«میوه درخت سرمستی»؛ روایتی از زندگی در سایه آدم‌ربایی، خشونت و جنگ

تهران- ایرنا- رمان «میوه درخت سرمستی» با الهام از تجربیات شخصی نویسنده، اختلاف طبقاتی، جنگ‌های چریکی، نبردهای مسلحانه گروه‌های شبه‌نظامی، قاچاق موادمخدر، خشونت و آدم‌ربایی در کلمبیای دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ را همزمان از دو زاویه دید متفاوت به تصویر می‌کشد.

به تمام چیزهایی فکر کردم که باید از دست می‌دادم. کاساندرا، پاپا، ماما، همه خاله‌ها و عمه‌ها و عموها و دایی‌هایم، آبوئلا (مادربزرگ) ماریا، همه پسرعموها و دختر عموها. ما خانه‌ای داشتیم، در مدرسه دوستانی داشتم، یک عالم کفش زیبا و دستبندهای پلاستیکی داشتم، تلویزیون کوچک، جعبه مدادرنگی‌هایم، رادیوی اتاق نشیمن با آن پیچ‌های پلاستیکی بزرگ. جنگ همیشه خیلی دور از بوگوتا به نظر می‌رسید، مثل نیِبلا (مه) که از روی تپه‌ها و درخت‌های روستاها و جنگل‌ها پایین می‌آمد. مثل مه هم به ما نزدیک شد، بی آن که بفهمیم، تا زمانی که همه چیز را در اطرافمان بر هم زد. (ص.۵۴)

آنچه خواندید بخشی از رمان میوه درخت سرمستی است نوشته اینگرید روخاس کونترراس نویسنده جوان کلمبیایی درباره چولای ۷ ساله و خواهر بزرگترش، کاساندرا. این دو خواهر پشت امنیت دروازه‌های محله‌شان در بوگوتا، زندگی مرفه و آرامی دارند غافل از آن که بحران آدم‌ربایی، خشونت، بمب‌گذاری و قتل بر دنیای بیرون سایه انداخته و هر آن دروازه‌های امن شهر را تهدید می‌کند. 

وقتی مادر خانواده یک خدمتکار جدید به نام پترونا را از حلبی‌آبادهای شهر استخدام می‌کند، چولا کنجکاو می‌شود از رفتار اسرارآمیز خدمتکار جوان سردرآورد. سکوت و کم‌حرف بودن پترونا در چیزی فراتر از خجالتی بودن ریشه دارد؛ زانوان این دختربچه زیر بار سنگین تامین خانواده پرجمعیتش خم شده و همزمان موج پرشور اولین عشق او را به شنا در خلاف مسیر وادار می‌کند. در شرایطی که خانواده هر دو دختر می‌کوشند در برابر بالا گرفتن تنش‌ها در کلمبیا مقاومت کنند و سرپا بایستند، پترونا و چولا در دامی از پنهانکاری گرفتار می‌شوند که آنها را وادار می‌کند بین فداکاری و خیانت یکی را انتخاب کنند. نویسنده در این کتاب، با نثری شیوا و جذاب، از انتخاب‌های ناخوشایندی که زنان در مواجهه با خشونت به ناچار به آن تن می‌دهند، می‌گوید و از پیوندهای غیرمنتظره‌ای که از روی استیصال و ناامیدی شکل می‌گیرند. 

«یک بام و دو هوا» اگر کتاب بود!

میوه درخت سرمستی در سال ۲۰۱۸ به زبان انگلیسی منتشر شد و همان سال به بخش گزیده سردبیر روزنامه نیویورک تایمز راه یافت و مدال نقره جایزه کتاب کالیفرنیا برای بهترین رمان اول را دریافت کرد. سبک حرفه‌ای و دیدگاه جدیدی که میوه درخت سرمستی از تاثیرات درگیری‌های مسلحانه روی کودکان ارائه می‌دهد، آن را به کتابی تامل برانگیز تبدیل کرده که مخاطب را به تفکر درباره آسیب روانی ناشی از جنگ و درگیری وامی‌دارد.

این رمان هم مثل کتاب اختراع بال ها نوشته سو مانک کید، از دو زاویه دید مختلف روایت می‌شود. اولین راوی داستان چولای کنجکاو است که با خانواده‌اش در پشت دروازه‌ها زندگی به دور از دغدغه‌ای دارد. روایت چولا از آغاز تا پایان داستان، همچون سیری است از سادگی و خامی به مقصد تجربه و بلوغ. خواننده در برخی از فصل‌ها داستان را از دید پترونای ۱۳ ساله می‌خواند که در حلبی آباد بیرون دروازه در فقر مطلق زندگی می‌کند. پترونا بزرگترین دختر خانواده‌ای با ۹ فرزند است که مسئولیت سیرکردن شکم آنها را برعهده دارد. این خدمتکار جوان در دنیایی پر از ترس، مرگ، فقر، تجاوز، گرسنگی و اندوه زندگی می‌کند. کونترراس با ظرافت و مهارتی هنرمندانه، فصل‌های مختلف کتاب را بین این دو زاویه دید کاملا متفاوت عقب و جلو می‌برد و با ترکیب دنیای این دو شخصیت، توجه مخاطب را به مقوله محرومیت و نابرابری جلب می‌کند.

در این رمان مثل فیلم روما (۲۰۱۸)، زندگی‌های مختلف به طور موازی روایت می‌شوند و در این جریان خواننده علاوه بر شباهت‌ها، به تفاوت‌های عمیق بین شخصیت‌ها پی می‌برد. دو کاراکتر اصلی داستان، یعنی چولا و پترونا، همزمان بسیاری از معضلات سیاسی و اجتماعی اواخر قرن بیستم از اختلاف طبقاتی، تبعیض نژادی، خشونت جنسی، آدم ربایی و آوارگی گرفته تا تهدید چریک‌ها و شبه نظامیان را تجربه می‌کند. آنها هر دو در تجربه خشونت سیاسی، فساد و ترس در سطح ملی با هم مشترک هستند اما اختلاف طبقاتیشان باعث می‌شود چالش‌های متفاوتی داشته باشند و ابزارشان برای بقا با هم تفاوت کند. چولا در جایی از رمان می‌گوید: 

می‌دانستم در حلبی آبادها، که پترونا در آن زندگی می‌کند، دروازه‌ای در کار نیست، درها قفل و پنجره‌ها میله آهنی ندارند. وقتی از پترونا پرسیدم چطور در امان می‌مانند، خندید. بعد چون خجالت کشیده بودم، شانه‌هایش را بالا انداخت. لحظه‌ای فکر کرد و بعد گفت:«چیزی برای از دست دادن نیست.» (ص.۵۳)

رمان کونترراس ۳۳ فصل دارد به اضافه فصل‌هایی که از زبان پترونا روایت شده است. 

مرز باریک میان واقعیت و تخیل

ماجراهای میوه درخت سرمستی در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ اتفاق می‌افتد یعنی زمانی که پابلو اسکوبار سایه ترس و فساد را در کشور کلمبیا گسترده بود، کشوری که قبل از آن هم با بحران‌های متفاوتی از جمله نفاق، چنددستگی و جنگ‌های چریکی دست و پنجه نرم می‌کرد. یکی از ویژگی‌های بارز این رمان که آن جذاب می‌کند، در هم تنیدگی خرده داستان‌های راوی با داستان کلان خشونت سازمان یافته در کلمبیاست.

در یادداشت پایانی کونترراس بر این رمان آمده است: 

میوه درخت سرمستی رمانی ملهم از تجربیات شخصی است. آدم‌ربایی واقعیت زندگی خیلی از کلمبیایی‌ها بود تا سال ۲۰۰۵ که به تدریج کمتر شد. اگر خودشان هم ربوده نمی‌شدند، ربوده شده‌ای می‌شناختند: دوستی، عضوی از خانواده، کسی در محل کار. (ص. ۳۸۱)

نویسنده در این کتاب جزئیات تاریخی و رویدادهای سیاسی واقعی مثل ترور لوئیز کارلوس گالان، نامزد ریاست جمهوری کلمبیا، تعقیب پابلو اسکوبار و آخرین مصاحبه‌اش را با ظرافت و مهارت در پوشش ظریفی از یک داستان تخیلی می‌پیچد و به مخاطب پیشکش می‌کند.

زبان داستان

زبان به کار رفته برای روایت این داستان خاص و منحصر به فرد است؛ استفاده گاه و بی‌گاه از کلمات و عبارات اسپانیایی اولین چیزی است که در ترجمه فارسی کتاب جلب توجه می‌کند. در نسخه انگلیسی هم نویسنده برای نشان دادن ایده های خود درباره مهاجرت، زبان انگلیسی را در ساختار دستورزبان اسپانیایی به کار می‌برد. این بازیگوشی در ترجمه ظاهر برخی عبارات را مصنوعی می‌کند و عامدانه نشان می‌دهد آوارگی و تبعید چگونه به بازآفرینی زبان می‌انجامد.  

اینگرید روخاس کونترراس یک نویسنده اهل کلمبیاست که در بوگوتا متولد و بزرگ شد. این نویسنده جوان با رمان میوه درخت سرمستی به عرصه داستان نویسی قدم گذاشت. وی تاکنون مقالات و داستان‌های کوتاه خود را در مجله نیویورک تایمز، بازفید، نایلون و گرنیکا منتشر کرده و جوایز متعددی از موسسات مختلف از جمله انجمن ملی فرهنگ و هنر لاتین دریافت کرده است.

میوه درخت سرمستی را نشر ققنوس امسال با ترجمه سحر قدیمی در ۱۱۰۰ نسخه چاپ و روانه بازار کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha