کرامتی که فخیم‌زاده هنگام ساخت ولایت عشق دید

تهران- ایرنا- مهدی فخیم‌زاده کارگردان سریال «ولایت عشق» در کتاب خاطرات خود به اتفاقی عجیب در جریان ساخت این سریال، اشاره می‌کند که در پی می‌آید.

فخیم زاده می نویسد: اوایل آبان ۷۹ بود که فیلمبرداری توی دکورها کم و کمتر شد و باید برای فیلمبرداری صحنه های خارجی، آماده می شدیم. برای ضبط صحنه های خارجی سریال به تعداد زیادی هنرور و سیاهی لشکر احتیاج داشتیم که امکان نداشت به شکل متداول تامین بشه.

توی سینما آدم هایی هستن که می تونن برای فیلم ها و سریال ها تعداد محدودی مثلا تا مرز ۳۰۰، ۴۰۰ نفر سیاهی لشکر بیاورن ولی اگر بیش از این تعداد لازم داشته باشی حتما باید از ارتش و سپاه کمک بگیری. ما برای صحنه هایی مثل لشکرکشی، جنگ امین و مامون و سخنرانی امام در نیشابور و نماز باران و نماز عیدفطر امام رضا(ع) ... به چهار پنج هزار نفر آدم نیاز داشتیم.

نامه نگاری های لازم در این باره انجام شده بود و دستور داده بودن که لشکر ۲۳ تکاور که اطراف رباط کریم مستقر بود، در این زمینه با ما همکاری کنه اما مشکل اینجا بود که حمل و نقل این تعداد سرباز از پادگان به محل فیلمبرداری وقت زیادی تلف می کرد.

مثلا اگه هفت صبح راه می افتادن، با احتساب طول مسیر و لباس عوض کردن و ناهار و نماز، ساعت سه بعدازظهر هم برای فیلمبرداری آماده نمی شدن. تازه تعداد زیادی وسیله نقلیه هم برای حمل و نقل سربازها لازم بود که نمی توانستیم تامین کنیم.

برای همین رفتیم و گشتم و بالاخره از سر ناچاری تپه ماهورهای اطراف پادگان را برای فیلمبرداری انتخاب کردم، جوری که سربازها همچین که از در پشت پادگان می آمدن بیرون با پنج دقیقه پیاده روی می رسیدن سرصحنه. یه شهرک مخروبه و نیمه کاره ای هم اون دور و بر پیدا کردم به اسم پرندک که می تونستیم گروه فیلمبرداری رو اونجا اسکان بدیم.

اما همچین که فرماندهان پادگان و ساکنین اون دور و بر فهمیدن که ما می خوایم این جا دکور پیاده کنیم و چادر بزنیم و اردوگاه بسازیم به ما هشدار دادن که این جا سیلاب گیره و در مسیر باد شهریار قرار گرفته و زمستون برف و کولاک بیداد می کنه. امکان نداره شما بتونین این جا مستقر بشین و کار کنین. ما هم هر چه فکر کردیم دیدیم چاره ای نیست و غیر از این جا هیچ انتخابی نداریم. در نتیجه با ترس و لرز و نگرانی همون جا چادر زدیم و دکورها را پیاده کردیم و فیلمبرداری شروع شد.

ما از اول سریال هفته ای شش روز کار می کردیم و به جای جمعه، روزهای دوشنبه تعطیل بود که بچه ها بتونن به کارهای شخصیشون هم برسن و اگه کار اداری دارن سر و سامون بدن. این روال ادامه داشت یعنی عصرهای یکشنبه بچه ها می آمدن تهران و صبح سه شنبه همه سر صحنه حاضر بودن.

چهارماه و ۱۵ روز بی وقفه و به طور مرتب توی همون نقطه کار کردیم ولی نه سیلی آمد و نه کولاکی شد و نه باد شهریار مزاحمتی ایجاد کرد. حتی در تمام اون زمستان بارانی نیامد که بتونه (کار) ما رو تعطیل کنه. فقط معمولا عصر یکشنبه همچین که اتوبوس ها و وسایل نقلیه می آمدن و گروه آماده می شد که طرف تهران حرکت کنه، ابرها ظاهر و یواش یواش بارون شروع می شد و تمام دوشنبه می بارید و صبح سه شنبه وقتی برمی گشتیم سر صحنه، هوا آفتابی بود و زمین خشک و آماده فیلمبرداری. خدا شاهده که نه قصد غلو دارم نه می خواهم مقدس نمایی کنم و کرامتی برای کارمان قائل شوم. این اتفاقی بود که تقریبا هر هفته تکرار شد.

منبع: کتاب‌ «سینما و من» نوشته مهدی فخیم‌زاده، نشر مولف

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha