به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، فهرست اعمال غیر انسانی که آمریکاییی های معمولی در جنگ ویتنام به آنها دست زدند طولانیتر از آن است که بتوان جزییاتشان را در اینجا مطرح کرد. ما فقط میتوانیم بگوییم که سربازان ما(آمریکاییها) روستاها را سوزاندند. سیاست منطقه آتش به اختیار را اجرا کردند. به طور گسترده ناپالم به کار بردند. از پیشرفته ترین تکنولوژی علیه ارتشی عقب مانده استفاده کردند. مناطق وسیعی را غیرقابل کشاورزی ساختند. سبب کوچ اجباری افراد بیمار و پیر به خاطر اهداف نظامی شدند و دست به قتلعام هزاران نفر از مردم غیرنظامی غیر مسلح زدند.
شکستن بقایای شخصیت سربازان
از نظر یک روانشناس این اعمال توسط انسانهایی شبیه ما انجام گرفته است، انسانهایی که اتوریته آنها را تغییر داده و به این طریق احساس مسولیت شخصی در مورد اعمال شان را از دست دادهاند. اما طی چند ماه آموزش چه باید بر سر چنین شخص محترمی آمده باشد که بدون هیچ محدودیت وجدانی؛ دیگران را بکشد؟ بگذارید این امر را بازبینی کنیم:
اولا افراد باید از سیستم های بیرون از اتوریته نظامی(جامعه) به درون آن سیستم( پادگان) منتقل شوند. این کار از طریق احضار به خدمت سربازی صورت میگیرد. این کار برای آن صورت میگیرد که امکان حضور سایر اتوریته ها در اطراف سرباز را از بین ببرد. در اینجا جایزه یا مجازات بر اساس میزان اطاعت یا عدم اطاعت سرباز اعطا میشود.
یک دوره چند هفته ای را صرف آموزشهای پایه ای نظامی به این سربازان تازه وارد میکنند اما هدف پنهان و اساسیتری نیز در این آموزشها دنبال میشود: شکستن بقایای هر نوع فردیت و شخصیت در سربازان.
نیت پشت پرده رژه های طولانی
هدف اصلی از ساعتهای فراوانی که صرف تمرین رژه رفتن این سربازان در پادگان میشود این نیست که آنها در مراسم رژه با ابهت و مقتدر ظاهر شوند. هدف دادن شکل قابل مشاهده به تبعیت فرد از سازمان است. هر صف و ستونی به عنوان یک فرد واحد عمل میکند که همگی به اتوریته گروهبان پاسخی یکسان میدهند. این صفها و ستونها نه از انسان، بلکه از ماشینهایی خودکار تشکیل شده است. هدف کلی تعلیمات نظامی، تقلیل سرباز به یک ماشین خودکار است.
جنگ با دشمنان ملت
بعد از پایان دوره آموزشی و قبل از حرکت به میدان جنگ؛ اتوریته عمل سرباز را با آرمانهای ارزشمند و مقاصد والاتر جامعه پیوند میدهد. به سرباز گفته میشود به زودی در جبهه ها با کسانی روبرو میشود که دشمنان ملتش هستند و اگر آنها را نابود نکند وطن خودش در خطر است.
وضعیت برای سرباز طوری تشریح میشود که اعمال وحشیانه و غیرانسانی احتمالیاش را موجه نشان دهد. در جنگ ویتنام، توجیه سربازان آمریکایی برای تبدیل شدن به ماشین کشتار راحت صورت گرفت: دشمن از نژاد دیگری بود. آمریکاییها مردم ویتنام را به طور کلی گوکها خواندند؛ کسانی که مادون درجه انسانیاند و ارزش همدلی ندارند.
قتل عام بدون عذاب وجدان
در منطقه جنگی واقعیت جدیدی خود را نشان میدهد: سربازان اکنون با گوکهایی مواجهاند که هم آموزش نظامی دیدهاند، هم مانند سربازان آمریکایی تحت تلقینی مشابه قرار گرفتهاند.
هر گونه فقدان سازماندهی؛ قدرت گروهان خودی را کاهش داده و احتمال شکست آنرا افزایش میدهد. اینجا حفظ نظم، عنصر نجات جان است و سرباز راهی جز اطاعت از اتوریته ندارد.
سرباز برای انجام وظایف خود هیچ فشار عصبی برای کشتن، مجروح و ناقص العضو کردن دشمن ندارد، خواه این دشمن نظامی باشد یا غیرنظامی. او مسوولیتی حتی در قبال کشتن زنان و کودکان هم ندارد چرا که مامور است و معذور و فقط فرمانی را که داده شده اجرا میکند.
درماندگی روانی سرباز
در این شرایط فکر سرپیچی یا فرار به سر بعضی سربازان میزند اما در گیر و دار جنگ به کجا میتوانند فرار کنند؟ از یکسو مجازاتهای سنگینی برای سرپیچی از دستور و فرار در نظر گرفته شده است و از طرف دیگر سرباز نمیخواهد فردی بزدل از سوی هم قطاران و مردمش به حساب آید. او میداند که تنها با اطاعت از مافوق خود را فردی وطن پرست و شجاع نشان دهد.
به او گفته شده که دیگران را به حق میکشد. این امر را نه فرمانده گروهانش بلکه بالاترین مقام کشورش یعنی رییس جمهور آمریکا گفته است.
به علاوه زنده ماندن در شرایط جنگی و روز را به سلامت به پایان رساندن برای سرباز به اندازه کافی دشوار است، بنابراین او دیگر وقتی برای فکر کردن به جنبه های اخلاقی اقداماتش ندارد. با این وجود هنوز سربازانی معدود درد وجدان میگیرند. آنان از سوی فرماندهی، سرچشمهی بالقوه اعتراضات در بین دیگر سربازان شمرده و از آن واحد نظامی کنار گذاشته میشوند.
در اینجا میتوان درس ارزشمندی درباره عملکرد سازمانها بگیریم: تا آنجا که فرمان نبردن یک نیرو تحت کنترل باشد میتوان نفر بعدی را جایگزین او کرد و خسارت جزیی خواهد بود. اما به ویژه در یک تشکیلات نظامی نیروی متمرد با روحیه بد خود سبب تخریب روحیه دیگر اعضا میشود، بنابراین حتما باید منزوی یا به شدت مجازات شود تا دیگران جرات تقلید از او نداشته باشند.
تکنولوژی در خدمت قتل عامگران
همچنین در بسیاری از موارد تکنولوژی به سوپاپ اطمینانی برای کاهش فشار عصبی در آمده است. خلبانی که از ارتفاع سه کیلومتری بمب ناپالم بر سر مرد و زن و کودک ویتنامی میاندازد نه یک مشت انسان، بلکه نقطه های نورانی کوچکی که روی صفحه رادارش دیده میشود را هدف قرار داده و میسوزاند.
جنگ بلاخره روزی به پایان میرسد. اما نه با سرپیچی انفرادی سربازان بلکه با تغییر سیاست حکومت. یعنی هنگامی که به سربازان فرمان داده میشود که اسلحه های خود را بر زمین بگذارند.
منبع: اطاعت از اتوریته، استانلی میگرام، مترجم: مهران پاینده عباس خداقلی
درباره نویسنده: استانلی میلگرام( ۱۹۳۳- ۱۹۸۴). اهل آمریکا و فارغ التحصیل دکتری روانشناسی در دانشگاه هاروارد و استاد روانشناسی اجتماعی دانشگاه city univercity بود. میلگرام در ۱۹۷۴ جایزه سال روانشناسی اجتماعی آمریکا را به خاطر تلاشهای فکریاش به ویژه در زمینه تحقیقاتش درباره اتوریته برد. کتاب اطاعت از اتوریته او یکسال بعد جایزه ملی کتاب آمریکا را نیز از آن نویسندهاش ساخت.
نظر شما