روز ۱۷ شهریور بنا نبود تظاهراتی بشود و جامعه روحانیت مبارز هم در این مورد اعلامیه رسمی نداد. حتی دکتر بهشتی هم وقتی شنیدند قرار است در میدان ژاله اجتماعی بشود اظهار بی اطلاعی کردند و اظهار نگرانی که چه خواهد شد؟ چون برنامه ریزی قبلی نداشت و نگران هفدهم شهریور بودند.
ولی ما شنیدیم جناب آقای یحیی نوری [آیت الله یحیی نوری معروف به علامه نوری از مراجع تقلید شیعه که در راه اندازی تظاهرات ۱۷ شهریور نقشی اصلی را داشت] چون نزدیک همان محل، حسینیه و مدرسه علمیه دارند و آنجا محل اجتماعات، تدریس و سخنرانیهایشان بود، اعلام کرده بودند که ۱۷ شهریور در میدان ۱۷ شهریور فعلی و میدان ژاله قبلی، اجتماعی برقرار خواهد شد.
رژیم دنبال سوءاستفاده از ۱۷ شهریور بود
مردم چون آمادگی روحی برای این کارها داشتند دیگر متوجه نبودند چه کسی این اعلامیه را میدهد. همین قدر که یک روحانی میگفت – البته روحانی ای که در انقلاب بود – برایشان حجت بود. چون ایشان هم در آن موقع در جریان انقلاب بود به همین جهت جمع شدند. البته در آن اجتماع، هیچ یک از افراد جامعه روحانیت حضور نداشتند.
وقتی حادثه واقع شد، مردم با ما تماس گرفتند که چه کنیم؟ من خودم منزل بودم. دوستانی که در حول و حوش آن میدان بودند میپرسیدند مردم چه کنند؟ حمله کردهاند، شهدا و مجروحین هستند. اصل قضیه به یک معنا حرکت خودجوشی بود و در باطن به نفع انقلاب واقع شد. البته شهدا زیاد بودند ولی روحانیت بنا نداشت چنین حادثه ای واقع شود.
حدسی که آن زمان زده میشد – منهای این که آقای نوری اطلاعیه ای داده بودند و مردم را دعوت کرده بودند - این بود که دستگاه میخواست از این جمع سوءاستفاده کند و شاید مایل بود چنین جمعی پیدا شود و زهر چشمی بگیرد و لذا آنها بدون اعلام قبلی، به عنوان حکومت نظامی مردم را به رگبار بستند و فکر میکردند این آخرین حرکتی است که مردم انجام میدهند و با این کار میتوانند مردم را وادار به تسلیم و انقلاب را سرکوب کنند. شاید دستگاه از این نظر خوشحال بود ولی انقلابیون به دنبال حرکت خود بودند و قهرا این هم مثل سایر موارد – که همگی به ضرر دستگاه تمام شد – آنجا هم به ضرر دستگاه تمام شد و جوش و خروش انقلاب، از سابق بیشتر شد و مردم نه تنها منکوب نشدند بلکه حرارت مردم بیشتر شد.
ماجرای خشن خواندن شهید بهشتی
خاطره ای از شهید محمد منتظری در زمانی که مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی را بر عهده داشتم به یاد دارم.
در زمان نخست وزیری آقای مهندس بازرگان بود که محمد منتظری با تعدادی افراد مسلح، هواپیمایی را ضبط کردند و به این طریق قصد سفر به لیبی و دیدار با قذافی رهبر این کشور را داشتند.
آقای بازرگان پس از این جریان به من زنگ زدند و گفتند: آقا چرا این آقا این طور رفتار میکند؟ نه اجازه ای از دولت گرفته، نه ویزایی، نه گذرنامهای، نه هیچ چیز دیگر. من خیلی تلاش کردم تا مانع اقدام او شوم ولی نتوانستم.
در آن زمان این موضوع سر و صدا ایجاد کرد. مرحوم بهشتی هم با این کار محمدمنتظری مخالفت کرد. یادم است آقای محمد منتظری اعلامیه ای علیه آقای بهشتی نوشتند و ایشان را به راسپوتین تشبیه و به عنوان فردی خشن و طرفدار خشونت متهم کردند؛ یعنی همین اتهاماتی که علیه برخی علما میزنند.
مرحوم محمد منتظری در آن ایام خیلی پایبند مقررات نبود و به حرف کسی گوش نمیداد و برای همین کارها، پدرش از او برائت جست، ولی بعدها با مرحوم بهشتی خوب شد و سرانجام در انفجار حزب جمهوری به شهادت رسید.
منبع: خاطرات آیت الله محمدرضا مهدوی کنی، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی
نظر شما