روایت مأموریت ریچارد هنی بریتانیایی در «سی و نه پله»

تهران- ایرنا- رمان ماجراجویانه سی و نه پله نوشتۀ جان بوکان که چند فیلم سینمایی با اقتباس از آن تولید شده‌اند به تازگی از سوی انتشارت صاد روانه بازار کتاب شده است.

سی و نه پله (انگلیسی: The Thirty-Nine Steps‎) یک رمان ماجراجویانه نوشته جان بوکان نویسنده اهل اسکاتلند است.

جان بوکان متولد فوریه ۱۸۷۵، نویسنده، مورخ و سیاست‌مدار اسکاتلندی بود که به دلیل بیماری دئودنال در سال ۱۹۴۰ جان خود را از دست داد. او که دانش‌آموختۀ دانشگاه هاروارد بود، برای یک دورۀ شغلی در زمینه وکالت، راهی، آفریقای جنوبی شد؛ تاثیرات این اقامت کوتاه در آفریقا به موتیفی ثابت در آثار وی تبدیل شد.

بوکان کم‌کم به نویسنده‌ای قهار و با استعداد در ژانر ادبیات داستانیِ جنایی - معمایی تبدیل شد؛ از طرح‌های او در ساختن فیلم‌ها و نمایشنامه‌ها بهره می‌جستند و همین امر، دلیل شهرت و محبوبیت روزافزون وی شد. او در زمینه نوشتن فعالیت گسترده‌ای داشت و در رویترز نیز مشغول بود.

فعالیت او به عنوان یکی از مدیران دولت انگلستان در دوران جنگ جهانی اول، تجربیاتی را به وی منتقل کرد که تمامی آن را در کتاب ارزشمندی به تفصیل و در ۲۴ جلد به رشته تحریر در آورد.

این رمان منبع اقتباس فیلم‌های متعددی بوده که معروف‌ترین آنها ۳۹ پله ساخته آلفرد هیچکاک است که سال ۱۹۳۵ ساخته شد. دیگر اقتباس ها عبارتند: سی و نه پله (فیلم ۱۹۷۸) و ۳۹ پله (فیلم ۱۹۵۹).

کتاب سی و نه پله به قلم جان بوکان که یکی از بهترین آثار داستانیِ ادبیات کلاسیک محسوب می‌شود، روایت مأموریت ریچارد هنی بریتانیایی برای کشف نقشۀ یک افسر آلمانی، جهت نجات کشورش در آستانۀ جنگ جهانی اول است.

داستان کتاب با بازگشت ریچارد هنی، مأمور امنیتی انگلستان، به لندن پس از مأموریت آفریقای جنوبی شروع می‌شود. او فکر آغاز زندگی جدیدی را در سر دارد که ناگهان همه چیز با قتل شخصی که به خانۀ ریچارد پناه می‌آورد، دگرگون می‌شود. مقتول که ظاهرا برای حفظ اطلاعاتش از دست کسانی که او را تعقیب می‌کردند، جان خود را از دست می‌دهد، سندی مهم از خود به جا می‌گذارد که زندگی ریچارد و سرنوشت بسیاری از کشورهای جهان را تعیین می‌کند.

این اتفاق در آپارتمان ریچارد، او را به دردسری ناخواسته می‌اندازد که سوءظن‌هایی به اتهام قتل به وی وارد شد، همین امر او را مجبور به تعقیب و گریزهایی می‌کند. سابقۀ ادبیات داستانی نشان نمی‌دهد که قهرمان و شخصیت اصلی در حال فرار باشد و همین موضوع را می‌توان بدعت‌گذاری نوینی در ادبیات داستانی تلقی کرد.

در آستانه جنگ جهانی اول، ریچارد از سازمان اطلاعات انگلستان مأموریت رمزگشایی «سه و نه پله» که عبارتی مرموز از زبان یک روزنامه‌نگار و جاسوس آلمانی بود را یافت. شرایط و فضای حاکم بر کشورهای اروپایی آن دوران به شدت مسموم و پر از جاسوسان مخفی بود. این فضای تنش‌زا به زیبایی هر چه تمام‌تر در داستان منعکس شده و شما می‌توانید این وضعیت را با خواندن کتاب سی و نه پله تجربه کنید. شخصیت‌پردازی و فضاسازی کم نظیر جان بوکان (John Buchan) این رمان را در فهرست بهترین کتاب‌های سده بیست میلادی قرار داده است.

این کتاب در اصل به صورت سریالی در مجلۀ بلک وود (Blackwood's Magazine) سال ۱۹۱۵ منتشر می‌شد و به دلیل استقبال مخاطبان و جذابیت داستان، مجله بلک وود تصمیم به انتشار آن به صورت یک اثر مستقل داستانی، در همان سال گرفت. ریچارد هنی، قهرمان اصلی داستان‌های سریالی بوکان، در این اثر برای اولین بار در ذهن نویسنده متولد شد.

در بخشی از کتاب سی‌ و ‌نه پله می‌خوانیم:

در نیمکتی فرو رفتم و حسی وحشتناک را تجربه کردم. حسی که شاید پنج دقیقه طول کشید و با بارقه‌ای از ترس عقب رفت. دیدن صورت سفید مات و بینوایش بر کف زمین بیش از حد تحملم بود؛ بنابراین هرجور بود با یک رومیزی رویش را پوشاندم. بعد تلوتلو خوران به سمت گنجه رفتم و از یک بطری چند جرعه نوشیدم. قبلاً خیلی‌ها را دیده بودم که بی‌رحمانه کشته شده باشند. در واقع خودم هم در جنگ ماتابل چند نفری را کشته بودم، اما این ماجرا که در کمال خونسردی و داخل منزل اتفاق افتاده بود، فرق می‌کرد. باید سعی می‌کردم خودم را جمع و جور کنم. به ساعتم نگریستم، ده و نیم بود.

فکری به سرم زد و با یک شانۀ دندانه ریز دور آپارتمان راه افتادم. نه کسی آن جا بود و نه ردی از کسی؛ اما همچنان می‌لرزیدم. تمام پنجره‌ها را بستم و زنجیر در را هم انداختم.

حالا تیزهوشی‌ام برگشته بود و می‌توانستم دوباره فکر کنم. یک ساعتی طول کشید تا مسائل را حلاجی کنم و عجله‌ای هم نداشتم؛ چون اگر قاتل برنمی‌گشت، تا ساعت شش صبح وقت داشتم که حسابی فکر کنم.

بی‌شک به دردسر افتاده بودم. هر شکی هم که قبلاً درمورد صحت داستان اسکادر داشتم، حالا از میان رفته بود. مدرک ماجرا هم آن جا زیر رومیزی دراز شده بود. آدم‌هایی که می‌دانستند او می‌داند که چه می‌داند، پیدایش کرده بودند. بله، او چهار روز در منزل من اقامت داشت و دشمنانش حتماً به این نتیجه رسیده بودند که او به من اعتماد کرده. پس من باید هدف بعدی می‌بودم. شاید همان شب، یا فردا، یا پس‌فردا، اما به هر حال پروندۀ من رو آمده بود.

بعد ناگهان به فکر احتمال دیگری افتادم. به فرض که همین الان بیرون بروم و پلیس خبر کنم، یا به تخت بروم و بگذارم پادوک فردا صبح جسد را پیدا و پلیس را خبر کند. چه داستانی باید درمورد اسکادر سر هم می‌کردم؟ دربارۀ او به پادوک دروغ گفته بودم و همه چیز کاملاً نومیدکننده به نظر می رسید. اگر صداقت به خرج می‌دادم و هرچه را به من گفته بود به پلیس می‌گفتم، فقط به من می‌خندیدند. ماجرا آنقدر عجیب و غریب بود که حتماً به جرم قتل دستگیر می‌شدم و شواهد موجود آنقدر قوی بود که حتماً دارم می‌زدند. در انگلستان فقط چند نفری مرا می‌شناختند. هیچ دوست صمیمی‌ای هم نداشتم که پا جلو بگذارد و به سرم قسم بخورد. شاید هم این همان چیزی بود که آن دشمنان مخفی نقشه‌اش را کشیده بودند. درمورد همه چیز هوش به خرج می‌دادند و زندانی بودن به همان اندازۀ فرو رفتن کاردی در سینه‌ام، راه خوبی برای خلاص شدن از شر من تا ۱۵ ژوئن بود (صفحات ۲۳ و ۲۴).

سی و نه پله نوشته جان بوکان، ترجمۀ شیوا مقانلو در ۱۴۱ صفحه و ۱۰ فصل توسط انتشارات صاد روانه بازار کتاب شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha