۱۹ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۲
کد خبرنگار: 1375
کد خبر: 84175467
T T
۶ نفر

برچسب‌ها

خاطراتی از فرمانده شهید شهرضایی در کتاب "پرواز با بال شکسته"

اصفهان- ایرنا- کتاب "پرواز با بال شکسته" خاطراتی از رشادت‌ها، ایثار و تواضع شهیدی از اهالی شهرضای استان اصفهان بنام آقاجمال طباطبایی را بازگو می‌کند.

نویسنده کتاب رمضان‌علی کاوسی از جانبازان قطع نخاع شهرضایی است و این مجموعه را پیش‌کش به آنهایی کرده که وقتی آب شدند، قمقمه‌ها خاک شدند، قمقمه‌ها را خاک کردند تا کمتر به یاد آب بیفتند و پیش‌کش به روح بلند سردار جانبازی که زمین و آنچه در آن بود، برایش کوچک و حقیر بود. با بالی شکسته، پرید و مشتاقانه به سوی ملکوت پرواز کرد.

درباره شهید سیدجمال طباطبایی در ابتدای نوشتار نوشته‌اند که چون از ذریه سادات بود بچه‌های جنگ او را آقا جمال صدا می‌زدند. او در سال ۱۳۶۱ در "خط پدافندی زید" هدف ترکش بعثی‌ها قرار گرفت و مدال رفیع جانبازی گردن آویز سروگونش شد.

حرکت دست و پای راست وی محدود شد اما پس از بهبودی نسبی بار دیگر راهی جبهه شد. همین محدودیت حرکت دست و پا شاید در عنوان نام کتاب لحاظ شده و این شرایط جسمی شهید و مجاهدت‌های او با این وضعیت، به پرواز بال شکسته تشبیه شده است.

با بال شکسته پرکشیدن هنر است/ این را همه پرندگان می‌دانند

براستی آیندگان باید بدانند تنها راه باقی مانده برای ما دفاع بود. بدانند ما به سوی جنگ نرفتیم؛ جنگ بسویمان آمد. دشمن به خاک کشور ما تجاوز کرده بود...

مصداق رزمنده واقعی

سید جمال دوم آذرماه ۱۳۳۹ در شهرضا متولد می‌شود و زمستان سال ۱۳۵۹ به جبهه می‌رود. سردار کریم نصر که خود جانباز قطع نخاعی است درباره این شهید سرافراز شهرضایی و نیروی کلیدی تیپ قمر بنی‌هاشم می‌گوید: در طول فرماندهی‌ام کسی را ندیدم که با هفتاد درصد جانبازی و کم‌توان بودن یک طرف بدن، هم‌پای دیگر رزمندگان در عملیات‌ها شرکت کند. او حتی در رزم‌های شبانه پابه‌پای بچه‌ها به پیش می‌آمد.

حجت‌الاسلام سید نعمت‌الله صالح، رزمنده دیروز و امام جمعه امروز شهرضا در ادامه کتاب از حضور آقاجمال در کردستان می‌گوید. اینکه اگر بخواهم آقا جمال را در یک جمله معرفی کنم باید بگویم او "مصداق یک رزمنده واقعی و مجاهد فی‌سبیل‌الله" بود.

هم‌او که یکی از دغدغه‌هایش بهره‌وری هر چه بیشتر از زمان، مکان و توان نیرو بود و همیشه می‌گفت: چشم سی‌وشش میلیون ایرانی به ما دوخته شده، تا بتوانیم از اسلام و انقلاب جانانه دفاع کنیم.

سید جمال عارف است، عاشق بسیجی‌هاست و حتی از روی برانکارد هدایت نیروها را بر عهده دارد. او در جایی دیگر سپر بلای راننده لودر در شب مهتابی و دید دشمن بعثی است اما خاطره سقوط هماپیمای عراقی توسط او با یک دست در عملیات خیبر هم شنیدنی است.

صفحه ۶۲ و ۶۳ کتاب از حضور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه، روزگار سخت بچه‌های روطه و ماجرای تلخ عملیات والفجر مقدماتی و داستان اسارت بچه‌های شهرضا خاطره‌ای نقل شده و در ادامه از علت اصرار آقاجمال برای آمدنش به خط مقدم گفته‌اند. او می‌دانست وقتی بسیجی‌ها فرمانده‌ای را در خط مقدم ببینند توان و روحیه دوچندان پیدا می‌کنند و امیدوارانه در برابر دشمن می‌ایستند.

