به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، مخالفان شاه دیگر دریافته بودند که شاه قدرت پایداری را از دست داده است اما تصور نمیکردند که به این آسانی میدان را خالی کند. هر چند کسانی مثل علی امینی [نخست وزیر اسبق] که او را بهتر میشناخت نوشت که شاه تاب بحرانهای دشوار را ندارد:
شاه آدم باهوش و بافهمی بود ولی واقعا ضعف شخصیت داشت. آدمی بود که اصلا نمیتوانست تصمیم بگیرد. آدمی بود که در مواقع آرامش مملکت برایش ایده آل بود ولی به محض این که به مشکلی برمیخورد خودش را میباخت، کما اینکه در قضیه مصدق خودش را باخت و از کشور فرار کرد. در این روزهای آخر منتهی به انقلاب ۵۷ هم خودش را باخت. تفاوتش با قوام السلطنه و مردانی ازاین قبیل، این بود که آنها مردانی استثنایی بودند که واقعا شهامت داشتند. شاه هم واقعا شاه خیلی خوبی در مواقع آرامش بود، اما به محض این که به اشکالی برمیخورد فورا ناراحت میشد.
کم کم رفتن شاه از حرف به عمل در میآمد و آیتالله خمینی حتی صحبت از مجازات شاه میکرد:
او[شاه] البته درصدد است که فرار کند و ملت ایران نباید بگذارد که او فرار کند. کسی که سی و چند سال بر این ملت تسلط پیدا کرده و کشتار کرده است و آن طور کشتار کرده است، دزدی کرده است و آن طور دزدی کرده است، خیانت کرده است و آن طور خیانت کرده است، جنایت کرده است و آن طور جنایت کرده است، مگر بشر میتواند او را به سزای اعمالش برساند.
بیماری سرطان
با این که در میان اطرافیان شاه صحبت از استقامت و پایداری در برابر انقلابیون هم بود اما به گفته داریوش همایون شاه تسلیم سرنوشت خود شده بود:
شاه در پنج شش ماه آخر حکومتش، هیچ شباهتی به محمدرضاشاه آریامهر نداشت. بیماری سرطان او را به رها کردن و قهر کردن از مردم کشانده بود. او از مردم قهر کرده بود و خود را سزاوار چنین واکنش هایی نمیدید. تظاهراتی که بر ضدش میشد در آغاز برای او باورکردنی نبود. وقتی [این تظاهرات] برایش مسلم شد به کلی رها کرد و ترجیح داد که اصلا در این مملکت نباشد. شاید از حدود هفت هشت ماه پیش از انقلاب درصدد رفتن از ایران بود. من اطلاع شخصی دارم که به نزدیکانش گفته بود که زندگی در اروپا بسیار هم خوش خواهد گذشت.
توصیه پاکروان به احسان نراقی
به گفته احسان نراقی [از مشاورین شاه و فرح پهلوی]، بسیاری از نزدیکان شاه هم دریافته بودند شاه قصد رفتن دارد و از این بابت نگران بودند:
یک روز که من پیش شاه می رفتم به پاکروان[ دومین رئیس ساواک] برخوردم. او آدم روشن و واردی بود. دست من را گرفت و گفت: پیش شاه میروی. گفتم بله. گفت نگذارید او برود. او آدم ترسویی است، فرار میکند. نگذارید او برود. او باید بماند و درست کند.
پادشاهی کردن از چند کیلومتری ایران
به گفته ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران که مکرر با شاه ملاقات میکرد، شاه میدانست باید برود اما نمیتوانست این واقعیت را بپذیرد:
گمان میکنم او این تصمیم را وقتی گرفت که ارتشبد ازهاری نخست وزیر دولت نظامی دچار حمله قلبی شد و از کار کناره گیری کرد. شاه میدانست باید برود ولی عواقب این کار را نمیتوانست به خود بقبولاند. مثلا گاهی میگفت به جای ترک ایران شاید بهتر باشد با کشتی خود به فاصله پنج کیلومتری آب های مرزی ایران برود.
استدعای فرماندهان ارتش
این دودلی های شاه دلایل متعددی داشت. از جمله این که بسیاری از فرماندهان ارتش و در راس آنها ارتشبد قره باغی[ رییس ستاد بزرگ ارتشداران] با رفتن او مخالف بودند:
با وجود این که اعلیحضرت موقع معرفی دولت آقای بختیار گفته بودند که ما ممکن است برای معالجه به خارج برویم، ولی من در تمام مدت میدیدم که بعد از رفتن اعلیحضرت چطور خواهد شد و همیشه مخالف بودم. قرار گذاشته بودیم هر دفعه هر کس پیش ایشان میرود از او استدعا کند که از رفتن صرف نظر بفرمایند و تشریف نبرند. خود اعلیحضرت هم در کتابشان نوشتهاند که فرماندهان ارتش از من میخواستند که نروم و میگفتند اگر شما بروید ارتش متلاشی خواهد شد.
شاه: چه می گویی قره باغی؟
اردشیر زاهدی از معدود نزدیکان مورد اعتماد شاه هم به او توصیه می کرد در ایران بماند:
اگر اعلیحضرت از ایران خارج نمی شدند ارتشمان نابود نمیشد و ارتش می توانست صلح و آرامش را در مملکت برقرار کند.
اما شاه برای نظر آمریکا اهمیت زیادی قائل بود. ارتشبد قره باغی میگوید آمریکا دیگر صلاح نمیدانست شاه در ایران بماند:
استدعا کردم که اعلیحضرت از مسافرت صرف نظر بفرمایند. به من فرمودند: چه میگویی؟! الان سفیر آمریکا با ژنرال هایزر اینجا بودند و از من ساعت و روز حرکتم را خواستند.
اظهار پشیمانی شاه از ترک ایران
سرانجام شاه پای رفتن پیدا کرد اما جای رفتن نبود. اینجا بود که به گفته داریوش همایون، شاه پشیمان شده بود که چرا گذاشت کار به اینجا بکشد:
وقتی هامیلتون جردن[ رییس ستاد کاخ سفید] به دیدار شاه رفته و گفته بود هیچ کشوری جز پاناما حاضر به پذیرش او نیست، چون مکزیکیها ردش کرده بودند و آمریکاییها هم میخواستند ردش کنند، او آن موقع به هامیلتون گفت که شاید من اشتباه کردم و ایران ارزش دفاع داشت. ولی قبل از آن امیدوار بود میتواند در خارج از ایران آسوده زندگی کند و هیچ وقت به فکر مقاومت نیفتاد.
استقبال سادات
پیدا کردن جا برای شاه با اردشیر زاهدی بود:
با پرزیدنت انور سادات و با اعلیحضرت ملک حسین پادشاه اردن واعلیحضرت ملک حسن شاه مراکش تماس گرفتم. آنها با نهایت مردانگی اعلیحضرت را دعوت کردند. روی همین اصل بود که خوشبختانه اعلیحضرت، نخست به مصر رفتند. سادات واقعا مردانگی بینهایت از خود نشان داد و همین طور ملک حسن. در پذیرایی این دو فرد از اعلیحضرت فکر میکنم اگر آنها به مهمانی ما آمده بودند این قدر که آنها از ما پذیرایی میکردند ما نمیتوانستیم بکنیم.
آخرین دیدار با سفیر آمریکا
بالاخره رفتن شاه قطعی شد. ویلیام سولیوان آخرین دیدارش با شاه را این طور وصف میکند:
خداحافظی غمگینی بود. دم در دست او را فشردم. هم من و هم خودش میدانستیم که دیگر هیچ وقت برنخواهد گشت. اما هر دو این طور وانمود کردیم که دارد برای یک تعطیلات کوتاه مدت از کشور خارج میشود.
خاطره شاه از خروج آخر
روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ شاه از ایران خارج شد. خود شاه بعدها در مصاحبهای با یک خبرنگار خارجی از جو غم انگیز خداحافظی در آن روز در فرودگاه صحبت کرد:
من از آن واکنشهایی نشان ندادم که بعضی از شخصیتهای معاصر یا تاریخ گذشته از خود نشان دادهاند. اما شدیدا متاثر شده بودم از حالت این همه افسران جا افتاده و با قدرت که مثل بچههای کوچک گریه میکردند. به طوری که نمیتوانستم چیزی بگویم، صدایی از گلویم در نمیآمد.
تا وقتی هواپیمای شاه فرودگاه مهرآباد را ترک کرد، فقط اطرافیان و نزدیکان شاه از ماجرا اطلاع داشتند. مردم خبر رفتن شاه را ساعتی بعد از اخبار ظهر رادیو تهران شنیدند:
شاهنشاه در گفت وگویی کوتاه با خبرنگاران گفتند که تهران را به سوی آسوان مصر ترک خواهند گفت و چند روزی در آنجا استراحت خواهند کرد. امیدوارم که دولت [بختیار] بتواند در ترمیم گذشته و در پایه گذاری آینده موفق شود.
بختیار: رهبران مذهبی در سیاست دخالت نکنند
به مجرد شنیدن این خبر مردم به خیابان ها ریختند. رادیو بی بی سی خبر داد:
شاه ایران که بامداد امروز بیخبر از کشور خارج شد اکنون در مصر است. خبرنگاران میگویند شاه در حالی که از پله های هواپیمای شخصی خود بالا میرفت گریه کرد و خودش هواپیما را تا آسوان خلبانی کرد. در آنجا سادات و رهبران دیگر مصر از او استقبال کردند.
اندکی پیش از رفتن شاه، مجلس شورای ملی برنامه دولت بختیار را تصویب کرد. دکتر بختیار در پارلمان گفت هیچ دولتی نمیتواند مسائل کشور را ظرف چند روز حل کند و تقاضای مهلت کرد. همچنین گفت پیشوایان مذهبی باید از دخالت درسیاست خودداری کنند و وظیفه آنها این است که به دولت و مردم الهام و ارشاد بخشند. به محض این که خبر رفتن شاه در تهران پخش شد، صحنه های وجد و سرور برپا شد و هزاران نفر وارد خیابان ها شدند. آنها میرقصیدند و بوق های اتومبیل های خود را به صدا در میآوردند. این صحنه هادر بسیاری از شهرها و قصبات دیگر در سراسر کشور منعکس شد.
سربازان کناری ایستاده بودند و بعضی از آنها در ابراز وجد و سرور به مردم پیوستند. آیت الله خمینی از پاریس از تحولات اخیر ابراز خشنودی کرد ولی گفت گه رفتن شاه فقط باید قدم اول باشد و هدف پایان دادن به تسلط بیگانگان بر ایران است. آیت الله خمینی گفت که در وقت مناسب به ایران بازخواهد گشت ولی تاریخ مراجعت خود را ذکر نکرد و گفت قصد او تشکیل یک حکومت موقت است واین حکومت یک مجلس موسسان که منتخب ملت است برپا خواهد کرد تا قانون اساسی جدیدی برای یک جمهوری اسلامی تدوین و تصویب کند.
منبع: انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی
نظر شما