مستند بالانچ در قالب مجموعه مستند قهرمانان معمولی، محصول مرکز مستند سوره به تهیهکنندگی مجتبی حیدری، روی آنتن تلویزیون رفته است.
چرا کارآفرینی در ایران یک مساله است؟ چرا کارآفرینان با مشکل مواجه میشوند؟ خلاء اصلی در کارآفرینی چیست؟
آقای جواد یوسفی، کارآفرین خوش فکر، پُر از امید، ساعی همچون هزاران انسان دارای انگیزه در ایران که فقط دل به آرزوهایش نبسته بلکه به میدان عمل ورود میکند. مردی که از دانش آکادمیک در حوزه کامپیوتر برخوردار است اما در سر، سودای دامپروری دارد. متاهل است و برای هر اهل تأهلی دلایل زیادی وجود دارد تا بماند و به زن و زندگی و فرزندانش برسد چه بسا که هنر کرده است! او بلندنظر است و اهالی منزل را متقاعد میکند تا رهسپار دیار ناآشنایی شوند.
حرفش حرف است و تمام سختیها را به جان خود و عزیزانش میخرد و از پایتخت با همه امکاناتش دل میکند و به شهرستان زهک یکی از محرومترین نقاط سیستان و بلوچستان ره میسپارد. متاسفانه قریب به چندین دهه است که سیستان وبلوچستان، پیشوند «محروم» را با خود به یدک میکشد. گویی هیچ عزمی برای حذف کلمه محروم در این استان وجود ندارد.
او دهها دلیل برای خود دارد که انتخاب و هدفش درست است که اهالی این خطه از کشور به او نیاز جدی دارند، او خوش ایده و برای ایدههایش، طرحها و برنامهها دارد. بنابراین از نظر خودش بیگدار به آب نزده! خانواده ۶ نفری آقای یوسفی در یک خانه ساده زندگی میکنند. از نظر او خانواده مهم است و او بدون وجود آنها نمیتواند زندگی کند. روستای منتخب او محروم و سالها از بیآبی در مضیقه و خشکسالی است. وی معتقد است با وجود کمآبی، امکان دامپروری وجود دارد. پس بسم الله!
او از نظر زیستی، فرهنگی و اقتصادی، مردم، ظرفیتها و کاستیهایشان را میشناسد که لازمه هر کار نوآورانهای است. خیلی خوب با مردم روستا ارتباط میگیرد. روستاییان فهیم بسیار زود میفهمند که آقای یوسفی یک «بالانچ» واقعی است. «بالانچ» برای کمک کردن واقعی به آنان آمده، او آمده تا به آنها دانش بیاموزد، مهارت یادشان دهد، شغل و درآمد برایشان ایجاد کند.
در مقابل «بالانچ» هم خیلی زود آنها را درک و فهم میکند. دلش بر مردمانی میسوزد که مهارتهای گذشتگان خود را فراموش کردهاند، محرومند اما مصرفگرا، گویی ناخواسته به این نوع از زندگی خو کردهاند، آنها دانش و تخصص و مهارت لازم را ندارند.
«بالانچ» روستا امید دارد که آنان بالاخره به درآمد میرسند. او هر روز به منازل روستاییان سر میزند، کلاس برگزار و دامها را بررسی میکند و این قصه ادامه دارد تا سال ۱۴۰۱ که با مشکلات زیادی مواجه میشود. حالا با این همه تلاش جدی و البته به ثمر نشستن کارش، کمی شرمنده است چون دستش خالیست. هرچند نگران است اما هنوز لبخند بر لب دارد و نور امید در چشمانش موج میزند!
اقدام مهم و نیکوکارانه آقای یوسفی یادآور داستان کارآفرینی کارآفرینان در ایران است. کارآفرینی پیش از آن که یک فعالیت اقتصادی باشد، یک هنر است و ما در ایران کم هنرمند نداریم. هنرمندانی که با هزاران امید گام برداشتند و در میانه راه بازماندند. زندگی کارآفرینانی که به تنهایی اقدام میکنند و غالباً با مشکلات جدی همراه میشوند. کارآفرینان در ایران زود پیر میشوند و در میانه راه باز میمانند. کارآفرینان روحیه بلندپروازانهای دارند، میخواهند رییس خودشان باشند. اما دارا بودن صرفا چنین ویژگیهایی کافی نیست و مولفههای شخصیتی و انگیزشی، مهارتی، حمایتی و زیربنایی جریان کارآفرینی را تکمیل مینماید.
در مستند «بالانچ» آقای یوسفی از نظر شخصیتی و انگیزشی، بسیار پُرانگیزه است. ویژگیهای ریسکپذیری، نیاز و میل به پیشرفت ،آیندهنگری، تحمل ابهام و استقلال طلبی و ... دارد. مهارت را بلد است و تعامل و ارتباط با مردم، آموزش دادن و اشتغال ایجاد کردن را به خوبی میداند.
یوسفی یک حمایتگر است. اما هیچ سازمانی از او حمایت نمیکند. او بدون پشتوانه وارد میدان شده، شاید نه تنها نقطه ضعف او بلکه نقطه ضعف کارآفرینی در ایران همین نکته باشد که کارآفرینان در ایران تنها هستند. آنها به مرور می فهمند که در طی مسیرکار آفرینی معطل خواهند شد. «بالانچ» زهک هیچ حمایتگر مالی دولتی یا حمایتگر قانونی و بازار هدف او تضمینی جهت فروش محصولات نداشت، در بازاریابی و فروش هم حامی ندارد. از بیمه افراد و محصولات و از تسهیلات مالی خبری نیست. به نوعی جواد یوسفی بصورت سیستمی کار نکرد.
به لحاظ زیربنایی، منطقه از محرومیت شدید در رنج است. سازوکارهای امکانات تولیدی (زمین، آب)، منابع و امکانات (ساختمان ،تجهیزات، فضا)، تشکلهای صنفی حمایت کننده، آوردههای شخصی (جهت شروع کار)، همان عناصر زیربنایی هستند که متاسفانه آقای یوسفی در این زمینه با مشکلات جدی روبروست.
به طور حتم کارآفرین برای رسیدن به موفقیت و پیشرفت متاثر از عاملهای فردی (ویژگیهای شخصی)، محیطی (عاملهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فنی) و ساختاری (شرایط فیزیکی، فرهنگ و منابع سازمانی) باید باشد و در گام اول، آقای یوسفی باید هر چهار مولفه را در نظر میگرفت. کارآفرینانی چون آقای یوسفی در ایران هرچند انگیزه بالایی دارند و محیط را خوب میشناسند اما با مشکلات جدی ساختاری مواجهاند. کار آنها در ایران به مثابه فعالیتی پُرریسکی است که نه تنها حامی قانونی و حامی مالی ندارد بلکه با موانع جدی چون نگرش منفی فرهنگی به سرمایهگذار و سرمایهگذاری، عدم ثبات در قوانین، نبود سیاستگذاریهای بلند مدت و تدوین شیوهنامهها مواجه است.
نظر شما