تو معنی "تُعز مَن تَشا"(هر که را بخواهی عزت می دهی)، شدی...
ببین چقدر خدا دوستت داشت که با عزت رفتی؛ علیرضا
رفیق، این روزها از تو زیاد میگویند بیشتر پست های توئیتر و اینستاگرام پر شده از خبر و عکس های تو و فیلم هایت دست به دست میشود و امان از عکسهایت که به رویم لبخند میزند...
امان از نوار مشکی گوشهی قاب عکست!
خودم را به کوچه علی چپ میزنم میخواهم از یاد ببرم که برای چیست ...
می خواهم از یاد ببرم که در روز خبرنگار ۱۴۰۰ آسمانی شدی
اما ناخودآگاه زمزمه میکنم :
چو مرغ شب خواندی و رفتی
دلم را لرزاندی و رفتی
شنیدی غوغای طوفان را
زخواندن وا ماندی و رفتی
حالا چکار کنم علی آقای خبرنگار... رفیق... استاد... چکار کنم که نبودنت بغض میآورد و درد میزاید و میچکد از گرمای مردادی ترین روزهایمان.
چه کنم که مرگ این واژه سه حرفی حتی به بهترین بندگان نیز رحمی ندارد و بر سه دهه وظیفه شناسی و کارنامه درخشان خبرنگاری ات روتوش سیاه میزند.
تو پدر خوبی بودی زحمتکش و مهربان؛ مثل همه پدران سرزمینم!
صدای خوبی داشتی و گاه که کیفت کوک بود ابروهایت را بالا میانداختی و میخواندی و چقدر زیبا می خواندی
چه کنم که طنین زیبای صدایت هنوز در گوشم می پیچد.
چه میتوان کرد کاری از من و این واژه های گنگ بر نمیآید وقتی قرار نیست اعجاز رفته بازگردد.
اما میگویم... مینویسم...
از بی قراری و سراسیمگی فرزندانت برای دیدن پدر و از فصل های بی حضور با حسرت های ناتمام
از خانه ای که با ایستادن نفسهایت تاریک شد
از زنی که عشق را در ردپاهای به جا مانده ات جستجو میکند
از تن فرسوده و بیمارت که در زیر چتر بیدی آرام گرفته و از ...
راستش را بخواهی این روزها حال دلم ردیف نیست و گرنه برای از تو گفتن قافیه کم نمی آورم.
به قول عین القضات این روزها هر چه مینویسم پنداری دلم خوش نیست چون احوال عاشقان نویسم نشاید، چون احوال عاقلان نویسم هم، نشاید.
از مسوولیت پذیری و نمونه بودنت در قامت یک پدر، از تعهدت به عنوان یک همسر، از خلوصت در دینداری، از مرامت در رفاقت، از مهربانی و دلسوزیت در نقش عضوی از فامیل و خانواده و یا از نهایت خضوع و فروتنیت، از کدام بگویم و چگونه شرح دهم که قلمم را یارای نوشتن نیست.
اما تو گفتنی هستی و نوشتنی باید از تو بسیار گفت و شنید، تو که به قول «محمدرضا شکراللهی» مرد نجیب ایرنایی!
تو که نبض خبر در آن سوی مرزها در "مسکو" و "دوشنبه" با سرانگشتانت میتپید.
تو که خوشی و ناخوشی زاگرس نشینان را شیوا و رسا مخابره میکردی.
تو که در روزهای آغازین جنگ در کسوت بسیجی راست قامت مقابل دشمن بعثی(در جزیره مجنون) ایستادی و پس از آن در سنگر دیگری با اطلاع رسانی به مقابله با متجاوز ادامه دادی، از روزهای سخت بمباران مداوم "ایلام" تا فتح الفتوح "مرصاد" آهنگ زیبای خبر را نواختی تا هم مردم بدانند چه می گذرد و هم همرزمانت در جبهه ها انگیره ای مضاعف داشته باشند.
و چه استادانه الفبای خبر را به شاگردانت مشق کردی.
