در تیررس دشمن، اما هر آن که چهره او را نگاه میکردم، گویی در خیابانهای شیراز قدم میزد و هیچ نشانی از ترس نداشت و همیشه لبخند بر چهره داشت، او برای شرکت در عملیات والفجر ۸ تیپ خود را در جزیره مجنون رها کرده بود و با حس فداکاری و آرامش خاطر در شرایط سخت، در آن عملیات به شهادت رسید.
قهرمانی از دل مردم
عضو هیات علمی دانشگاه شیراز نفر سوم را فردی باعنوان شهید نوروزی معرفی کرد و گفت: در جنگ نوروزی زیاد داشتیم، این شهید نوروزی ما اهل کوهمرهسرخی بود،آن زمان که در پادگان امام حسین (ع) بودیم و داشتیم شبه زیردریایی را میساختیم، با من کار میکرد. تازه نامزد کرده بود و گاهی در فکر فرو میرفت، ماهم با او شوخی میکردیم و میگفتیم تو در فکر ۲۵ کیلومتری شیراز هستی!
او ادامه داد: گاهی آدم با خودش فکر میکند چطور ممکن است یک فرد عادی به یک قهرمان بدل شود و این را در شهید نوروزی دیدم. در عملیات والفجر ۸ سمت اروندکنار در نخلستان عراق، آن طرف آب، ارتش زرهی عراق زمینگیر شده بود، در این سمت نخلستان لشکر ۲۵ کربلا موظف بود منطقه را حفظ کند، خاکریز را تیپ الهادی باید میزد و شهید نوروزی ۲کیلومتر جلوتر از خط مقدم با سه بسیجی رفت و با لودر شروع کرد به ساختن خاکریز، جایی که حتی آمبولانس هم جرات نمیکرد برود و زخمیها را بیاورد، در همین هنگامه دو تا از بسیجیها تیر خوردند، او آنها را روی لودر گذاشت، آمد عقب و تحویل آمبولانس داد، دوباره برگشت و پس از سه روز و سه شب کار مداوم خاکریز را زد، بچههای ۲۵ کربلا مستقر شدند و جلوی نیروی رزمی عراق ایستادند، شهید نوروزی بعد از همان سه شبانهروز همانجا شهید شد.
خودباوری و امید، بذرهای انقلابی که در جنگ میوه داد
از این استاد دانشگاه پرسیدم که تجربه جنگ چه چیزی به شما افزود، او در پاسخ گفت: فکر میکنم که انقلاب بیشتر به ما کمک کرد. انقلاب این باور را در ما ایجاد کرد که میتوانیم روی پای خودمان بایستیم. من جوانی ۲۱ ساله بودم که به صدا و سیمای آبادان رفتم، ظرف مدت دو ماه اکثر کارهای صدا و سیما را انجام میدادم و حتی زمان جنگ در آنجا کار کردم.
او ابراز کرد: در کمتر از آن سن و سال درست زمانی که شهید محمدباقر صدر به شهادت رسیده بود و عراق درصدد جنگ با ایران بود، با مجاهدین عراقی همکاری میکردم، آن زمان دانشجو بودم و یک هماتاقی مجاهد عراقی داشتم که از آن کشور فرار کرده و آمده بود ایران و در دانشکده نفت درس میخواند. او پیامهای امام خمینی (ره) را به عربی ترجمه میکرد، من آنها را می نوشتم؛ درنهایت آن را تکثیر میکردیم و میفرستادیم عراق. این خودباوری و امید در زمان جنگ به ما کمک کرد و باعث شد جرات کنیم که بی هیچ تجربهای شبهزیردریایی بسازیم یا قایقی ویژه طراحی کنیم.
گشتاسبیراد در ادامه خطاب به خبرنگار جوان ایرنا گفت: شما جنگ را ندیدید، آنچه برایتان تاریخ است برای ما خاطره است. وقتی ما از جنگ حرف میزنیم، تمام صحنهها جلوی چشممان میآید و وقتی وضعیتی را که منجر به انقلاب شد و بعد از آن و شرایط جنگ را مقایسه میکنیم، میبینیم که روزگار به چه سختیها میگذشت، بهدشواری نفت صادر میکردیم، پول نفتی که بسیار ارزانقیمت بود به دست ما میرسید و باید با آن همه، نیازهای جنگ هم تامین میشد، تحریم بودیم و حتی یک موتور قایق به ما نمیفروختند، برخی ماسکهای ضدشیمیایی که به ما میفروختند، فیلتر نداشت و در عوض آن سلاح شیمیایی به عراق میدادند، اگر خانوادهای مرغ میخواست، خیلی خوششانس بود با کوپن ماهی یک عدد را تهیه میکرد و برای نیم لیتر شیر باید ساعتها در صف میایستادیم و شما اینها را ندیدهاید.
فراز و فرودهای بیشمار، جوانان را از درک جنگ دور کرده است
سرپرست پیشین دانشگاه شیراز بیان کرد: در سالهای پس از جنگ شرایط نوسانی زیادی را تجربه کردهایم، زمانی وضعمان خیلی خوب بود، بهراحتی نفت صادر میکردیم و درآمد ارزی مناسب تسهیلات بسیاری را فراهم آورد، بعد شرایط به ناگهان سخت شد، و بعد آسان، این دشواریها و سختیهای پیاپی بزرگترین آسیب را به امید مردم زد و باعث شده که شما جوانترها نتوانید شرایط زمان جنگ را بهدرستی درک کنید، گرچه آن زمان تحریم بودیم و امروز هم تحریم هستیم؛ اما حالا، انواع و اقسام اجناس در فروشگاهها هست، بله، گران است و ممکن است نتوانیم زیاد بخریم یا حداقلها را بخریم اما هست. شرایط اقتصادی برخی بسیار بغرنج است و فساد و مشکلاتی از این دست نیز وجود دارد، اما با همه اینها شاید کمی هم تقصیر ما مردم بود که درست حرکت نکردیم و فکر کردیم فقط باید به خودمان برسیم و نتوانستیم آن روحیه ایثار را به نسل بعد انتقال دهیم.
او اظهار کرد: معتقدم همین جوانان امروزی اگر در شرایط خاص قرار گیرند، کمتر از آن جوانانی که آن زمان به جبهه رفتند، نیستند. امروز برخی جوانان را از روی ظاهرشان قضاوت میکنیم؛ ولی زمانی که پای دفاع از کشور به میان آید، بزرگترین فداکاریها را خواهند کرد؛ همچون کسانی که قبل از انقلاب زندگی خوبی نداشتند، اما بر اثر انقلاب تغییر کردند تا آنجا که ما مدعیان مسلمانی در مقابلشان کم آوردیم.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه نوسانات اقتصادی باعث ایجاد ناامیدی شده است، از تلاشهای بعضی، برای القای این حس به مردم نیز یاد کرد و گفت:برخی گاهی میگویند ببینید فلان کشور عربی به کجا رسیده یا در دیگر کشور همسایه مردم چقدر راحت زندگی میکنند، اینها را میگویند تا امید را در کشور بخشکانند، آن زندگیهای راحت برای این است که هرچه به آنها گفتند، باید چشم بگویند؛ اما ما ایستادهایم و این ایستادگی سختیهایی هم دارد، هر چند میتوانستیم در مقاطعی بهتر عمل کنیم؛ الان هم همین فضا را داریم و فکر میکنم گرچه نسل جوان ما از چیزهایی گلایه دارد، وقتی پای وطن، هویت ایرانی و دین به میان بیاید، کمتر از قهرمانان بزرگ زمان جنگ نیست.
مصاحبه از سیده سمیرا متیننژاد
نظر شما