زینب عطایی نویسنده این مجموعه (و چند کتاب دفاع مقدسی دیگر) است و در ابتدای کتاب نوشته است: یکی از شهدایی که میتوان او را مصداق بارز فرد نخبه، آن هم با تعریف شورای عالی انقلاب فرهنگی در "سند راهبردی کشور در امور نخبگان" دانست سردار شهید حسن غازی است.
حسن در سال ۱۳۳۸ در شهر اصفهان و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. او دانشآموز زرنگ و درسخوانی بود. در کنار تحصیل و تعلیم به فوتبال هم خیلی علاقه داشت و بازیکن بسیار قابلی بود.
کاپیتان فوتبال
در دوره دبیرستان ابتدا کاپیتان تیم فوتبال مدرسه شد و به دلیل برنده شدن در مسابقات منطقهای و استانی و مهمتر از آن به نمایش گذاشتن قابلیتهای فنی خود در این رشته، به تیم فوتبال نوجوانان سپاهان آن زمان هم دعوت شد.
بعد از انجام چند بازی در تیم نوجوانان سپاهان، آنچنان درخشید که ابتدا کاپیتان تیم شد و سپس در جریان مسابقات قهرمانی تیمهای نوجوان کشور، برای حضور در تیم ملی جوانان ایران انتخاب شد.
این حضور شهید، در لیگ حرفهای و مشغول شدن به تمرین، او را از سایر فعالیتها و برنامهها غافل نمیکرد.
نوشتهاند که یکی از آن فعالیتها همین رسیدگی به درس و مدرسه بود. اما فعالیت مهم دیگر وی پیگیری امور مذهبی و مبارزاتی علیه رژیم طاغوت و کمک به پیروزی نهضت انقلابی ها بود.
بریدهای از کتاب
"یه بطری نوشابه اضافه اومد. حسنآقا اونو برداشت. گفت: «من شامم رو هم با نوشابه میخورم، ولی شماها باید با آب بخورید." بچهها جواب دادند: "یا به ما هم میدی یا نمیذاریم خودت هم بخوری."بعد از کلی کریخوندن و خطونشون کشیدن، حسنآقا رفت و نوشابه رو مخفی کرد تا شب بشه. موقع شام نوشابه رو آورد سر سفره و شاد و خوشحال با شوخی و خنده در نوشابه رو باز کرد و ریختش توی لیوان و مشغول خوردن شد.
هرچی منتظر شدم که بچهها مثلا حمله کنند به حسنآقا یا حداقل مانع خوردن تمام نوشابه بشن، خبری نشد. حسنآقا همچنان نوشابه میخورد و به کری خوندنش ادامه میداد: "بهبه! چه نوشابهای! دلتون آب، تو بهشتم همچین نوشابههایی بهتون نمیدن."شام که تموم شد و سفره رو جمع کردن، من از یکی از بچهها پرسیدم: "چرا تسلیم شدین؟ از حسن ترسیدین یا خجالت کشیدین؟" گفت: "باورت میشه که داخل اون بطری نوشابه نبود، ماها پیداش کردیم توش چای و نمک ریختیم.خودشون هم تعجب کرده بودند که حسن چطور محتویات بدمزه آن بطری رو خورد و به روی خودش نیاورد؟!
از آنجا که حسن آقا در خانوادهای مذهبی متولد شده بود، حضور در محافل مذهبی و مبارزاتی را از کودکی آغاز کرده بود، برای همین در همان سن نوجوانی برای سایر هم تیمیهای خود، جلسات مخفی تشکیل میداد و ضمن دادن آموزشهای قرآنی و مذهبی به دوستانش روحیه مبارزه با حکومت پهلوی را هم در آنها ایجاد میکرد.
به طور مثال رئیس شهربانی دزفول به سرپرست تیم نوجوانان اصفهان بهخاطر اینکه حسن آقا صبح با صدای بلند اذان میگفت و دوستانش را برای نماز صبح از خواب بیدار میکرد، اخطار داده بود.
در دانشکده پزشکی دانشگاه اصفهان داروسازی قبول شد، همان زمان تیم منتخب اصفهان هم قرار بود در جام قدس شرکت کند، به تیم ملی هم راه پیدا کرده بود اما به خاطر شروع جنگ و اینکه هدفش حضور در جبهه های نبرد علیه بعثی ها بود در هیچ کدام شرکت نکرد.
با شروع جنگ تحمیلی شهید غازی، به نبرد با متجاوزان بعثی شتافت. در ابتدا مسئولیت یکی از آتشبارهای توپخانه را عهدهدار شد لذا لیاقت و کاردانی ایشان باعث شد تا بعنوان فرمانده گردان توپخانه خدمات شایانی را در روزهای جنگ از خود به نمایش بگذارد.
پیکری که بازنگشت
آن شهید بزرگوار، که از ابتدای جنگ تحمیلی با مسئولیتهای مختلف وارد عرصه های نبرد شده بود در بسیاری از عملیاتها در غرب و جنوب شرکت داشت و بی مهابا به دشمن میتاخت و هرگز ضعف و ناتوانی از خود نشان نمیداد.
فرماندهی کل سپاه نیز به همین علت مسئولیت ایجاد اولین گروه توپخانه سپاه را به ایشان واگذار کرد. بعد از مدتی یگانهای مستقل توپخانه در سپاه با همفکری ایشان به وجود آمدند.
اما سرانجام در یازدهم اسفند۱۳۶۲ عملیات خیبر که برای سامان بخشی به آتش پشتیبانی به خط مقدم محاصره شده طلائیه رفت و تیر بار بدست همپای بسیجیان عاشق ساعتها جنگید و سپس هدف تیر مستقیم تانک دشمن قرار گرفت و آسمانی شد.
پیکر مطهرش در جبهه طلائیه ماند و به علت اینکه عراقی ها آن منطقه را زیر آب بردند دیگر خبری از پیکرش نشد.
کتاب های "شقایق عاشق" و "دروازه بان" نیز از دیگر کتاب هایی هستند که شهید حسن غازی را معرفی کرده اند.
انتشارات نازگل کتاب «وقت اضافه» را در ۱۱۳ صفحه چاپ کرده است.
نظر شما