گروه سیاسی ایرنا- پرونده ویژه «عقل جنگ»: «صدام حسین» نتوانست آرزوی دیرینه خود را جهت به دست گیری رهبری امت عرب ایفا کند. او حتی نتوانست خود را عضو ساده شورای همکاری کشورهای عربی حوزه خلیج فارس کند و تنهای تنها در آتش جنگ بی پایان خود گرفتار شد.
«بیسمارک عرب -لقبی که مطبوعات اردن به صدام داده اند- حتی قدرت رهبری و ژاندارم شدنش بر خلیج فارس را پس از جنگ از دست داد چون با ادامه جنگ، وی ناچار شد دست تکدی به سوی عربستان و دیگر مرتجعان منطقه دراز کند. کشورهای عربی حوزه خلیج فارس پس از آن که صدام را به سوی جنگ با ایران تشویق می کردند، اکنون از ابراز هرگونه احساسات در این باره امتناع می ورزند.»
این جملات، نه در در سال های پایانی جنگ، بلکه بلکه در یازدهمین ماه از حمله ارتش صدام به ایران، در مجله «الحریه»، چاپ لبنان، منتشر شد. زمانی که ۱۳۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران (معادل مساحت استان گیلان) در اشغال ارتش بعث قرار داشت و چهار عملیات ماشین جنگی کشور علیه اشغالگران با شکست سختی مواجه شده بود. نظام سیاسی «جمهوری اسلامی» درگیر جنگی داخلی با هزاران تروریستی بود که ادعای حمایت از رییس جمهور معزول کشور را داشتند و نیروهای مسلح ایران هنوز هیچ راهبرد مشخصی برای جبران خسارات و تحقیری که متجاوزین ایجاد کرده بودند، پیش روی خود نداشتند.
با این اوصاف، ناظران منطقه ای به خوبی متوجه استیصال رژیم بعث و سردرگمی آن شده بودند. جنگی که بنا بود در بهترین حالت به سقوط انقلابیون و در بدترین پیش بینی ها، به جدا شدن استان خوزستان بینجامد، حالا به اشغال یا محاصره چند شهر کوچک محدود شده بود و نه تنها دولت انقلابی، به راحتی و بی هراس از تهدید موجودیت خود، به فعالیت میپرداخت، بلکه استاندار خوزستان (که بخش عمده آن تحت اشغال بود)، جسورانه در مرکز این استان به انجام وظایف خود و پشتیبانی رزمندگان حاضر در استان مشغول بود و مهمتر این که ده ها هزار نظامی چکمه پوش بعثی، هیچ کاری برای تغییر این موازنه از دستتشان برنمی آمد.
تعریف یک خطی اوضاع، واضح تر از آن بود که متحدان منطقه ای صدام، آن را به روشنی متوجه نشوند: «ایران جلوی ارتش عراق را گرفته و دیگر تنها مسئله زمان در میان است».
نخستین نشانه های درک شرایط نامساعد صدام در جنگ، هنگامی بروز کرد که کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، تصمیم به تشکیل ائتلافی تحت عنوان «شورای همکاری خلیج فارس» گرفتند.
این نهاد، بدون پنهان کاری خاصی، برای ایجاد یک سیستم امنیتی مشترک در برابر اثرات انقلاب اسلامی تاسیس می شد و عراق انتظار داشت که یکی از اعضای موثر آن باشد اما در همان گام نخستین، با عضویت این کشور در این شورا مخالفت شد (احتمالا با اصرار کویت).
بیشتر بخوانید:
ضربهای که همه دنیا صدایش را بشنود
۶ ماه رکود در جبههها بعد از عملیات نصر
صدام که به خوبی زبان همتایان خود را در جهان عرب می شناخت، پیام واضح آنان را دریافت کرد. امرای خلیجی که صدام آنان را به دربانی کاخ اش قبول نداشت، حالا برایش طاقچه بالا گذاشته و مایل نبودند نتیجه محتومی که برای چنین جنگی پیش بینی می شد، دامن آنان را بگیرد.
گرچه صدام به خوبی می دانست که به پول های بی حساب و کتاب این جماعت نیاز جدی دارد اما چنین برخوردی برای کسی چون او قابل بخشش نبود. با این حال در ابتدای امر به سازمان دهی چند عملیات تروریستی در کویت (که به چنین ناامنی هایی عادت نداشت) بسنده کرد اما در آینده، در هر فرصت مقتضی، تسمه از گرده متحدان بزدل و نیمه راه خود می کشید.
صدام هنوز از مناقشات میان خود و شورای همکاری خلیج فارس فارغ نشده بود که خبر عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا، نگاه او و ژنرال هایش را روی ایران متمرکز کرد.
خبر انجام عملیات محدود «فرمانده کل قوا، خمینی روخ خدا» درست یک روز پس از این ماجرا، برای بعثی ها، حکم یک پس گردنی هشدار دهنده را داشت. طبیعی ترین و حداقلی ترین واکنش فرماندهی ارتش بعث این بود که برای اصلاح ضعیف ترین خط دفاعی خود، یعنی مناطق اشغالی شرق کارون، اقدام به عقب نشینی تا ساحل غربی کارون نماید اما هم زمان، تماسی تلفنی از سوی دولت فرانسه با رهبران حزب بعث، باعث عدم اجرای این تصمیم شد.
شواهد دقیقی مبنی بر فحوای این تماس وجود ندارد اما اتفاقات هفته ها و ماه های آینده، شامل عزل بنی صدر از ریاست جمهوری و اعلام جنگ دار و دسته رجوی علیه حاکمیت کشور، فرار آنان به فرانسه و تشکیل به اصطلاح دولت در تبعید در پاریس، تا حدودی روشن کننده بود.
تاوان این اعتماد به فرانسه و فراریان ایرانی، زمانی داده شد که در نخستین عملیات بعدی ایرانیان (ثامن الائمه) ارتش صدام، درست در همان منطقه ضعیف مورد حمله قرار گرفت و تار و مار شد.
در این عملیات، آسیب وارده به ۱۲ لشکر عراقی، کمی بیشتر از انهدام یک لشکر بود اما برای رزمندگان جوان ایرانی در ارتش و سپاه، روحیه و اعتماد به نفسی بی سابقه (از آغاز جنگ تا آن زمان) آفرید.
دو روز پس از عملیات مزبور، شیرینی این پیروزی امیدآفرین، با خبری هولناک، به تلخی گرایید. هواپیمای حامل جمعی از رزمندگان و مجروحانی که از منطقه عملیاتی ثامن الائمه بازمی گشتند، در نزدیکی تهران سقوط کرد. کفیل فرماندهی کل قوا و رییس ستاد مشترک ارتش (سرتیپ فلاحی)، وزیر دفاع (سرهنگ نامجو)، جانشین فرماندهی کل سپاه (کلاهدوز)، مشاور عالی رییس ستاد مشترک ارتش (سرهنگ فکوری) و فرماندهی سپاه منطقه ۸ کشوری (جهان آرا) هم در میام شهدا بودند.
این فرماندهان، از مومن ترین و وفادارترین افسران نظامی کشور بودند که در کوران بحران های متعدد پس از پیروزی انقلاب آبدیده شده و ساختار کلی نیروهای مسلح را از چالشی ویران کننده فرماندهی بنی صدر، به سلامت عبور داده بودند، علی الخصوص سرتیپ فلاحی که توانمندی ها و تبحر نظامی اش باعث شده بود امام خمینی، بلافاصله پس از عزل بنی صدر، او را با حفظ سمت، به کفالت فرماندهی کل قوا منصوب نماید. (هنوز هم گمانه زنی هایی مبنی بر تروریستی بودن این فاجعه وجود دارد).
بلافاصله، سرتیپ ۵۷ ساله، قاسمعلی ظهیرنژاد از فرماندهی نیروی زمینی ارتش به فرماندهی ستاد مشترک ارتش رفت و به جای او، سرهنگی ۳۷ ساله با نام علی صیاد شیرازی، که فرماندهی قرارگاه شمال غرب ارتش را بر عهده داشت، سکان نیروی زمینی ارتش را در دست گرفت.
حدود دو هفته قبل از آن، فرماندهی کل سپاه پاسداران، به جوانی ۲۷ ساله به نام محسن رضایی واگذار شده بود. او طی یک سال و نیم قبل، در جایگاه معاونت اطلاعات کل سپاه پاسداران، در برخورد با کودتاها و تحرکات گروهک ها برای براندازی، چشم ها را به سوی خود خیره کرده و محبوبیت قابل توجهی پیدا کرده بود.
به این ترتیب، پیکان تهاجمی ماشین جنگی جمهوری اسلامی، یعنی نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران، به سرعت تحولاتی بنیادین پبدا کرد که نتایج آن، طی کمتر از ۹ ماه، در تاریخ کشور، جاودانه شد.
نظر شما