به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، بعد از مرخص شدن امام خمینی (ره) از بیمارستان دراسفند ماه ۱۳۵۸، پزشکان توصیه موکدی داشتند که ایشان به قم بازنگردد، چرا که به دلیل مشکل قلبی ممکن است مجددا نیاز به اقدامات فوری پزشکی داشته باشند. ضمنا آب و هوای قم برای ایشان مناسب نیست و بهتر است در منطقهای با آب و هوای مناسب سکوت کنند.
شهر ری، گزینه اول امام
امام به اعتبار هوای قدیم شهر ری و نیز این مساله که در جنوبیترین نقطه تهران و منطقه ای محروم باشند، پیشنهادشان این بود که به آنجا بروند، اما هوای آن روز شهر ری برای امام مساعد نبود. لذا اطرافیان به دنبال آن بودند جایی را پیدا کنند که مطابق نظر و خواست امام، هم منطقه ای اعیان نشین نباشد و هم از هوای مناسبی برخوردار باشد.
آقای رسولی که از زمان مرحوم والدشان در منطقه امامزاده قاسم شمیران سکونت داشت، در خیابان دربند خانه ای پیدا کرد که به نظرشان برای امام مناسب بود. این خانه در سه طبقه بود و در هر طبقه تنها یک اتاق و سالنی کوچک وجود داشت، به طوری که حتی جایی برای قدم زدن امام مهیا نبود.
نارضایتی امام از خانه دربند
نمای بیرون ساختمان از سنگ بود که شاید به نسبت خانه های آن زمان جزء منازل طبقه متوسط محسوب میشد. به هر حال امام روز ۱۲ اسفند ۱۳۵۸ به آن خانه آمدند، اما هیچ گاه از بودن در آنجا اظهار خشنودی و رضایت نداشتند. هر چه به احمدآقا( خمینی) اصرار کردند که جای مناسبی پیدا کنید، احمدآقا موضوع را جدی تلقی نمیکرد. البته او هم میفهمید جای خوبی نیست ولی فکر نمی کرد امام اینقدر جدی باشد.
اولتیماتوم رهبر انقلاب به اطرافیان
بعد از حدود دوماه اقامت امام در آن خانه، صبر امام تمام میشود. آن روز ظاهرا احمدآقا به قم رفته بود. لذا امام آقای رسولی را صدا میزنند و میگویند: من ۴۸ ساعت به شما مهلت میدهم تا منزل مناسبی برای من پیدا کنید والا به قم برمیگردم.
آقای رسولی به خوبی میدانست که وقتی امام چنین تهدیدی میکند حتما آن را عملی خواهد کرد. لذا تلفنی به احمدآقا خبر میدهد که سریع بیایید چون آقا اخطار کرده است که به قم میرود.
احمدآقا فورا از قم به تهران برگشت و سراسیمه به منزل ما آمد و گفت: فلانی امام تهدید کرده و به همین جهت باید سریعا یک جایی پیدا کنیم.
پرسیدم نظر امام چه جور جایی است؟
گفت: آقای رسولی از امام پرسیده است که چه طور جایی مناسب است و امام فرموده اند مثل منزل حاج آقای شما.
پدر آقای رسولی که از دوستان قدیم حضرت امام بود در امامزاده قاسم سکونت داشت و منزلش بسیار محقر و ساده بود. امام در ایام تابستان گاهی به امامزاده قاسم و به آن خانه رفت و آمد میکرد.
پیشنهاد جعفر شجونی
با اطلاع از ناراحتی و اخطار امام، همان لحظه به اتفاق احمدآقا و آقای سیدمحمد موسوی خوئینیها به خانه های زیادی در اطراف جماران و نیاوران سر زدیم و از آنها بازدید کردیم، اما مکان مناسبی یافت نشد. نزدیک ظهر برای استراحت به جماران آمدیم تا مجددا بعد از ناهار به جست و جوی خودمان ادامه دهیم.
همین که سفره ناهار را انداختیم آقای جعفر شجونی وارد خانه شد. احوالپرسی کرد و گفت کجا بودید؟
احمد آقا ضمن شرح ماجرا گفت هر چه جست و جو کردیم خانه مناسبی برای امام پیدا نکردیم.
مدتی گذشت که ناگهان آقای شجونی گفت: امام که نمونه منزل و جایی را که میپسندد به شما گفته، بنابراین همین خانه بهترین جا برای امام است. اگر مانع نداشته باشد این منزل برای امام بسیار مناسب است.
آقای موسوی خوئینی ها هم پیشنهاد شجونی را تایید کرد. احمدآقا هم به فکر فرو رفت، بعد نگاهی به اطراف کرد و گفت: این منزل برای اقامت دائم امام جای مناسبی نیست. ضمن آن که اتاق ها در طبقه بالاست و طبقه بالا هم نمدار است و اینجا نمیشود.
دوستان که به خانه های اطراف آشنا بودند گفتند مشکلی نیست، خانههایی را که متصل به این منزل است جزء این منزل میکنیم، هم بزرگتر میشود و هم میتواند محل سکونت امام یکی از آن منازل باشد.
احمدآقا مجددا فکری کرد و گفت: برای دیدارهای امام چه کنیم؟
آقای موسوی خوئینی ها گفت: کنار اینجا حسینیه ای است که برای این کار مناسب است. حسینیه جماران را محل ملاقات و دیدارها قرار دهید.