"سیدعلی طباطبایی" پدر آقا جمال است و از مجروح شدن فرزندش و بی‌هوشی چهارروزه‌اش در بیمارستان و به هوش آمدنش با سلام بر آقا امام زمان(عَجَّلَ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشریف) گفته است. رفتنش به مشهدالرضا، پنجره فولاد و راهی شدن دیگرباره‌اش به جبهه‌های جنگ با عصا در میانه کتاب جای دارند.

بعد از بیان خاطره شیمیایی شدن سید جمال، نوشته‌اند که در عملیات کربلای پنج وقتی محمدعلی شاه‌مرادی در شلمچه شهید می‌شود، بیشتر بار مسوولیت هدایت گردان‌ها روی دوش آقاجمال می‌افتد. وقتی حاج حسین خرازی هم شهید شد، آقای زاهدی فرمانده لشکر قمر، به لشکر ۱۴ امام حسین رفت و مسوولیت آقا جمال باز هم بیشتر شد.

گویا بعد از شهادت شهید شاه‌مرادی، آقا جمال دیگر آن سید سابق نبوده و همواره غمگین بوده است.

پیش به سوی شهادت

پاییز سرد سال ۱۳۶۵ بچه‌های گردان امام حسین را یک ماهی به پادگان غدیر اصفهان می‌برند. روزانه ۲ بار شنا در استخر انقلاب آن هم در آن سرمای هوا بچه‌ها را سرد مزاج کرده بود و نیازشان به غذای گرم بیشتر می‌کرد. سیدجمال برای اینکه بچه‌ها ضعیف نشوند وقتی به شهرضا می‌آمد انجیر، خرما و کشمش و از این دست خوراکی‌ها تهیه می‌کرد و به پادگان می‌آورد.

بیشتر خاطرات منتهی به انتهای کتاب به نحوه شهادت و رشادت‌های روزهای پایانی حضور آقا جمال در جبهه‌ها اختصاص دارد. اهل نماز شب و زیارت عاشوراست و در قنوتش «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ» را می‌خواند.

بیست و سوم فروردین سال ۱۳۶۶ در منطقه پدافندی کربلای پنج، خبر خراب شدن بولدوزر در پشت خط به او می‌رسد. به کمک راننده رفت تا آن را راه بیندازد. با اینکه منطقه کاملا آرام بود اما به ناگاه گلوله‌ای از سمت بعثی‌ها زوزه کشان به زمین نشست و ترکشی مستقیم به گلوی آقا جمال اصابت کرد تا او هم به وصال جمال بی‌همتای معبودش در آسمان‌ها مشرف شود و کمی بعد در کنار قبر مطهر سردار خیبر، سردار شهید محمدابراهیم همت آرام بگیرد.

تاکید بر وحدت و پرهیز از تفرقه، پیروی از امام و رهبری و همچنین پشتیبانی از ولایت فقیه از جمله خواسته‌های این شهید عزیز در وصیت‌نامه اوست.

به یاد سید جمال عنوان سروده‌ای در پایان کتاب از عباس سالاری است.

آنان‌که عشق را به تماشا نشسته‌اند/ شایسته نام نیک زخود جا گذاشتند/ آیینه دلاوری و عزت و شرف/ در پیش روی مردم دنیا گذاشته‌اند/ همچون کبوتران سبک‌بال بارها/ بر فرق غاصبان زمان پاگذاشتند/ هیهات من الذله مولا شنیده‌اند/ داغی به لوح سینه اعدا گذاشتند/ بال شکسته مانع پروازشان نشد/ هر جا نشان به صخره و صحرا گذاشتند/ با آن همه رشادت و ایثار چون جمال/ صورت به خاک قادر یکتا گذاشتند/ لبیک‌گو به جانب معبود رهسپار/ منت گمان مدار که بر ما گذاشتند/ سالار قامتان زمان بانثار خود/ نامی به جا ز همت والا گذاشتند

ترکش، والفجر هشت، مقر انرژی اتمی، عملیات بدر و خیبر، جزیره روطه، جانباز و شهید از کلیدواژگان پرتکرار در جای جای کتاب هستند.

کتاب "پرواز با بال شکسته" با ویراستاری حسینعلی محمدی و الهه شعبانی، صفحه‌آرایی حامده شاه‌مرادی و طراحی جلد راضیه قانع، در ۲۳۸ صفحه از سوی انتشارات ستارگان درخشان منتشر شده است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha