با سکانداری یک نفر از بدنه هنر لازم نیست هنرمندان یک یا دو سال از وقت خود را با معاون امور هنری وزارتخانه یا مدیرکل هنرهای نمایشی به بحث و مذاکره بگذرانند تا دوستان متوجه شوند هنر تئاتر چیست! در خیلی از موارد و ادوار شاهد این مساله بودیم که افرادی سکاندار معاونت هنری یا اداره کل هنرهای نمایشی میشدند که کمترین آشنایی را با هنر و به ویژه هنر تئاتر داشتند.
برای هنرمندان پیش از هر چیز احساساتشان مطرح است. همه افرادی که راقم این نوشتار را میشناسند میدانند که نگاه من بیشتر انتقادی است و اهل تعارف نیستم. ولی به این مهم سخت ایمان دارم که در مواجهه با هر فعلیت و مقولهای پیش از هر چیز باید نگاه انسانی داشت. پس با این رویکرد نباید هر فردی را صرفا با این نگاه که چون مدیر شده است آماج انتقاد قرار دهیم.
همانگونه که در دنیا همواره سعی بر آن است که هنرمندان را در اتخاذ آرا و نظرات کلان عرصه هنر از جمله تئاتر مورد مشورت و خطاب قرار میدهند گمانم بر آن است که وزارت فرهنگ و ارشاد نیز لازم است بخش کلان بودجه خود را در بخش هنری اختصاص دهد. اگر معاون امور هنری وزارتخانه دغدغه مالی نداشته باشد قطعا اتفاقات مثبتی را در ادامه راه شاهد خواهیم بود و آینده هنری دولت سیزدهم؛ آینده روشن و شفافی خواهد بود.
در مورد آقای کاظم نظری مدیر کل اداره هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز میتوانم همه این نکات را بازگو و تاکید کنم. مدیرکل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را از دوران دانشجوییاش در دانشگاه اراک میشناسم. او مراتب تحصیل را بهترتیب سپری کرد و مدرک دکترای خود را گرفت و حال بهعنوان یک تحصیلکرده این عرصه بر مسند مدیریت تئاتر کشور تکیه زده است.
غیر از دوره آقای علی منتظری که از دوران درخشان مدیریت تئاتر به سبب ارتباط با هنرمندان و کسب اعتبارات بالا برای انجمن هنرهای نمایشی از مجلس شورای اسلامی بود؛ معتقدم که کاظم نظری نیز میتواند آن دوران طلایی را برای تئاتر ایران رقم بزند.
لازم است نکتهای را یادآور شوم و آن اینکه توفیق مدیر تئاتر کشور در مدیریت عرصه هنرهای نمایشی ایران وابسته به دو اصل غیرقابل انکار است.
نخست آنکه این ما هنرمندان هستیم که باید کمک کنیم. منِ هنرمند اگر دستم میرسد که به آقای سالاری کمک کنم چرا نباید این کار را انجام دهم؟ کمک به آقای سالاری کمک به هنر مملکت است. کمک به آقای کاظم نظری کمک به تئاتر مملکت است.
اینجاست که ایجاب میکند هنرمندان در کنار معاون هنری و مدیر تئاتر کشور حضور پیدا کنند؛ برنامهها و ایدههایشان را مطرح کنند و حتی اگر نقدی دارند نیز آنرا با استناد و دلیل به مدیران منتقل کنند. چرا که هدف همه ما تعالی هنر در تمامی ابعاد و شاخههای آن از جمله عرصه هنرهای نمایشی است.
نکته دوم نیز آن است که مدیران نیز در کنار شنیدن وجوه مثبت و موفق هنر تئاتر از زبان هنرمندان گوش شنوایی برای شنیدن آسیبهای این عرصه را نیز داشته باشند. حتی اگر هنرمندی آمد و با رویکردی از سر نقد آگاهانه و خیرخواهانه، انتقادی را طرح کرد آن را نیز مطلوب بدانند. چراکه کار هنر نقد است.
جامعه هنرمندان؛ مشاوران هنری مسئولان هستند. وقتی از زبان آنها میشنویم که جایی نارسایی وجود دارد و مطالبه رفع آن را داریم گمانم بر آن است که باید دو پذیرندگی وجود داشته باشد. نخست از جانب هنرمندان که یاریگر مسئولان باشند و با بیان ایدهها، طرحها و بازتاب کاستیها و تأکید بر نقاط قوت جملگی کمک کنند مشکلی به وجود نیاید و مشکلات موجود نیز رفع شود. و دوم؛ مدیران نیز باید همین شیوه را مدنظر داشته باشند.
بدون مشاوره آحاد هنرمندان و پرهیز از اتکای صرف به چند هنرمند که امکان دسترسی دارند نمیشود عارضههایی که در تئاتر مشاهده میشود را از بین ببریم.
اما این یادداشت را با توصیههایی به پایان میبرم. قطعاً آقایان سالاری و نظری به این نکات توجه میکنند اما من آنها را بار دیگر تکرار میکنم.
تئاتر شهرستان رها شدهاست و این به هیچوجه مربوط به زمان حال نیست. مدیران حال حاضر عرصه هنر و تئاتر کشور هنوز یکسال نشده که سکاندار فعالیت در عرصههای مدیریتی خود هستند. اما من با شهرستانها به شکل مستمر در ارتباط هستم.
بودجهای برای تولید تئاتر در استانها و شهرستانها وجود ندارد. خیلی از سالنها و مجتمعهای فرهنگی از نیروی متخصص به ویژه در امور فنی مانند نور؛ صدا؛ صحنه و... بیبهره اند. اوضاع تئاتر استانها نیازمند سرکشی مستمر است.
بارها نوشته و گفتهام؛ سرمایه هنری ما در استانها ذخیره شدهاست. وقتی به هنرمندان حاضر در تهران نیز نگاهی میاندازیم به وضوح در مییابیم که اغلب آنها از استانها و شهرستانها به پایتخت مهاجرت کردهاند. دلیل هجرت آنها نیز همان نارساییها در استانها و شهرستانها بوده است.
چه در دوران مسئولیتم و چه به عنوان داور جشنوارهها وقتی به شهرستانها میرفتم اغلب آنها نیازمند استادانی بودند تا در مسیر آموزش یاریگر آنها باشند. نباید نگاهمان تنها به برگزاری جشنواره و معرفی نفرات برتر باشد و بعد هنرمندان و استعدادهای بیشمار آنها را رها کنیم.
توقع اینها استعداد و نیروهای خلاق در استانها و شهرستانها از فردی چون من که در تهران هستم بسیار کمتر است. با اعتبارات محدود گاه دست به معجزه میزدند. نظیر این توفیقات را جشنوارههای تئاتر فجر همواره شاهد بودیم و هستیم.
در همین جشنواره تئاتر فجر همواره شاهدیم که چه جرقهها؛ نیروها و قدرتهایی بروز و ظهور کردند. از نخستین جشنواره تئاتر فجر بگیرید تا امروز که هنرمندی چون آقایان صابری و نامور از استانهای خراسان رضوی و گلستان در تئاتر ایران درخشیدند و سبب درخشش این هنر در دو عرصه ملی و بینالمللی شدند.
این توصیه من است و امیدوارم که اعتبارات عرصه هنر در دولت سیزدهم آنگونه که تا امروز شاهد بودیم باز هم چرخش بیشتری به سمت استانها و شهرستانها داشته باشد.
نظر شما