۳۱ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۰
کد خبر: 84795217
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

«دل ما» آخرین نوشته گی دو موپاسان به بازار کتاب آمد

تهران- ایرنا- کتاب «دل ما» نوشته گی دو موپاسان و ترجمه محمود گودرزی توسط نشر افق منتشر شده‌ و ویراستاری این کتاب را فهیمه شانه بر عهده داشته‌است.

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، رمان «دل ما» نوشته گی دو موپاسان و ترجمه محمود گودرزی توسط نشر افق منتشر شده‌ و ویراستاری این کتاب را فهیمه شانه بر عهده داشته‌است. کاغذ کتاب از جنگل‌ها و منابع کاملا مدیریت شده، تهیه شده‌است. نقاشی روی جلد کتاب اثر آمادئو مودیلیانی نقاش ایتالیایی است.

در این کتاب آندره ماریول عاشق زنی به نام میشل می‌شود که  محفل‌گردانی مشهور است. میشل خوب بلد است چه‌طور مانند یک معشوق دست‌نیافتنی رفتار کند در حالی که می‌خواهد تنهایی خویش را حفظ کند. در درون میشل غرور و خودشیفتگی، جای مهر و محبت را گرفته است. میشل و آندره ماریول بارها با یکدیگر دیدار می‌کنند و دوباره به درون خویش و به گوشه‌های تنهایی همیشگی‌شان پرت می‌شوند. این دیدارها در نهایت ماجراهایی غیرقابل پیش‌بینی برای این‌دو رقم می‌زند...

رمان دل ما سه‌بخش اصلی دارد که هرکدام از این‌سه‌بخش به فصل‌های مختلف تقسیم می‌شوند.

این‌کتاب نهمین‌عنوان از مجموعه «افق کلاسیک» است که این‌ناشر از آثار ادبیات کلاسیک منتشر می‌کند .چاپ آثار این‌مجموعه از فروردین سال ۹۸ توسط افق آغاز شد و تا به‌حال کتاب‌های «مرد کوچک»، «کاندید یا خوش‌باوری»، «مانون لسکو»، «پی‌یر و ژان»، «شمال و جنوب»، «دل‌ما»، «مرگ الیویه بکای و داستان‌های دیگر»، «لوکیس و چند داستان دیگر» و «گابریل لامبر» با ترجمه گودرزی و ثمین نبی‌پور در قالب آن منتشر شده‌اند.

درباره نویسنده

آنری رنه آلبر گی دو موپاسان اوت ۱۸۵۰ به دنا امد و ۴۳ سال بعد در ژوئیه ۱۸۹۳ به دلیل ابتلا به سفلیس درگذشت. او در ۲۰ سالگی داوطلبانه به ارتش فرانسه پیوست و در جنگ فرانسه و آلمان شرکت کرد. در این مدت بعدازظهرهای خود را صرف خواندن کتاب و آشنایی با ادبیات می‌کرد.

موسپان نخستین داستانش با نام صفحه ساییده شده را با نام مستعار ژوزف پرونیر در فرانسه منتشر کرد. او با اینکه بخش عمده عمر خود را در افسردگی و بیماری گذرانده بود، توانست در این دوران کوتاه با ثبت حدود ۳۰۰ اثر ادبی، نامش را در ادبیات جهان ماندگار کند. کتاب «دل ما» نیز آخرین اثر اوست.

«دل ما» آخرین نوشته گی دو موپاسان به بازار کتاب آمد

قسمتی از متن کتاب

ابتدا خانم دو بورن حس واقعیت زمان در حال سپری شدن را بازیافت. گفت:

«مایلید فردا اینجا یکدیگر را ببینیم؟»

ماریول لحظاتی اندیشید و مضطرب از آنچه می‌خواست بپرسد، گفت:

«بله... بله... البته... اما... قرار نیست هرگز جایی دیگر همدیگر را ببینیم؟ اینجا خیلی خلوت است... با این حال... هرکسی می‌تواند بیاید.»

زن مردد بود.

«راست می‌گویید... در ضمن باید دست‌کم پانزده روز خودتان را به کسی نشان ندهید تا بقیه باور کنند به سفر رفته‌اید اگر بتوانیم بی آنکه  کسی بفهمد در پاریس هستید یکدیگر را ببینیم، خیلی خوب و رازآلود خواهدبود. اما الان نمی‌توانم شما را به خانه دعوت کنم. بنابر این... نمی‌دانم...»

ماریول احساس می‌کرد دارد سرخ می‌شود و جواب داد:

«من هم نمی‌توانم از شما خواهش کنم به خانه من بیایید. روش دیگری نیست؟ مکانی دیگر؟»

زن نه تعجب کرد و نه جا خورد، چون زنی بود پیرو عقلانیت و عمل‌گرایی، پیروی منطقی متعالی، بدون حجب و حیایی ریایی. گفت:

«البته که هست. اما لازم است فرصتی داشته‌باشیم تا به آن فکر کنیم.»

«من فکر کرده‌ام»

«زودتر؟»

«بله، خانم»

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha