به گزارش ایرنا، آنچه بر تک تک رزمندگان، ایثارگران، جانبازان، آزادگان و شهدای دفاع مقدس گذشت، لحظه لحظه الهام بخش کتابی نو و درسی برای زندگی است. به راستی دنیا از دریچه نگاه این افراد چگونه جایی است؟ تعامل این جهان با وارستگان همواره بهتر از وابستگان و دنیا دوستان است. آنان که از آن چه بود و نبود گذشتند و رفتند دنیا را نیز بهتر از دیگران دیدند و چشیدند.
حفظ خاطرات و نظرات حاضران در جنگ از هر زاویهای ضرورت دارد، زیرا تجاربی عجیب است که هرگز جز در آن بازه زمانی تکرار نمیشود. از این رو، نوشتن و خواندن کتابهایی با این موضوع کار بزرگی است.
این کتاب در ۲۱۶ صفحه و با شمارگان یک هزار و ۲۵۰ نسخه در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
کتاب «مقر گردویی» خاطرات کریمی امدادگر دوران جنگ تحمیلی است که خاطراتش در این کتاب در پنج بخش به رشته تحریر درآمده است. نویسنده در این کتاب تلاش کرده است تا برای اولین بار و با نگاهی جامعه شناختی و در قالب روایتی داستانی به بیان خاطرات و تلاشهای بیوقفه امدادگران در طول جنگ تحمیلی پرداخته و در خلال روایتی مستند از جنگ تحمیلی به بازگویی خاطرات دوران کودک و نوجوانی پدر، دوران تحصیل و همرزمانش بپردازد.
«مقر گردویی» از پنج بخش با عنوانهای: تا شب نرود صبح پدیدار نباشد، آخر از اینجا نیستم کاشانه را گم کردهام، در خرابات مغان نور خدا میبینم، تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان و کجایید ای شهیدان خدایی تشکیل شده است.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم
ناگهان خمپارهای نزدیک من و اکبری اصابت کرد. خمپاره ما را دو سه متر به سمت بالا پرتاب کرد و به شدت افتادیم روی زمین. متوجه نشدم دقیقا چه اتفاقی افتاده است. اما صداهایی میشنیدم: اکبری و امدادگر شهید شدند.
متوجه نبودم اطرافم چه میگذرد. اما انگار از بالا داشتم ماجرا را میدیدم. آمدند من را بلند کردند و همانجایی بردند که بقیه را قرار میدادم. نمیدانم چند وقت گذشت که لرزشهایم شروع شد. یکی داد زد:«دکتر نمرده...دکتر نمرده...» همه آمدند سمت من. یکی میگفت:«اکبری هم زنده است. پس او هم به هوش میآید.» آقای مهدیان گفت:«هنوز سرپا نشدهام! بعد، این بنده خدا را با این قد چه طور ببرم. روی زمین کشیده میشود. گناه دارد اذیت شود.» مهدیان اصرار کرد که اشکالی ندارد و خیلی مهم است که اکبری زنده بماند و باید با بقیه بچهها بروم پایین. فرمانده نیروی همدان بیسیم زد و قرار شد برای بردن ما به مقر چند ماشین فرستاده شود. همراه بچهها بلند شدیم که برگردیم. آقای مهدیان گفت:« شما بروید؛ من بچههای همدان را باید توجیه کنم.»
درباره نگارنده
علیرضا کریمی، متولد ۱۳۷۸، فارغالتحصیل رشته علوم اجتماعی دانشگاه فرهنگیان، معلم جامعهشناسی و علوم اجتماعی در سمنان است.
وی در این کتاب خاطرات پدرش را ثبت و ضبط کرده است. همچنین کتاب دیگری به نام «اینجا خیابان ایران» خاطرات دوران دفاع مقدس از محمد برقی را در در دست چاپ دارد و در حال نگارش کتابی از خاطرات شهید محمدرضا خالصی نیز می باشد.
نظر شما