ابتدای تابستان امسال بود که یکی از آشنایان چند عکس از روستای "کهریزه ایوبی" (گلی) از توابع شهرستان سقز برایم فرستاد که تصاویری از نقاشی و طراحی بر روی درب منازل مسکونی روستا را نشان می داد و خالق این آثار هم یکی از جوانان همین روستا بود.
بازدید از این روستا را با توجه به مسافت زیادی که تا سنندج داشت جزو برنامه هایم قرار دادم اما هر بار به دلایلی لغو میشد تا اینکه عزم خود را جزم کردم تا برای دیدن این تصاویر زیبا و تهیه گزارشی از خالق آن آثار به این روستا سفر کنم.
برای این سفر صبح زود و قبل از طلوع آفتاب دل به جاده زدم، برای رسیدن به شهر سقز، جاده پر پیچ و خم سنندج - دیواندره را که حدود ۹۵ کیلومتر است طی کردم و در خروجی دیواندره برای خوردن صبحانه و کمی استراحت برای چند دقیقه ای توقف کردم.
یکی از جاذبه های خوب دیواندره چای دبش زغالی و سیب زمینی تنوری است که در ابتدای صبح و خنکی هوا ناخوداگاه آدم را به سمت خودش جلب میکرد و با وجود اینکه شب قبل از سفر صبحانه را در کولهام قرار داده بودم اما نتوانستم از سیبزمینی تنوری که با دوغ و کره محلی، سبزی و کمی فلفل و نمک نیز همراه بود بگذرم و با وجود اینکه چای هم داشتم اما چای تازه دم زغالی داخل کتری سیاه و استکانهای شیشهای مرد سیبزمینی فروش، طعم و بوی خاصی داشت.
پس از این توقف کوتاه، راهم را به سمت سقز (حدود ۱۰۰ کیلومتر) ادامه دادم و برای رفتن به روستای "کهریزه ایوبی" (گلی) باید از سقز هم به سمت بوکان در آذربایجانغربی ۳۵ کیلومتری و از بوکان هم به سمت جاده روستای "قهرآباد" مسیر را ۲۰ کیلومتر طی میکردم. سرانجام پس از طی مسافت حدود ۲۵۰ کیلومتر به ابتدای جاده روستای "کهریزه ایوبی" (گلی) رسیدم.
جاده اصلی و آسفالت این مسیر از روستای قهرآباد تا روستای ترجان هم ادامه دارد اما جاده فرعی روستای "کهریزه ایوبی" به طول چهار کیلومتر خاکی بود و سرعت خودرو را به حداقل رساندم تا گرد و خاک در جاده خاکی بلند نشود.
پس از چند بار توقف کوتاه در مسیر، حدود ساعت ۱۲ ظهر به روستای "کهریزه ایوبی" رسیدم و در همان ابتدای روستا بر روی تابلو برق روستا یکی از آثار این نقاش خوش ذوق را پیدا کردم که طرحی از کارتون "میگمیگ" بود.
سرانجام هنرمند خوش سلیقه روستا را پیدا کردم که در کنار درب یکی از منازل مسکونی روستا مشغول طراحی بود و در یک دست قلم مو و در دست دیگر یک قوطی رنگ داشت.
وی متولد سال ۱۳۵۸ است اما از روی چهرهاش کمی جوانتر به نظر می رسید، لاغر اندام و بسیار خوش صحبت و نکته دان بود و برای هر کدام از تصاویری که در روستا کشیده بود، روایتهای متفاوتی داشت.
در تعامل با اهالی روستا نیز بسیار خون گرم و صمیمی بود و همه وی را به "کاک منصور" می شناختند، (کاک در زبان کُردی به معنی برادر بزرگ و برای احترام در کنار اسم کوچک به کار برده میشود) چند نفر از کودکان روستا در هنگام طراحی دور وی حلقه زده بودند و من هم مانند آنان از این همه خلاقیت در حیرت مانده بودم.
استاد منصور ایوبی گفت: از پنج سال قبل کار طراحی را روی درب منازل روستا شروع کردم و در ابتدا استقبال خوبی از این طراحی ها نمی شد و حتی برخی هم با کنایه و تمسخر در مورد این آثار حرف می زدند.
وی افزود: در دوران مدرسه هم علاقه زیادی به طراحی و کاریکاتور داشتم اما متاسفانه به دلیل شرایط خانواده فقط تا دوران راهنمایی تحصیل کردم و سپس برای کمک به معیشت خانواده درس و مدرسه را رها کردم.
وی اضافه کرد: طراحی را از کسی یاد نگرفتم اما هر عکس یا تصویری را نگاه کنم می توانم آن را در ذهنم تجسم و سپس در اندازه های مختلف آن را دوباره طراحی کنم.
برای طراحی در روستا هیچ هزینه ای دریافت نمی کنم اما برخی اهالی روستا که درخواست طراحی و نقاشی دارند رنگ مورد نیاز را برایم تهیه می کنند
این نقاش خوشسلیقه گفت: برای طراحی در روستا هیچ هزینه ای دریافت نمی کنم اما برخی اهالی روستا که درخواست طراحی و نقاشی دارند رنگ مورد نیاز را برایم تهیه می کنند و طرح درخواستی آنان و یا طرحی را که در ذهنم دارم پیاده می کنم.
وی افزود: تا کنون بیش از ۵۰ طرح مختلف را در روی درب منازل و مغازه های این روستا طراحی کردهام و اگر طرحی هم به هر دلیلی خراب شود آن را دوباره ترمیم می کنم.
این هنرمند سقزی آن روز کار طراحی روی درب را از صبح آغاز کرده و طراحی اثر رو به پایان بود. گرم صبحت با استاد منصور بودم که دایه هاجر (دایه واژه ای کُردی به معنای مادر است) با پارچ آب و چند لیوان که روی سینی قرار داشت از راه رسید.
نوشیدن آب سرد در این گرمای تابستان همانند آثار استاد منصور جذابیت خاصی داشت و پس از خوردن چند لیوان آب، کمی با فاصله از استاد منصور با دایه هاجر گرم صحبت شدم.
وی گفت: از موقعی که کاک منصور در روستای ما نقاشی را شروع کرده، روستا زیباتر شده و بسیاری از اهالی دوست دارند که وی این کار را ادامه دهد و ما حدود ۲ هفته منتظر بودیم که نوبت طراحی درب خانه ما برسد.
استاد منصور در کنار طراحی های خود مطالب و جملاتی زیبا و با مفهوم را نیز بر روی درب خانهها مینوشت که به قول خودش این جملات کوتاه طرح را تکمیل می کند.
"طوفانی شدن در رگ هر بادی نیست"، "شیفتگان پرواز را میل خزیدن نیست"،"پشت هر شکستی حکایتی دارد"،"هدفهای باشکوه دریچه ای به دنیای بیکران است" و"غرور، آغاز یک سقوط است".
همراه با استاد منصور در کوچه های روستا و در میان خانه هایی با سازه های سنتی و مدرن می گشتیم و تصاویر مختلف را با هم تماشا می کردیم، تصاویر از تنوع زیادی برخوردار بود از لوک خوششناس، اسکو بیدو، رونالدو، چارلی چاپلین و حتی چگوارا نیز در طرح های وی وجود داشت و این تنوع آنقدر زیاد بود که هر سلیقه ای را راضی می کرد.
یکی از اعضای شورای اسلامی روستا را در میانه راه دیدیم که با تراکتور در حال رفتن به مزرعه بود، از وی در مورد آثار طراحی های استاد منصور سوال کردم که گفت: این جوان یکی از با استعدادترین جوانان این منطقه است و همه اهالی دوست دارند که بر روی درب منازل آنها طراحی کند.
مسعود میرانی افزود: از موقعی که این طراحی ها در روستا صورت گرفته با وجود اینکه جاده دسترسی به روستا خاکی و نامناسب است اما مسافران و گردشگران زیادی از روستاها و حتی شهرهای مختلف برای تماشای این آثار به روستای ما می آیند.
وی اضافه کرد: خلاقیت استاد منصور اکنون روستای ما را به یک هدف گردشگری تبدیل کرده و اگر مسوولان امکانات بهتری به روستا دهند با استفاده از همین پتانسیل چند شغل جدید در این روستا ایجاد میشود.
هر بار همراه استاد منصور از کوچه های خاکی و میان خانه ها با دیوارهای کاهگلی روستا عبور می کردیم و بر پشتکار و خلاقیت این جوان روستایی غبطه می خوردم که به عنوان یک جوان این قدر به زیباسازی محیط روستای خود اهمیت می دهد.
یکی از ویژگی های استاد منصور در روستا این بود که هر جا لازم می دانست، از صاحب خانه اجازه میگرفت و طراحی را انجام میداد و در مدت بسیار کوتاهی پس از مناسب سازی بستر، کار طراحی را شروع می کرد.
برای من فرق ندارد خانه یک خانواده فقیر یا ثروتمند روستا باشد، اگر درب مناسبی پیدا شود کار طراحی را شروع می کنموی می گفت: برای من فرقی ندارد خانه یک خانواده فقیر یا ثروتمند روستا باشد، اگر درب مناسبی پیدا شود کار طراحی را شروع می کنم که در بسیاری از موارد طرحی را که ترسیم کردم برای اهالی روستا خوشایند بوده و رضایت دارند.
استاد منصور به همراه خانواده پدریاش به کار کشاورزی مشغول است و از این راه امرار معاش میکرد و در مواقع بیکاری و اوقات فراغت ورزش هم می کند و طبق گفته های خودش علاقمند رشته فوتبال و چند سالی هم مربی یکی از تیمهای فوتبال بوده است.
او و اهالی روستای "کهریزه ایوبی" انتظاراتی از مسوولان هم داشتند و از خبرگزاری ایرنا درخواست کردند که به عنوان یک رسانه صدای مردم روستا را به گوش مسوولان استان کردستان برساند و مسوولان راه و شهرسازی جاده ورودی روستا را آسفالت و طرح هادی این روستا ۸۵ خانواری را تکمیل کنند تا امکان تردد اهالی روستا بویژه در نیمه دوم سال که با بارش برف و باران همراه است تسهیل شود.
استاد منصور هم از گرانی و کمبود رنگ برای طرح های خود گلایه داشت و می گفت: اگر نهاد یا ارگان خاصی رنگ مورد نیاز را برایم تامین کنند ایده های بسیار زیبایی برای آراستگی این روستا در نظر دارم.
سرانجام نزدیک غروب بود با وجود اصرار تعدادی از اهالی روستا "کهریزه ایوبی" برای ماندن در روستا، اما به خاطر مشغله کاری نتوانستم در میان مردم خونگرم و مهمانواز این روستا بمانم و دوباره راه آمده را که حدود ۳.۵ ساعت زمان برای پیمودن آن لازم بود، طی کردم اما قول دادم در قالب این گزارش مشکلات اهالی روستا را هم بیان کنم.
نظر شما