در نجف هم گرفتار چنین منزلی بودیم
در این هنگام حاج احمدآقا گفت: بله همه چیز درست است ولی خانم( همسر امام) نمیآید. من باید ایشان را بیاورم اینجا، اگر او پسندید آقا هم میپسندد، ولی ممکن است خانم نپسندد.
دوستان گفتند: این که کاری ندارد، بروید خانم را بیاورید تا اینجا را ببنید.
در این لحظه احمدآقا نگاهی به من کرد. من گفتم: شما خانم را بیاورید تا اینجا را ببیند. اگر مورد پسند واقع شد، من ظرف سه چهار روز همه این اماکن را آماده میکنم.
عصر همان روز خانم آمد. دو سه نفر از اهل بیت امام هم همراه ایشان بودند. منزل را دیدند و بعد به ایوان بالا که رفتند خانم به احمدآقا گفتند: این منزل خیلی قدیمی است و از این جهت شببیه همان منزل ساده ای است که ما در نجف داشتیم. آنجا گرفتار این جور منازل بودیم حالا هم همین طور؟! به هیچ وجه موافق نیستم.
احمدآقا گفت: اگر شما اینجا را نپسندید امام به قم برمیگردند و مشکل برای همه ما درست میشود. شما موقتا این جا را قبول کنید تا بعد سر فرصت ما جای مناسبی را پیدا کنیم.
ایشان بالاجبار قبول کردند.
ساخت حسینیه جماران
خانه اجدادی ما در جماران زمینی به وسعت بیش از ۱۴۰۰ متر بود که بخشی از آن را جدم برای احداث حسینیه وقف کرده بود. باقیمانده این زمین بین من، دو برادر و یکی از همشیره هایم تقسیم شد.
خانه ما بسیار ساده بود و در جنوب حیاط آن منزل برادران و سپس منزل هم شیرهام قرار داشت. در انتهای این زمین هم از سال ۱۳۵۴ احداث بنای جدید حسینیه را شروع کرده بودم ولی تا سال ۱۳۵۹ یعنی زمان ورود امام به جماران، نازک کاریهای آن انجام نشده بود.
من بلافاصله برادران و همشیرهام را خبر کردم تا از آنها برای واگذاری خانههایشان اجازه بگیرم. داماد ما خودش به کار بنایی اشتغال داشت و تقریبا دو ماه بود این خانه را ساخته و در آن ساکن شده بود. وقتی موضوع را به آنها اطلاع دادم و گفتم باید دیوار خانهها را برای ایجاد مسیری تا رسیدن به حسینیه تخریب کنیم ناگهان بلند شد و بیرون رفت.
فکر کردم از این که خانه را که تازه ساخته باید خراب کند ناراحت است. اما چند لحظه بعد دیدم با کلنگی وارد خانه شد و پرسید کدام دیوار را باید تخریب کنیم؟
خندیدم و گفتم حالا اجازه دهید خواهم گفت.
با اعلام رضایت و شعفی که در چهره آنها دیدم از ایشان خواستم که هر چه سریعتر وسایل ضروری خود را جمع و خانه را تخلیه کنند. ظرف سه چهار روز کف حسینیه سیمان و صاف شد و زیلوهایی را که وقف این حسینیه شده بود پهن کردند.
از داخل حیاط خانه خودمان دری به خانه خواهرم باز کردیم و آنجا اتاق دیدارهای خصوصی امام شد. این خانه درست پشت حسینیه واقع شده بود و چون کمی از سطح زمین بالاتر بود و امام نباید از پله استفاده میکردند، با ایجاد یک تخت نسبتا عریضی، بالکن خانه را به دیوار حسینیه متصل کردیم تا امام هنگام عبور از سطحی صاف وارد بالکن حسینیه شود. درداخل حسینیه هم این بالکن را ساختیم که محل استقرار امام شد.
نظر امام درباره منزل جدید
روز ورود امام به این خانه، من و اخوی و آقای موسوی خوئینی ها و آقای محلاتی جلوی در ایستادیم و به امام خیر مقدم گفتیم. ایشان نگاه محبت آمیزی به ما کردند و سپس عبای خود را به احمدآقا دادند و بی اختیار دور حیاط خانه قدم زدند. خیلی خوششان آمده بود. خوشبختانه امام در اواخر اردیبهشت به جماران آمدند. خانه ما بین دو باغ خسروشاهی و سزاوار قرار داشت. در حیاط خانه درخت زیادی نبود اما وجود درختان کهن این دوباغ، فضای سبز و خرم و باطرواتی برای خانه ما ایجاد کرده بود.
در حالی که امام مشغول قدم زدن در حیاط خانه بود از پشت سر به ایشان نگاه میکردم. برای ما مانند این بود که پدرم زنده شده و دوباره به خانه بازگشته است.
مدتی بعد از اسکان امام در همین خانه در جماران، آقای محمود بروجردی خدمت امام رفته بودند و گفته بودند اینجا چطور است؟ شما اینجا را میپسندید؟
امام فرموده بود: بله، بهترین و مناسب ترین جا برای ما همین جاست. ای کاش از ابتدا به اینجا آمده بودیم.
منبع: روایات و خاطرات سیدمهدی امام جمارانی، ناشر: موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(ره)
نظر شما