به گزارش روز یکشنبه ایرنا از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی، این مرجع تقلید در یادداشتی آورده است: دکتر مهدی گلشنی استاد دانشگاه صنعتی شریف پرسشهایی پیرامون «علم و دین» مطرح نموده و از دانشمندان الهی در کشورهای مختلف خواستار جواب شدهاند و همگان به نوعی پاسخ دادهاند؛ ضمنا این سؤالها را برای این جانب نیز لطف فرموده، پس از تأمل پاسخهایی داده شده است.
متن پرسش و پاسخهای یاد شده به شرح زیر است:
پرسشهایی درباره علم و دین
سؤال نخست: تعریف شما از «علم» و «دین» چیست؟
تعریف دین
آیت الله سبحانی در این نوشتار تاکید می کند: نخست به تعریف «دین» میپردازیم، سپس به تعریف «علم». واژه «دین» عربی است و کاربردهای گوناگون دارد، و آنچه امروز در مکالمات روزانه به کار میرود، همان «خداباوری» همراه با یک رشته اندیشه هاست. و اگر بخواهیم آن را در قالب تعریف بریزیم، میتوانیم چنین بگوییم: اعتقاد به علم و آن قدرت نامتناهی که موجودات کیهانی و زمینی را به طور نظاممند آفرید و در میان آفریدهها انسان را برگزید و برای احیای کمالات نهفته در آفرینش او، آموزگارانی فرو فرستاد که شاهراه سعادت را بر او بنمایانند و او را از لغزشگاهها آگاه سازند. خداوند برای عمل به آموزههای دینی که به وسیله پیامآوران خاص ابلاغ نموده، پاداش و کیفر تعیین کرده، که انسان در زندگی دوم (زندگی اخروی) با آن روبرو میشود.
به دیگر سخن: دین اعتقاد به نیروی غیبی است که از کمال نامتناهی برخوردار است و انسان را راهی به شناخت کنه او نیست و فقط میتواند او را از طریق اوصاف یعنی ویژگیهای ذاتی و فعلی بشناسد. از ویژگیهای ذاتی او، دانایی و توانایی و از ویژگیهای فعل او، هدفمند بودن افعال اوست. روی این اصل، جهان و انسان برای هدفی آفریده شدهاند که نتایج مثبت آن به خود آفریده بازمیگردد نه به ذات اقدس او.
از اینجا میتوان گفت زندگی دنیوی، غرض و هدف نیست، بلکه پایه ای برای یک هدف و زندگی بالاتر و برتر است. خداوند به وسیلۀ آخرین آموزگار خود چنین پیامی را به بندگان خود ابلاغ نموده است: «و ما هذه الحیاه الدُّنیا الاّ لهوٌ و لعبٌ و انّ الدّار الآخره لهی الحیَوانُ لو کانوا یعلمون (عنکبوت:۶۴): این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر میدانستند.»
از آنجا که در اینجا هدف تعریف دین است، نه اثبات واقعیت آن، به این اندازه از تعریف و شناساندن بسنده میشود. اما اینکه چنین موجود غیبی با آن اوصاف و خواص از واقعیت برخوردار است یا نه، آن در عهدۀ دانشهایی به نام فلسفه و کلام است؛ ولی حتی کسانی که دستشان از چنین دانشهایی کوتاه است، میتوانند از راههای بسیار ساده راه به واقعیت پیدا کنند که روشنترین آنها، راهنمایی فطرت و تفکر در نظاممندی جهان محسوس است که حاکی از دخالت علم و قدرت در آفرینش هر دو است.
تعریف علم
این مرجع تقلید بیان میکند: واژه علم که در زبان فارسی از آن به «دانش» تعبیر میشود، مصادیق و کاربردهای گوناگونی دارد و حتی دانشهای اعتباری و قراردادی مانند ادبیات و حقوق را در بر میگیرد؛ ولی مقصود از آن در این پرسشها، علوم طبیعی اعم از کیهانی و زمینی است که خارج از اذهان و تصور اعتبارگران واقعیت دارند، و جز شکاکان و ایدهآلیستها، همگان به وجود آن ـ خارج از تصور ـ اذعان دارند. در این صورت میتوان علم را چنین تعریف کرد: «علم کشف ساز و کارهایی است که در ساختمان جهان به کار رفته است، و به اصطلاح، آشکار ساختن قوانین و نظامات حاکم بر وجود آن است تا آنجا که دست کاوش به این حقیقت رسیده که نظام حاکم بر ذره (اتم) همان نظام حاکم بر کهکشانهاست.»
در اینجا از گفتن یک حقیقت ناگزیرم و آن اینکه از روز نخست که کاشفان و مخترعان با ابزار بسیار ساده دست به تحقیق و کاوش زدهاند، یک اصل نزد آنان مسلم بود: مورد کاوش، دارای نظم و ساز و برگ خاصی است که باید در پرتو صبر و بردباری، پرده از چهره آن برگرفت و اگر چنین اصلی مورد اتفاق آنان نبود، هرگز دست به کاوش نمیزدند و قرع و ابیغ و به اصطلاح امروز لابراتوار را به کار نمیگرفتند، این اصل مسلم، آنان را بر تحمل رنجها توانا ساخت و از لذائذ زندگی برای کشف معماها صرفنظر کردند.
سؤال دوم
آیا هیچ تعارضی بین تعاریف خود از این دو مفهوم میبینید؟
آیت الله سبحانی در پاسخ بیان کرد: اگر حوزۀ کار علم و دین روشن شود و معلوم گردد که قلمرو کار این دو در عرض هم نیست، بلکه در طول همدیگر قرار گرفتهاند، روشن میشود که هیچگونه تعارضی بین این دو نیست، بلکه با توجه به تعریفی که از علم و دین شد، علم در خدمت دین است، و نظامات نهفته در جهان طبیعت را آشکار میسازد و اگر بخواهیم در طول هم قرار گرفتن این دو را با اصطلاح بیان کنیم، باید بگوییم، کار دین ثبوتی و کار علم اثباتی است.
دین میگوید: جهان به صورت تصادفی پدید نیامده است، بلکه موجود دانا و توانایی با توان و دانش بی پایان خود ماده را به صورت نظام مند آفریده است ،چنان که میفرماید: «یتفکّرون فی خلق السّماوات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سُبحانک فقنا عذاب النّار (آل عمران: ۱۹۱): در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و میگویند:] بارالها، اینها را بیهوده نیافریدهای! منزّهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»
در این صورت دانشمندان در هر زمان با ابزار و ادبیات خاص خود دست به کار میشوند که از قوانین نهفته در کتاب طبیعت، که دین از آن گزارش داده پرده بردارند و بنابراین هر دو به یاری یکدیگر چهره واقع را مینمایانند.
سؤال سوم
از نظر شما، تعارض بین این دو در کجا میتواند رخ دهد؟
این مرجع تقلید در پاسخ تاکید دارد: امکان دارد در دو مورد، تعارض و رویارویی، آنهم به شیوه صوری نه واقعی، رخ دهد: یک در موردی که نظریۀ دین در نظام آفرینش به صورت غیر صحیح تبیین گردد و هر نوع علل و معالیل میان پدیدههای کیهانی و زمینی مورد انکار قرار گیرد و فقط به یک علت اکتفا شود و وجود آفریدگار جهان به عنوان جانشین تمام اسباب و مسببات معرفی گردد، و هر نوع رابطه مثلا میان آتش و سوزاندن پنبه، و آب و رفع عطش مورد انکار قرار گیرد. در این صورت علم که وظیفهاش کشف روابط بین موجودات است، به انتقاد از دین پرداخته، و آن را ضد علم معرفی میکند. این نوع از نظریه در بارۀ نقش دین در جهان آفرینش، معلول کجفهمی توحید در خالقیت است که کتاب آسمانی بر آن تأکید دارد.
این گروه کتاب آسمانی را درست نخوانده و یا نفهمیدهاند، در حالی که قرآن مجید، آخرین کتاب آسمانی، جهان آفرینش را بر اساس اسباب و مسببات معرفی میکند و به علل مادی اعتراف دارد و همگی را از سنن الهی میداند و ما برای اقتصار به دو آیه اشاره میکنیم: «و أنزل من السّماء ماءً فأخرج به من الّثمرات رزقاً لکُم (بقره:۲۲): از آسمان آبی فرو فرستاد و به وسیله آن، میوهها را پرورش داد تا روزی شما باشد.» این آیه بهروشنی آب را سبب رویش درختان و گیاهان و دادههای آنها معرفی میکند.
آیاتی در قرآن دربارۀ کیفیت مبدأ پیدایش ابر و باران سخن میگوید و به صورت آشکار بر تفاعل ماده برخی در برخی دیگر تصریح میکند، که اینجا مجال بیان آنها نیست. فقط به ذکر یک آیه و ترجمه آن بسنده میشود، و دقت در مفاد آیه را به خواننده گرامی واگذار میکنیم: «ألم ترَ أنّ الله یُزجی سحاباً ثُمّ یُؤلّفُ بینهُ ثُمّ یجعلُهُ رُکاماً فترَی الوَدق یخرُجُ من خلاله و یُنزّلُ من السّماء من جبال فیها من برد فیُصیبُ به من یشاءُ و یصرفُهُ عمّن یشاءُ یکادُ سنابرقه یذهبُ بالأبصار (نور:۴۳) آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی میراند، سپس میانشان پیوند میدهد، و بعد آن را متراکم میسازد؟ در این حال، دانههای باران را میبینی که از لابلای آن خارج میشود و از آسمان ـ از کوههایی (ابرهایی همچون کوه) که در آن است ـ تگرگ نازل میکند، و هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان میرساند و از هر کس بخواهد، این زیان را برطرف میکند. نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشمها را ببرد.»
این دو آیه و بسیاری از آیات دیگر به نظام اسباب و مسببات در جهان آفرینش تصریح میکند و همگی مظاهر سنن الهی است که با قدرت و علم این سنن را در دل موجودات پدید آورده است. اگر کسی و یا گروهی نظاممندی جهان آفرینش را انکار کند، به بستر پدیده تعارض علم و دین کمک کرده است.
دومین موردی که سبب ظهور تعارض بین علم و دین میشود، جایی است که مدعیان علم تئوری را به جای علم مطرح کنند، سپس شعار تعارض بین علم و دین سر دهند، در حالی که دادههای علم در آن مورد کاملا لرزان و غیر قطعی است. روزی که داروین نظریۀ «تکامل انواع» را مطرح کرد و آن را به مورد انسان نیز گسترش داد، مادیهای نوظهور از خوشحالی در پوست نمیگنجیدند و تصور میکردند که «داروینیسم» که روی اصول چهارگانه بنا شده، یک کشف مسلم است؛ ولی دیری نپایید که تمام اصول چهارگانه داروین فروریخت و فرضیه «نئوداروینیسم» پمطرح شد که آن نیز دوام نیاورد، و فرضیه سومی به نام «موتاسیون» جایگزین آن گشت و…
باش تا صبح دولتش بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است
بنابراین پدیدۀ اندیشۀ تعارض علم و دین دو حالت دارد: یا برداشت کاوشگر از دین غلط و باطل میباشد، و یا این که اندیشههای علمی که هنوز فرضیه است و تا واقعیت راه طولانی دارد، به عنوان اصول مسلم پذیرفته میشود.
سؤال چهارم
چه زمینههایی موجب رشد تعارض بین علم و دین شد؟
آیت الله سبحانی در پاسخ به این سوال بیان میکند: در این مورد باید میان دو موضوع فرق گذارد:
الف) علل گسترش مادیگری در غرب
ب) زمینههای رشد تعارض علم و دین
درباره مسأله نخست، ما در کتاب «راه خداشناسی» به صورت گسترده سخن گفتهایم که اینک به صورت موجز به برخی از آن علل اشاره میشود:
یک معرفیهای غلط و پنداری از خدا. کافی است که در این مورد به تورات مراجعه شود. به عنوان مثالی از این مورد، در تورات صحبت از کشتیگیری یعقوب با خداوند میشود (تورات: سفر پیدایش، باب سی و دوم، کشتیگیری خدا با یعقوب تا وقت طلوع فجر).۱ بر مبنای این بخش از تورات، برخی از مسیحیان در عنفوان جوانی تصویری انسانگونه از خداوند دارند؛ اما وقتی آنها وارد آموختن علم و کار علمی میشوند، این تصویر انسانگونه از خداوند با برداشتهای منطقی و علمی آنها نمیخواند، و لذا به تعارض بین علم و دین معتقد میشوند و خداباوری را ترک میکنند. این گونه معرفیها از دین و خدا، مسلما نتیجه معکوس دارد، و سبب دوری از دین و انکار آن میشود.
دو، فقدان یک مکتب فلسفی صحیح در غرب. به عنوان نمونه راسل میگوید مدتها به خدا عقیده داشته، ولی بعداً به کلی از این عقیده برگشته است؛ زیرا فکر کرده که اگر هر چیزی را باید علت و آفرینندهای باشد، خدا نیز باید علت و آفریننده داشته باشد.
سه، جایگزینی تجربه و آزمایش در مقام تعقل و تفکر. و چون ماورای طبیعت در قلمرو آزمایش قرار نمیگیرد، طبعاً مورد انکار قرار گرفت و به اصطلاح در میان ابزار شناخت، تنها اعتماد به تجربه شد.
چهار، انتقام از انگیزسیون یا دیوان «تفتیش عقاید». دانشمندان علوم طبیعی که نظریات جدیدی مطرح میکردند، پیوسته محاکمه میشدند و محاکمه گالیله زبانزد تاریخ علوم است. این امور و امثال آنها سبب شیوع گرایش به مادیگری در غرب شد.
و اما در مورد اسباب رشد تعارض علم و دین، به دو سبب اشاره میشود:
الف) غوغای داروینسیم
فرضیۀ داروین درباره تکامل گیاهان و جانداران، از عوامل مؤثر برای پیدایش اندیشۀ تعارض علم و دین بود. تکامل انواع و به اصطلاح «ترانسفورمیسم» موضوعی نبود که فقط داروین به آن دست یافته باشد، بلکه پیش از او «لامارک» و قبل از این دو نفر، در فلسفه یونانی به طور سربسته مورد بحث و گفتگو بوده است. نقش مؤثر داروین در نشر این نظریه، این بود که موضوع را در زمانی مطرح کرد که جهان علمی آمادۀ پذیرش آن بود. او با نشر کتاب «اصل الأنواع» سر و صدای عجیبی در محافل علمی غرب به راه انداخت؛ اما در حالی که او در آخرین سالهای عمر خودش را لاادریگرا نامید، دشمنان دین از نظریۀ لرزان او بر ضد دین و مذهب استفاده کردند.
نظریۀ تکامل انواع، خواه به طور تدریجی و خواه به صورت جهش و دفعی، با مندرجات کتاب مقدس، که همه انسانها را فرزندان آدم میداند و به طور صریح میگوید آدم نیز از خاک آفریده شده است، منافات داشت و در نظر گروهی میان علم و دین فاصله پدید آورد.
۲٫ فروریختن بسیاری از فرضیههای علمی
نظریۀ «بطلمیوس» در تفسیر کیفیت آفرینش آسمان و زمین، قریب هزار و پانصد سال تمام قدرت خود را حفظ کرد و افکار دانشمندان یونانی، بهسان کتاب مقدس، در مراکز علمی تدریس میشد و آنچنان در قلوب دانشمندان نفوذ کرده بود که برخی از مفسران اسلامی نیز روی ایمان به اصالت و استواری این نظریه، بسیاری از آیات و روایات را تأویل و توجیه میکردند؛ ولی از آغاز نهصت علمی در اروپا، که اساس آن به وسیله چهار دانشمند معروف فروریخت، گروهی که نظریۀ بطلمیوس را یک نظریه دینی و وحیانی تلقی کرده بودند، شعار تعارض را سر دادند. البته این دو عامل به عنوان نمونه بازگو شد و عوامل دیگر نیز در ایجاد فاصله مؤثر بودند که فعلا فرصت بازگویی آنها نیست.
سؤال پنجم
نقش دین در توسعه علم در غرب چه بوده است؟
در این نوشتار آمده است: در باره پیدایش جهان طبیعت دو نظریه مطرح است. حال باید دید کدام یک از این دو به گسترش علم میتواند کمک کند.
نظریۀ نخست: جهان ماده و عالم طبیعت در پرتو ارادۀ موجودی دانا و توانا پدید آمده و بر اساس یک رشته سنن و رموز به حیات خود ادامه میدهد و دست کاوشگر میتواند از بخشی از این قوانین پرده بردارد. همچنین در خلقت جهان هدف و غرض در کار است، چنان که خداوند در قرآن میفرماید: «أفحسبتُم أنّما خلقناکُم عبثا و أنّکُم الینا لا تُرجعون (مؤمنون: ۱۱۵): آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟»
نظریۀ دوم: سرآغاز جهان طبیعت و همچنین سرانجام آن، در ابهام و تاریکی فرو رفته است، و ریشۀ هستی (حدوث و پیدایش آن) کاملا مبهم است، و همچنین سرانجام آن به سان سرآغازش است. جهان طبیعت به سان کتاب خطی است که از آغاز و پایان آن برگهایی افتاده و سرانجام در ابهام فرو رفته است، و از نظر مؤلف قابل شناسایی نمیباشد.
اکنون این سؤال مطرح میشود که: کدام یک از این دو نظریه، حس کاوشگر را تحریک میکند تا خواب و خوراک را بر خود تحریم کند و شبانه روز به کاوش بپردازد؟ به طور مسلم نظریۀ نخست؛ زیرا کاشفان و مخترعان پیش از هر نوع بحث و بررسی اذعان دارند که موجود طبیعی دارای رموز و نظام است و میتوان با صبر و حوصله بر آن دست یافت، در حالی که در مورد نظریۀ مقابل چنین ادعانی در کار نیست. اکنون ما کاری نداریم که کدام یک از دو نظریه درست است، و کدام یک از دو گروه صحیح فکر میکنند. آنچه الان برای ما مطرح است، این است که ببینیم کدام یک از این دو فکر، حس کنجکاوی ما را برای کشف رازها و اسرار طبیعت تحریک مینماید؟ این فکر که در خلقت جهان، فکر و عقل دخالت داشته و عالم طبیعت از روی نقشه و اندازهگیری آفریده شده است، یا این فکر که جهان معلول تصادف اتمهای بیشمار میباشد و عقل و فکری در خلقت آن دخالت نداشته و کوچکترین پیشبینی و اندازهگیری در پدید آمدن آن به کار نرفته است، و اگر هم نظمی در آن پیدا شود، از روی تصادف است؟
ناگفته پیداست که تنها فکر نخست است که میتواند به تلاش و تحرک در راه کشف اسرار و قوانین طبیعت کمک کند؛ زیرا تا فرد کاشف در اعماق دل معتقد نباشد که سازمان هستی روی نظم و نقشه و بر اساس یک سلسله علل و معالیل و قوانین منظم آفریده شده است، هرگز رنج تحقیق و مطالعه را بر خود هموار نمیسازد. این عقیده فقط در سایه ایمان به خدا به وجود میآید، در حالی که طرز تفکر مادی فاقد این خصیصه است.
لذا میتوان گفت برخی از مادیگراها در غرب که عمر خود را در آزمایشگاهها در راه کشف قوانین و اسرار طبیعت صرف میکنند و هدفی جز کشف قوانین و نوامیس «لا یتخلّف» طبیعت ندارند، در اعماق دل الهی هستند، اگرچه در ظاهر به مادیگری تظاهر مینمایند. بر اساس این بیان روشن میگردد که چرا اینشتین، «مذهب» را عامل پیدایش علوم و فرضیهها میداند و میگوید: «من بر آنم که احساس دینی کیهانی قویترین و اصیلترین محرک برای تحقیقات علمی است.»
اینشتین همچنین ایدۀ قابل درک بودن طبیعت را مأخوذ از حوزۀ دین میداند: «به این [یعنی حوزۀ دین] همچنین ایمان به امکان اینکه نظمهای ساری در جهان وجود… برای عقل قابل درکاند تعلق دارد. من نمیتوانم هیچ دانشمند واقعی را بدون آن ایمان عمیق تصور کنم. وضعیت را میتوان به وسیلۀ یک تصویر بیان کرد: علم بدون دین لنگ است؛ دین بدون علم کور است.»۴ آری، چه الزامی و اعتقادی در بارۀ نظم جهان هستی، و چه اشتیاقی «کُپلر» و «نیوتن» را نیرو و توان میبخشید که سالها در تنهایی و سکوت محض، برای توضیح دادن و از پیچیدگی درآوردن نیروی جاذبه و نظام فلکی، رنج ببرند؟
به نظر ما این ادیان توحیدی بودند که سبب اصلی تکون علم جدید شدند. به قول پُل دیویس، فیزیکدان برجستۀ معاصر: «این به علت هیجان ناشی از تلفیق فلسفۀ یونانی و فکر یهودی ـ مسیحی ـ اسلامی بود که با تاکیدش روی عقلانیت طبیعت و اصول ریاضی و…، علم جدید به وجود آمد. تمامی عالمان اولیه، نظیر نیوتن، به طریقی متدین بودند. آنها علمشان را وسیلۀ کشف آثار صنع الهی در جهان میدانستند. چیزی را که ما اکنون قوانین فیزیک مینامیم، آنها به تعبیری خلقت انتزاعی خداوند ـ افکار در ذهن خداوند ـ تلقی میکردند. بدین ترتیب، آنها فکر میکردند که در کار علمی میتوان نظری به افکار خداوند افکند.»
این بیان گسترده به روشنی نشان میدهد که خداباوری در گسترش علم در غرب و بلکه در سراسر جهان نقش مؤثری داشته است.
سؤال ششم
آیا میتوانیم علم دینی داشته باشیم؟
آیت الله سبحانی در این نوشتار تاکید دارد: این سؤال در گرو آن است که کاربرد «علم» در این پرسش روشن شود. اگر مقصود از علم، مطلق دانشها و آگاهیها باشد، و حتی محتویات کتب آسمانی و راهنماییهای آموزگاران معصوم را در بر بگیرد، میتوان به تصنیف علوم پرداخت و برخی را دینی دانست؛ ولی در عین حال، این نوع از علوم دینی، کوچکترین اختلافی با علم متداول ندارند، و نباید آن را نوعی تقابل با علم تلقی کرد. از طرف دیگر، اگر مقصود از علم در این پرسشها صرف یافتههای علوم تجربی یا ابزارهائی باشد که در این علوم به کار میروند (نظیر جدول ضرب، یا جداول دیگر حاصل از تجارب)، این علم، دینی و غیر دینی ندارد. اما اگر مقصود از علم، نظریههای حاصل از تجارب باشد که در آنها بعضی اصول عام به کار رفتهاند، در این صورت این علم میتواند، بسته به آن اصول، دینی یا الحادی یا خنثی باشد.
از طرف دیگر، در کتابهای آسمانی و سخنان آموزگاران الهی یک رشته حقایق دربارۀ انسان و طبیعت بیان شده که دست دانش آن روز به آن نرسیده بود، ولی تحقیقات تحربی متاخر آنها را نشان داده است (چنانکه بعضی از دانشمندان مسلمان به آنها اشاره کردهاند). در اینجا به دونمونه اشاره میکنیم.
الف) زوجیت گسترده
در گذشته دانشمندان زوج بودن را از آن جانداران میدانستند، در حالی که قرآن میگوید: آن سنت تکوینی (آمیزش نر و ماده) در کلیه گیاهان نیز وجود دارد: «و من کُلّ الّثمرات جعل فیها زوجین اثنین (رعد: ۳): از همه میوهها جفت آفرید» و در آیه دیگر میفرماید: «سُبحان الذی خلق الأزواج کُلّها ممّا تُنبتُ الأرضُ و من أنفُسهم و ممّا لا یعلمون (یس: ۳۶): منزه است خدایی که همه جفتها از گیاهان و انسان و آنچه را که نمیدانید، آفرید.»
اما در آیه دیگر موضوع را فراتر مطرح میکند و همه اشیا را زوج معرفی کرده، میفرماید: «و من کُلّ شئ خلقنا زوجین لعلکم تذکّرون (ذاریات: ۴۹): از هر چیز یک جفت آفریدیم، شاید متذکر شوید.»
ب) کرویت زمین
آیاتی که بر کرویت زمین گواهی میدهند، متعدد است و ما به یک آیه بسنده میکنیم: «و أورثنا القوم الذین کانوا یُستضعفون مشارق الأرض و مغاربها (اعراف: ۱۳۷): آن گروهی را که ذلیل و خوار شمرده میشدند، وارث مشرقها و مغربهای زمین قرار دادیم.»
اگر زمین مسطح باشد، یک مشرق و یک مغرب بیشتر نداریم، در حالی که این آیه از تعدد هر دو سخن میگوید، و دلالت آن روشن است؛ زیرا در صورت کروی بودن زمین، طلوع خورشید بر هر جزئی، ملازم با غروب آن از جزء دیگر میشود، بنابراین تعدد مشرقها و مغربها بدون کروی بودن زمین متصور نیست.
این دو مورد برای نمونه یادآوری شد. در این صورت، این نوع گزارشهای علمی را که در عصر نزول قرآن، وجود نداشت، میتوان علم دینی، توصیف کرد، هرچند یادآور شدیم که کشف حقایق و پردهبرداری از چهره طبیعت، دینی و غیر دینی ندارد. اما اگر علم را با توجه به جهانبینی (مفروضات متافیزیکی) توحیدی حاکم بر آن در نظر بگیریم، کل دانشهای بشری میتوانند تحت یک جهانبینی دینی تنظیم شوند.
سؤال هفتم
آیا علم میتواند دین را نادیده بگیرد؟
در پاسخ آمده است: تحلیل این پرسش از بحث «نقش دین در توسعۀ علم» کاملا به دست میآید؛ زیرا یک فرد کاوشگر تا به وجود نظم در طبیعت یقین نداشته باشد، نمیتواند دست به کاوش بزند؛ زیرا اذعان به نظاممندی جهان از «خداباوری» جدا نیست، یعنی اعتقاد به خدائی که جهان را بر طبق قوانین خاصی آفریده است. سرانجام علم هر چه هم بالا برود و پایین بیاید، دربارۀ سرچشمه هستی و سرانجام آن نمیتواند نظر بدهد، و ناچار باید دست به دامن دین باشد تا با براهین خاص خود پرده از چهره آن دو بردارد.
سؤال هشتم
آیا میتوان حوزههای فعالیت علم و دین را کاملا از هم جدا کرد؟
پاسخ حاکیست: از آنجا که هدف علم، کشف رازهای طبیعت و قوانین نهفته در آن است، ناچار حوزه علم از حوزه دین جدا نخواهد بود؛ زیرا دامن همت به بالا زدن برای کشف نظام حاکم بر جهان، جدا از اعتقاد به پدیدآورنده نظام نیست و لذا باید گفت علم در خدمت دین و خداباوری است.
***
در پایان از استاد محترم دانشمند معزز جناب آقای دکتر مهدی گلشنی سپاسگزاری میشود که با دقت و ظرافت خاصی این پرسشها را مطرح کرده و از عالمان خداباور پاسخ خواسته است. پاداش کار وی با خدای جهان است. قم ـ حوزه علمیه، جعفر سبحانی/
نظر شما