نیکو کردار بودی و مردمدار و مهمان نواز، آنقدر که در کوچ بی بازگشتت زنان و مردان اقلیم کرد هم تو را "روله"(فرزند عزیز) می خوانند و بر سرنا و دهل غمبار مرثیه سر داده اند.
و چه زیبا معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و یار و همراه دیرینت در ایرنا تو را توصیف می کند که "مرحوم خزایی مهربان بود و با محبت، همراه بود و همدل و مهم تر از همه پناه سایر همکاران در مشکلات بود".
"محمد خدادی" در پیام تسلیتش با اشاره به اینکه شنیدن خبر درگذشت زندهیاد علیرضا خزایی عزیزم در ایرنا که چند دهه در کنار هم برادرانه در فراز و نشیبهای زیادی همکار و همراه هم بودیم بسیار سخت و ناگوار است، برایت نوشت: صبور بود و همیشه لبخندی حاکی از مهر و محبت برچهره داشت. رفیق و دوست بود در همه ی ایام. یاد و خاطره او همیشه همراه من و همه همکاران در ایرنا خواهد بود.
البته که باور داریم مرگ حق است، همانگونه که مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی در سوگت، نوشت: قسم به قلم، که رسم دنیاست جدایی و هجرت، به امیدِ وصل و رجعت؛ که عاقبت بازگشت همه به سوی اوست...
اما می دانم خاصیت خاک چنین است که داغها را سرد میکند.
دوباره صدای کلاغها در جنبش نسیم میپیچد و همسایه باغچه خانه اش را سیراب میکند، کودکان میخندند و زندگی بر در و دیوار کوچه های شهر میپاشد.
نمی دانم شاید به گفته استاد «احمد جعفری چمازکتی» از بس که زندگی نکرده ایم مرگ آنقدر هم دلمان را نمی لرزاند.
اما برایت می نویسم، "سفر بخیر عزیزم..."
به گزارش ایرنا، علیرضا خزایی خبرنگار پیشکسوت ایرنا در آستانه هفدهم مرداد(روز خبرنگار)، شامگاه شنبه پس از مدتها تحمل درد و رنج، قلب سرشار از زندگیاش از تپیدن باز ایستاد و آسمانی شد.
علیرضا که در پنجم مرداد ۱۳۴۰ دیده به جهان گشود، غروب ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ نیز چشم از جهان فروبست.
خزایی از مدیران ،خبرنگاران پیشکسوت و نیروهای فعال و خستگیناپذیر ایرنا بود و سه دهه از عمر خود را در حوزههای مختلف خبری از جمله مشاور مدیر عامل، مدیر کل اخبار داخلی، مدیرکل استانها، معاون اداره کل چند رسانه ای، رییس مرکز ایرنا در مسکو، رییس مرکز دوشنبه، خبرنگار مرکز کرمانشاه، سردبیر گروه اقتصادی، رییس مرکز کرمانشاه و رییس مرکز ایلام گذراند.
او که از بهمن سال ۹۸ دچار ضایعه مغزی شد؛ در شرایط بسیار سخت بیماری میگفت: زندگی تحمل است و این که بتوانی با زخمهای آن سرپا بایستی و با رنجهای آن کنار بیایی.
او بسیار گشادهرو و مهربان بود و میگفت: دوست داشتن گاهی وقتها سنگین است مانند سنگینیِ لیاقتِ دوست داشتهشدن. او دوست داشتن دیگران را عین زندگی میدانست.
خزایی، روزنامهنگاری را یکی از شریفترین شغلها میدانست و میگفت: زندگی من با خبر گره خورده است و یقین دارم مرگ من نیز یک خبر خواهد بود که در ایرنا و برخی رسانهها منتشر می شود و این آخرین خبر من است.
مراسم تشییع و تدفین پیکر علیرضا خزایی، دوشنبه ۱۸ مرداد در قطعه ۲۵۵ نامآوران بهشت زهرا(س) تهران با حضور اعضای خانواده و تعدادی از بازنشستگان، پیشکسوتان، کارکنان و معاون خبر این خبرگزاری برگزار شد.
نظر شما