انگشت شمارند آدمهایی که تاثیر شگرف بر زندگی دیگران و محیط پیرامونیشان دارند. حسین فلاحتی یکی از این معدود آدمها یا بهتر بگویم انسانها بود، اینک که در چله فراقش همچنان غزلواره جدایی زمزمه میکنیم و روح مصلوب شدهمان را در چهارگانه غم، درد، رنج و آه این اندوه در نایهامان فغان میکنیم تا شاید تحمل این فقدان اندکی سهلتر شود.
اما از این پاییز ماتم زده دیگر گریزی نیست. اینک چهل روز از غروب چهلها خواهد گذشت، اما نه؛ یاد و خاطرات تو فراموشی را بر نمیتابد و همیشه با ما خواهد ماند. آنجا که پرندگان مهاجر در پاییز زندگی حسین به مازندران میآیند و تالابهای میانکاله و سرخرود مملو از خیل قوهای وحشی میشود که آزادانه بال میگشایند دیگر او نیست که قلمش در حمایت از این پرندههای زیبا و طبیعت ناب و حفاظت از محیط زیست ارزشمند این خطه قلمفرسایی کند و فریاد بلند محیطبانان مظلوم و حیات وحش زیبای در معرض آسیب شود.
آری! امسال پرندگان مهاجر زمانی به تالابها رسیدند که حسین فلاحتی خود مهاجر سرزمینی دیگر شده و دیگر نیست تا زیبایی ورود قوهای آوازخوان و برگشت زندگی به تالابهای این سرزمین را تصویر کند و سایه کوتاه قانون را در حمایت از محیطبانان و حفاظت از زیستبوم این سرزمین با قلم خود فریاد کند و با جریانسازی خبری در برابر طمع سرکش و سیریناپذیر سودجویان عرصه را بر شکارچیان مجاز و غیر مجاز تنگ کند.
اینبار به جای عنوان «تالاب لپوی مازندران در حسرت پرندگان مهاجر» باید تیتر زد «طبیعت مازندران در حسرت حامی اصیل خود»؛ او که با اشراف کاملش تخریب محیط زیست و وخامت اوضاع را با قلمی زیبا و مطالبهگر برای همگان تصویر میکرد.
امسال در نبود حسین بازار پرندهفروشان فریدونکنار بدون هرگونه مخالفتی در سکوت رسانهای به فعالیت بازگشته است؛ آری «اینجا دیگر پرنده پر نمیزند»
زیرا او نیست؛ مردی که طی پنج سال گذشته با قلم توانایش حفاظت از پرندگان زمستانگذران را به موضوع بینالمللی تبدیل کرد و بازار فریدونکنار را تا سرحد تعطیلی پیش برد و پشت پرده شکار و سختی این بازار را با سلسله گزارشهایی رو کرد. چنان که «دست مافیای شکار در جیب شکارچیان خردهپای مازندران» یکی از آنها بود.
او خبرنگار، دوست طبیعت و حامی حقوق نسلهای بعد بود آنجا که «مرالها» این حیوانات باشکوه و زیبای جنگلهای مازندران در حصار قلمش امان مییافتند از شکارهای مجاز و غیرمجازی که تیر خلاصی میشد بر حیات وحش جنگهای هیرکانی. آنجا که تیتر میزد «گاوبانگی؛ سرفصل زندگی مرالها در تیررس شکارچیان»
اما امسال مرالها فصل جاودانگی را بدون حسین شروع کردند. او که قبل از هر خبرنگار و فعال محیط زیستی نسبت به آسیبپذیری مرالهای نر واکنش نشان داد و در این سالها وضعیت نه چندان مطلوب و در معرض خطر این حیوانات زیبا را تبدیل به سوژهای قابل پیگیری از نیمه دوم شهریورماه هر سال میکرد و توانست با گزارشها و خبرهای پیوستهاش حساسیتها را برانگیزد.
آری حسین نیست تا ببیند که دماوند، حریمش را با قلم و افشاگری او پس گرفت وقتی روزها و هفتهها بررسی و پیگیری کرد و تیترها زد تا حقی از حقوق نسلها را احیا کند؛ از جمله «وقف پناهگاه حیات وحش میانکاله، نبش قبر ادعای ۵۰ ساله»
او که حراست از زیستبوم این سرزمین و حفظ آن برای نسلهای بعد برایش اولویت داشت، وقتی که برای نخستین بار دستاندازی به جنگل آقمشهد را آن هم در لوای وقف برملا کرد و موجب شد تا اینک در نبود این خبرنگار دوستدار محیط زیست و دغدغهمند، این جنگل به انفال بازگردد و حریمش بیشتر از آنچه که در رسانهها مطرح شد، باز پس گرفته شود.
او نه خبرنگار بلکه دوستدار محیط زیست و بیش و پیش از آن یکی از جنگلبانان این مرز و بوم بود که در کنار منابع طبیعی مازندران با قلم روان و مؤثرش پای جنگلخواران را قلم میکرد.
او نه فقط محیط زیست و حیات وحش آن، بلکه دغدغه مردمان این سرزمین را بسیار داشت. او که خود فرزند روستا بود و هماره و بیوقفه مسائل و مشکلات روستائیان این سرزمین را رصد و گزارش میکرد تا شاید گرهای از زندگی این مردمان پرتلاش و کمتوقع در تعامل و اطلاعرسانی به مسئولان بگشاید و سهمی در ماندگاری، رونق و آبادانی روستاها داشته باشد.
اینک در این چله غم چه بسیار خبرنگاران و اهالی مازندران و استانهایی که حسین در کنار آنان کار کرد و قلم زد جای خالیاش را احساس کردهاند، حضوری که هماره با خود شادی و نشاط و بیش از آن پویایی را به همراه داشت و حتی در پرسش از مسئولان هم شوخ طبعیاش مشهود بود تا در عین صراحت لهجه و مطالبهگری رسم حسن خلق را هم به جای آرد.
یادش در دلهامان ماندگار و خاطرهها و آثارش جاودان است.
نظر شما