دولت آمریکا بعد از گذشت ۲۰ سال از اشغال افغانستان و صرف نزدیک به ۲ هزار میلیارد دلار در این کشور، این روزها در حال تخلیه آخرین سربازان اش از این کشور می باشد.آنها می گویند میلیاردها دلار برای دمکراسی و ارتش مدرن افغانستان هزینه کرده اند؛ اما حالا مردم افغانستان ، با شرایط جدید پیش آمده، می پرسند نتیجه این همه کشتار، ویرانی و هزینه چه شد؟
بایدن در روزی که سعی داشت از تخلیه افغانستان دفاع کند، مدعی شد که ارتش افغانستان بهترین آموزش های روز دنیا را دریافت کرده است و آنها یک ارتش کلاسیک مجهز را تحویل افغان ها داده اند اما این ارتش در یک بازه زمانی ۲۰ روزه افزون بر ۸۰ درصد از خاک کشور را به گروه طالبان واگذار کرد و دولت را که همچنان درگیر اختلافات داخلی است، در ضعیف ترین موقعیت قرار داد.
ارتش افغانستان، در نقاطی، در مقابل هجوم برق آسای طالبان غافلگیر شد، در جایی نتوانست مقاومت کند و به بیان دیگر کم آورد و در برخی نقاط نیز بدون درگیری منطقه را واگذار کرد و یگان هایی از آنان که در خطوط مرزی مستقر بودند به کشورهای همسایه گریختند.
رویدادهای دو هفته اخیر این سوال را مطرح ساخته است که چرا ارتش افغانستان برغم دراختیار داشتن نیروهایی آموزش دیده و زبده، به ادعای آمریکایی ها، به این سرعت دچار وادادگی شد؟ برای پاسخ به این سوال چند نکته اساسی وجود دارد که به آن اشاره می شود:
مشکل ارتش سازی آمریکایی ها
تجربه دو دهه اخیر در منطقه نشان داده است که آمریکایی ها در تشکیل و ساخت ارتش های بومی ناکام بوده اند. این ارتش ها که دستکم در دو کشور عراق و افغانستان امتحان پس داده اند، از فقدان انگیزه های لازم برای دفاع از کشور در شرایط سخت رنج می برند، آنها به شدت به فرماندهان و سیستم ارتش آمریکا وابسته اند و از اعتماد به نفس لازم در تصمیم گیری ها بخصوص در شرایط حساس و سخت برخوردار نیستند.
ارتش عراق در سال ۲۰۱۴ میلادی با یورش داعش به سرعت فروپاشید، آن هم در حالی که داعش از نظر تجهیزات و تسلیحات و حتی نفرات، با ارتش آن روزهای عراق قابل قیاس نبود. از قضا یک باردیگر این اتفاق در عراق در سال ۲۰۱۵ افتاد و در حالی که نیروهای نظامی و امنیتی و بویژه الحشدالشعبی در حال پیشروی های برق آسایی در مناطق شمالی بوده و ضربات سنگینی به داعش وارد کرده بودند، شهر الرمادی مرکز استان الانبار با حمله گروه کوچکی از داعش سقوط کرد.
بازی کثیف
یکی دیگر از عوامل اصلی فروپاشی و سقوط ارتش های ساخت آمریکا در منطقه، بازی دوگانه و کثیفی است که آمریکایی ها به اجرا می گذارند، بطوری که ازیک سو خودشان از موسسان و بنیانگذاران گروه های موسوم به جهادی، عمدتا تروریستی – تکفیری هستند و موتور این گروه ها را خود روشن می کنند و از طرفی بر ضد همین گروه ها ائتلاف تشکیل می دهند که نمونه های واضح آن در همین عراق و افغانستان رخ داده است.
این رویه در حقیقت فضای غبارآلود و مبهمی را تصویر می کند که در آن نیروها نمی دانند چه کسی با چه کسی در جنگ است، بطوری که طی این سال ها صدها هزار تن از مسلمانان در چنین فضایی کشتار شده اند و این روند همچنان ادامه دارد.
وابستگی دولت ها
آمریکایی ها به کشورهایی که به اشغال در می آورند، اجازه نهاد سازی و ایجاد بنیان ها و زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و امنیتی را نمی دهند و اراده و اختیار دولت ها نیز حتی اگرچه در قالب قواعد مردم سالاری شکل گرفته باشند، کاملا محدود و تحت سیطره آمریکایی هاست.
این امر باعث می شود که حکومت و دولت مرکزی اشراف لازم را بر نهادهای مهمتر امنیتی اعم از ارتش، پلیس و سازمان های اطلاعاتی نداشته باشد.
یکی از مشکلات چنین کشورهایی، ستادهای عملیات مشترکی است که آمریکایی ها با حضور ارتش های محلی در کشور میزبان راه اندازی می کنند؛ این ستادهای عملیات مشترک تحت فرماندهی نظامیان آمریکایی قرار دارند و عملا از حیطه اختیارات دولت های مرکزی خارج هستند. به این ترتیب، وابستگی دولت ها نیز عاملی شده است تا نیروهای نظامی و امنیتی این کشورها نتوانند در این حوزه برنامه ریزی و تصمیم گیری کنند که این اشکال اساسی در زمانی که کشور به چالش می افتد، نمود می یابد.
ارتش های وابسته به جای ارتش های ملی
همانگونه که آمریکایی ها تاکنون اجازه شکل گیری حکومت های با ثبات را در کشورهای اشغال شده، نداده اند، به تبع آن، به جای ارتش های ملی، ارتش هایی به شدت وابسته تشکیل داده اند که اگر برای ملت نفعی نداشته، برای آمریکایی ها سودهای کلان داشته است، آنها از طریق معاملات تجاری نظامی و فروش تسلیحات که فسادی به بزرگی میلیون ها دلار را همراه داشته است و رسانه های آمریکایی ها این روزها گوشه ای از این فساد را بر ملا کرده اند، فساد را به بدنه ارتش های میزبان نیز انتقال می دهند و این آغاز تهی شدن یک نیروی نظامی از انگیزه های ملی است. بطوری که مسئولان نظارت بر تلاش های بازسازی افغانستان که بخشی از بودجه جنگ افغانستان را به خود اختصاص داده است، در گزارش اکتبر ۲۰۲۰ به کنگره ایالات متحده، اعلام کردند که حدود ۱۹ میلیارد دلار از ماه مه ۲۰۰۹ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹ در این بخش مفقود شده است. اما تاثیر این وابستگی ها به مراتب بالای فرماندهی و بویژه مقام های عالی مستشاری آمریکایی، باعث می شود، ارتش های وابسته در بزنگاه ها، دچار اختلال در سیستم تصمیم گیری شوند.
رنجی که منطقه از قبیله گرایی می برد
یکی از مشکلات مشترک منطقه خاورمیانه، آسیای مرکزی و غربی ، حاکمیت قبیله گرایی به جای تمرکز بر منافع جمعی و ملی است. این اختلافات عمدتا ریشه ای و بومی هم هست و بستر مناسبی برای ورود قدرت های بین المللی ایجاد می کند تا از شکاف های موجود در این جوامع نفوذ کنند. زمانی انگلیسی ها، زمانی شوروی سابق و حالا آمریکایی ها با بهره گیری از همین قبیله گرایی و شکاف ها و اختلافات داخلی، اجازه حل مشکلات به دست مردم افغانستان را نداده و نمی دهند.
این معضل در همه منطقه، با شدت و ضعف وجود دارد، از جمله در عراق ، سوریه ، لبنان ، یمن و لیبی و زمینه ساز حضور بازیگران منطقه ای هم شده است، بطوری که برخی دولت های منطقه از جمله دول عربی، تصمیم گرفتند نظام سیاسی سوریه را در سال ۲۰۱۱ تغییر دهند که حاصل آن قتل و کشتار صدها هزار سوری و انهدام کامل زیرساخت های این کشور بوده است.
در افغانستان هم وضع به همین منوال است. این اختلافات و شکاف های اجتماعی به داخل ارتش ها نیز کشیده می شود، به این ترتیب که این نیروها در بزنگاه ها دچار تردید می شوند. اکنون علاوه بر نفوذ و اراده آمریکایی ها بر ارتش افغانستان، برخی دولت های منطقه نیز به واسطه نفوذ قبیله ای و طایفی، ایفای نقش می کنند، بطوری که در روزهای آغازین حمله طالبان به ارتش افغانستان، مقادیر زیادی سلاح و مهمات ارتش سالم به آن سوی مرزهای پاکستان انتقال یافت.
عدم اتکا به بسیج و نیروهای مردمی
تجربه سال های اخیر بخصوص در کشورهایی مانند سوریه، عراق، یمن ، نقش بسیج نیروهای مردمی را در کمک به برقراری ثبات و مقابله با بحران ها، بویژه بحران های امنیتی، گوشزد می کند.
الگوی عراقی ها در تشکیل الحشدالشعبی که با آمادگی نیروهای مقاومت در این کشور و تدبیر مرجعیت دینی در نجف اشرف، حضرت آیت الله سیستانی محقق شد، در سال ۲۰۱۴ عملا عراق را از فروپاشی و تجزیه نجات داد.
اگرچه آمریکایی ها و دشمنان مقاومت در منطقه تلاش می کنند، نقش این نیروها را تا حد امکان انکار کنند و آنها را عامل بی ثباتی معرفی نمایند اما خود نیز اذعان دارند که هجوم وحشیانه داعش به عراق را همین نیروها مهار و سرکوب کردند. این مورد در سوریه نیز تکرار شده است، بطوری که دیگری کسی نمی تواند نقش نیروهای بسیج مردمی را در دفاع از خاک سوریه کتمان کند.
اما آنگونه که از شواهد و سیاست های اجرا شده دو دهه اخیر پیداست، دولت افغانستان عملا به جای اتکا به مردم خود بیشتر تلاش کرده تا پرونده های امنیتی را به دست نیروهای اشغالگر خارجی ختم کند، به همین دلیل با ترک شتابان و غافلگیرانه نظامیان آمریکایی و اعضای ناتو، آن هیمنه ترک برداشت، تا جایی که طالبان توانست نزدیک به ۸۵ درصد خاک افغانستان را بدون دردسر به تصرف در آورد. این درحالی است که از یک سو آمریکایی ها می بایست پرونده امنیتی این کشور را مرحله به مرحله و با استقرار امنیت در هر منطقه تحویل افغان ها می دادند و از دیگر سو افغان ها دارای یک پشتوانه مردمی برای شرایط جدید می بودند.
آمریکایی ها پیشتر در سال ۲۰۱۱ همین بلا را سر عراقی ها آوردند، بطوری که بخش های مهمی از این کشور همچنان از کنترل نیروهای دولتی و آمریکایی خارج بود، بعد از یک توافق امنیتی به سرعت نیروهای خود را از عراق خارج کردند و پرونده امنیتی این کشور را در شرایط بی ثباتی کامل تحویل دولت مرکزی دادند.
آن روزها استان های دیاله در شرق، کرکوک و نینوا در شمال، الانبار در غرب و بابل در مرکز این کشور بطور کامل پاکسازی نشده بود و حتی بخش های بزرگی از کمربند بغداد که مناطق حاشیه و حومه آن را تشکیل می داد، عملا در اختیار و کنترل گروه های تروریستی قرار داشت و هسته های خفته القاعده که بعدها در سال ۲۰۱۴ به داعش پیوستند، از بین نرفته بود.
آمریکایی ها که سال ۲۰۰۱ به بهانه حمله تروریستی القاعده به برج های دوقلو در نیویورک و وزارت دفاع در واشنگتن، به افغانستان حمله کردند، تا کنون بیش از ۲ هزار و ۳۰۰ تن از نظامیان خود را در نبردها و جنگ های مستمر ۲۰ ساله با طالبان و القاعده از دست داده اند، اما تلفات افغان ها اعم از نظامیان و غیر نظامیان بالغ بر صدها هزار نفر بوده است؛ موضوعی که رسانه های بین المللی کمتر به آن می پردازند.
اشغال افغانستان در حالی رخ داد که تقریبا بیشتر عوامل حمله تروریستی به آمریکا در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی از اتباع سعودی بودند و درباره ماهیت گروه هایی مانند القاعده هم کسی شکی نداشت که این گروه ها محصول مشترک آمریکا ، سعودی ها و برخی کشورهای منطقه بوده اند و همچنان بسیاری را اعتقاد بر این است که طالبان نیز از همین طیف نیروها می باشد.
جنگ افغانستان برای افغان ها فاجعه ای بود که بی دلیل سرشان آوار شد و درد آن را آمریکایی ها احساس نکردند، آنگونه که اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان می گوید: از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ بیش از ۴۵ هزار عضو نیروهای امنیتی افغان کشته شدهاند. این درحالی است که آمار تلفات غیر نظامیان و حتی حملات بی وقفه طالبان و داعش در دو سال اخیر هنوز به آمارهای قبلی اضافه نشده است. افغان ها تاوان تروریست هایی را داده اند که شهروند یک کشور ثالث بودند!
نظر شما