۲۱ دی ۱۳۹۸، ۷:۲۶
کد خبرنگار: 1375
کد خبر: 83626911
T T
۱۶ نفر

برچسب‌ها

کتاب «شمع صراط» خاطراتی از شهید سید محسن صفوی

اصفهان- ایرنا- کتاب «شمع صراط» مجموعه خاطره‌هایی از شهید «سیدمحسن صفوی» است که خود معشوقی بود که عاشقان بسیار بر محور وجودش تلمذ عشق را زمزمه می‌کردند.

یار ما آن مرد از تبار شرف، از قبیله سادات، از طایفه شجاعت، از قوم پایداری، از جماعت ایمان خواه در یک لحظه و یک اراده، هر چیز را با اعماق وجودش احساس کرد.

شهید مورد نظر کتاب، طفل راه مکتب انسان‌سازی بود که در مقابله با دیگرانِ سر برآورده به نیرنگ و دروغ، استادی بزرگ بود.

اما اگر در غریبی مادری، پهلویش می‌شکند و محسنش به شهادت می‌رسد، محسن ما فرزند همان مادر می‌شود که وقتی نامش می‌آید وجود یار ما می‌لرزد و اشکش سرازیر و همیشه از نام و یاد این مادر دامنی تر دارد.

نویسنده و گردآورنده کتاب، «عباس اسماعیلی» است و از عاطفه، هوش و توان ذهنی بالایی بهره مند است. عاطفه و مذهب از اوانسانی ساخته بود که عینیت حق را می شد در او مشاهده نمود.

سید محسن تازه از کارها و طرح‌های ساختمانی در شهرهای مختلف آمده است اما بی قرار می‌نشیند و می‌گوید: «جوان ها را نباید از دست داد. این همه نیرو، بچه هایی که مثل آب زلالند و روان. تا حالا خوب نگاهشان کرده ای؟ با اینها می‌شود پایه های انقلاب را محکم کرد. همه آنها یک دنیا حکایت دارند.»

کمی بعد اما ادامه می‌دهد: آموزش تنها راه مبارزه با طاغوت، آموزش سیاسی و فعالیت مخفی نظامی است. جوان‌ها را باید آماده کرد، آماده یک آینده پرتلاش...

او این حرف‌ها را در روزهایی می‌زند که در میان عشایر در کوه ها و بیابان هاست. روشنگری های او همیشگی‌اند.

«سرلشکر یحیی رحیم صفوی» در خاطره ای نقل می‌کند که محسن به وی گفته بود آقا رحیم؛ این راه که به دنبال امام شروع کرده‌ایم راه شهادت است و بس. راه پیروزی انقلاب از شهادت می‌گذرد.

راهی که امروز و با گذشته سال‌های سال از گفته آن شهید عزیز با شهادت سردار دل‌ها و همراهان شهیدش بار دیگر تداوم یافت تا پیروزیمان نزدیک و نزدیک‌تر شود.

سید محسن علاوه بر درس و تحصیل، تابستان‌ها کار می‌کند چرا که کارش مهندسی است و همزمان دو سه طرح را اداره می‌کند.

شهرضا با وجود او و رفقایش، محل مناسبی برای شکل گیری گروه مبارزان انقلابی است و آقا محسن هم محور همه رفت و آمدها و تبادل اطلاعات برای روزهای حیاتی آینده انقلاب بود.

شهید قصه ما، پنجم آبان ماه سال ۵۶ همزمان با ولایت امیرمومنان علی(ع) عقد کرده و به همراه همسرش اعلامیه های انقلابی امام را در سمیرم و شهرضا توزیع می کند.

او با همراهی شهید همت در تشکیل سپاه شهرضا فعال است و مدتی هم حکم تشکیل کمیته دفاع شهری شهرضا را دریافت می کند. بعدها نیز سپاه های سمیرم و بروجن را پایه گذاری می کند.

بخش های شمالی سمیرم محل زندگی خوانین و گروه های چپ است. ناصر خان قشقایی آن زمان خود را کمتر از محمدرضا پهلوی نمی دانسته اما سید محسن آنها را کتف بسته تحویل سپاه اصفهان می دهند.

آن زمان گروهک ها در بخش وردشت سمیرم و روستاهای آن بخش فعال بوده اند اما سید محسن برای مردم محل آذوقه می برده و در حرکتی انقلابی سیلی محکمی به گوش خان می زند تا ابهت پوشالی او را بشکند. همین می شود که ثمره این حرکت می شود پیوستن شیردلانی از ایل قشقایی همچون «ارژنگ نادری» و «حسین قلی جهانگیری» به سپاه و شهید شدنشان که تا امروز جاودانه اند.

دستگیری خان ها و خنثی کردن توطئه آنها تا جایی پیش می رود که بنی صدر با او تماس می گیرد و می پرسد چرا اینگونه برخورد می کنی؟ و آقا محسن پاسخ می دهد: «من مسوول نظامی منطقه ام و کلیه مسوولیت ها را بر عهده می گیرم.»

صفحه ۶۱ داستان کوتاهی با عنوان «عدالت خواه» روایت سمیناری در تهران با حضور مسوولان سپاه و سخنرانی ناروا و لغو ابوالحسن بنی صدر است.

سید محسن فریاد می کشد: آقای بنی صدر، این حرف های ناروا، شایسه این جمع نیست چرا شما خسروخان قشقایی را آزاد کردید؟ چرا شما فلان کار را انجام دارد و ....چندین افشاگری دیگر.

بنی صدر جواب می شد این بی انضباط را بیرون کیند. من او را از سپاه بیرون کنم!

محسن هم جواب می دهد: بی انضباط تو هستی که باید ساعت ۲ می آمدی اما دو ساعت تاخیر داشتی. در اینجا جلسه متشنج می شود و بنی صدر هم جلسه را ترک می‌کند.

همسرش درباره وداع آخر شهید از بدنی سوخته و لبخندی بر لبان شهید سخن می‌راند.

شهید در نامه ای به همسرش گفته: مومنان آیه شریفه «انا لله  انا الیه راجعون» را باید الگوی خویش قرار دهند تا بتوانند جهاد عظیم را به ثمر برسانند.

زندگی او در کنار خانواده، ۹ سال و ۳ ماه و ۱۳ روز دوام می آورد اما زندگی جاودانه و ابدیش با شهادت تا ابد ادامه خواهد داشت.

سید محسن بعد از عملیات کربلای ۵ برای انجام مأموریتی از جبهه به تهران آمد و در هنگام بازگشت در یک سانحه هوایی مظلومانه به شهادت رسید و همان طور که آرزویش بود در صراط مستقیم الهی خون سرخش را تقدیم معبود خویش کرد.

انتشارات ستارگان درخشان کتاب «شمع صراط» را در ۱۲۰ صفحه به چاپ رسانده است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha