زنده یاد احمد عاشورپور هنرمندی است که به استناد کتاب " شورشی آوازه خوان" نوشته امین "حق ره" احیاگر فولکلور گیلان شد و کلامِ بومی را با موسیقی روزِ جهان درآمیخت و گوش شنوندهی ایرانی را هم در پایتخت و هم کیلومترها دورتر از آن، در زادبوم مادریاش با ترانهی نو آشنایی داد.
حقره در بخشی از کتاب در معرفی این خنیاگر عاشق نوشته است: افزون بر یکقرن از تولّد احمد عاشورپور میگذرد. دهههاست که مردمان گیلانزمین همصدایی و همنفسی با میراث گرانسنگِ او را به تجربه نشستهاند. مجموعه ترانههایی متعهّد، شریف، بدیع و پُرطراوت که در عین پختگی و ظرافت در کلام و آهنگ، شیرین، صمیمانه، دلخواه و روحنوازند.
آوازهایی که به سلامت از گذرِ پُررنج و خطیر تاریخ گذشتهاند و اینک آنگونه با تار و پود زندگانیِ مردمان این خاک آمیختهاند که دیگر پارهای ناگسستنی از هویّتشان شدهاند. درختی تنومند، قَوی و سایهگستر از ترانه که به هر گوشهی این سرزمین ریشه دوانده و همچنان در حال پویش و زایش است.
به روایت این کتاب، عاشورپور نخستین جرقه های ترانه هایش را برخاسته از شور و سوز درون و حرفهای ناگفته و درگلو مانده به نخستین عشقش «مَلَک شریف اُوا» دختر جوان زیبارویی از مهاجرین باکو میداند.
امین حق ره پژوهشگر و نگارنده کتاب در شرح حال این هنرمند دلشده نوشته است: در کارنامهی احمد عاشورپور عاشقانهها بسیارند. آنچه که بهوضوح برمیآید این است که «عشق» فصلِ مشترک اکثرِ قریب به اتفاق ترانههای اوست. زندگی، کار، طبیعت و حتّا سیاست (که همهی زندگانی او را متاثّر از خود کرده است) از منظر عاشورپور آغشته به عشق معنا میدهند. عشق به دلبر و مهر به خاک و مردمانش است که دلیل خواندن است، نه چیز دیگر. عاشق، در بند عشق است و هماره از هرچه غیرِ آن آزاد. و به گواه این دلگفتهها و آن ترانهها، نه جبر زمانه و منع حکیمانه، که آزادانه اندیشیدن و عاشقانه زیستن برای آقای ترانههای گیلان، دلیل هرِ راه رفته و کارِ ناکرده و خواندهها و ناخواندههاست.
به اعتقاد نگارنده کتاب " شورشی آوازه خوان " بیراه نیست اگر بگوئیم از زمان ورود صنعت ثبت و پخش صدا به ایران تا به امروز، هرکجا از هر حنجرهای ترانهای به زبان گیلکی شنیده شد و در خاطرهها ماند، پیشتر آواز خوب و پرصلابتِ عاشورپور در گوشِ سراینده و سازندهاش پیچید و با جانش درآمیخت و شاید حتی انگیزاننده و الهامبخش خلق اثر هنرمندان دیگر شد.
و اما چرا نویسنده صفت شورشی را برای این آوازه خوان عاشق برگزیده و بر اثر نهاده است؟ در جایی از کتاب نقل قولی از خود احمد عاشورپور از انتخاب این نام رمزگشایی می کند: « دربار مهمان داشت، دعوت کردند از انجمن موسیقی ملّی که من یکی از سه خوانندهی آن انجمن بودم که باید برنامه اجرا کنیم. گفتم من خوانندهی تودهی مردمم نه خوانندهی بزرگان؛ و نرفتم. اما آنجا که باید برای مردم بخوانم، بسیار آمادگی دارم. چرا که همهی مردم رو دوست دارم.
این نویسنده و پژوهشگر فرهنگی ، احمد عاشورپور را محبوبترین، عاشقترین، موثّرترین و در عین حال شاید غریبترین سیمای پهنهی موسیقی گیلان می داند.
حق ره در شرح چگونگی نگارش اثر آورده است: ارجاعات و منابع مورد استناد در این شناختنامه ، بیشتر معطوف به گفتگوهای مستقیم با خودِ هنرمند است. دیگر منبع مورد استناد در کتاب، علاوهبر نشریهی وزین گیلهوا، روایتهای خویشاوندان و نزدیکانِ معتمد، همچنین خاطرات رفقای هنری و حزبی احمد عاشوپور بود. کتابهای «شِبهه خاطرات» از علی بهزادی (روزنامهنگار ایرانی و بنیانگذار و مدیر مجلهی هفتگی سپید و سیاه)، و کتاب ارزشمندِ «آفتاب خیزان، دریا توفان».
نگارنده کتاب بر این باور است :برای فهم عاشورپور و سرانجامش، باید زادگاهش را شناخت، اندیشهاش را کاوید، جهانبینیاش را فهمید و داستان پُر فراز و نشیبِ زندگانیاش را بلد شد، سپس او را در جانِ ترانههایش جُست.
احمد عاشورپور خواننده پر آوازه گیلک زبان که ۱۸ بهمن ۱۲۹۶ شمسی، در محله غازیان شهرستان بندر انزلی دیده به جهان گشود و نخستین ترانه گیلکی را از رادیو به گوش ایرانیان رساند، پس از نزدیک به یک قرن بودن و خواندن، در ۲۲ دی ۱۳۸۶ شمسی، بر اثر بیماری در تهران دیده از جهان فروبست و طبق وصیتش، در غازیان بندرانزلی، در روزهایی که شهر زیر بارش برفی سنگین مدفون شده بود، به خاک سپرده شد.
" شورشی آوازه خوان" به قلم امین حق ره دریچه ای است به جان و جهان سرشار زنده یاد احمد عاشورپور که گرچه از میان ما رفت اما ترانه ها و صدایش را بعنوان میراثی ارزشمند برای ما به یادگار گذاشت.
"معنای ترانه گیلکی :دریا طوفان داره وای، باد و باران داره وای
گیله مرد می خواند: یار نازنین من لیلی
موج را با دست پس می زند، هیچکس بیدار نیست
دارد خود را می کشد، تا در کنار تو باشد
خانه ات آباد لیلی- این باد نمی گذارد"
نظر شما