روایت «سمیرا قاسمی» خبرنگار ایرنا که با راهاندازی پویش مجازی گلریزان، مادری را در آغازین ماههای سال جدید به آغوش دخترکش بازگرداند.
پویشی که منجر به کمک یک میلیارد و دویست میلیون ریالی و آزادی مادری از بند اسارت شد، طعمی شیرینتر از عسل.
مددجوی بند نسوان شوکه بود، باورش نمیشد، ۹ ماهی بود که مادر نازنین چهار ساله به خاطر مبلغی پشت میلهها، در سلولش روزگار گذرانده بود.
او قتل نکرده بود، سابقهدار هم نبود، با این حال پولی نداشت تا بتواند آزادانه زندگی کند و او تنها مقروض مالی بود.
بیش از ۹ ماه بود که این مادر، تنها دخترش، نازنین چهار ساله را در چهار دیواری خانه آغوش نکشیده بود، هر شب صدای گریهاش دیگر هم بندیهایش را آزرده میکرد، چون او یک مادر بود که طاقت نداشت بدون حضور جگرگوشهاش سر بر بالش بگذارد.
شاید کمتر کسی باشد که طاقت دیدن اشکهای مادری را ببیند که ماهها از فرزند کوچکش دور مانده و من خبرنگار که خود طعم مادری را چشیدهام، آن روز در آن سوی میلههای زندان دوام نیاوردم و نتوانستم اشکهای خود را کنترل کنم.
مدام با خود سر و کله زدم که چه کاری از دست من برمیآید، فکرهای زیادی گذراندم تا به راهاندازی یک پویش رسیدم، توکل بر خدا کردم و بدون وقفه پوستری را طراحی و در تک تک کانالها انتشار دادم و بالاخره جواب داد.
اسم مددجوی قصهی ما از بلندگوی بند نسوان اراک صدا زده شد، مادر اشک شوق میریزد، شوق آزادی آن هم پس از ماهها، درست زمانیکه دیگر امیدی به زندگی آزادانه در جامعه نداشت.
چه می شد اگر نبود دل بستگی ما آدمها به هم؟ شاید با هم بودن را بر صفحههای فطرتمان نوشتهاند که «بیهم بودن» تلخ است و تحمل ناپذیر.
از ما تا گرفتاران در صحنه زندگی فاصلهای نیست، جز برداشتن یک قدم به عشق انسانیت و لذتی که وصفی بر آن نیست.
زمستان سرد و سوزان تنهایی را، فقط به هم پیوستن دستهای اهالی خیابان و کوچهها است که گرم میکند.
زمین سرد است، اما آتش مهر قلبهای مومن و سخاوتمند اهالی شهرمان نه تنها کلبههای خویش
بلکه کلبه همسایگان را نیز برقرار و برافروخته نگاه میدارد، آری، سیاره خاکی ما بر مدار وحدت دلهای مهربان و عاشق میگردد، دلهای زنده به عشق انسانیت.
آنچه بهتر زیستن را در این سرزمین دور برایمان فراهم میکند، این است که همگیمان زیر یک سایبان بنشینیم، سایبان محبت و نیکی.
آدمیان کوچهها و خیابانهای این شهر، بنده محبت هستند و هرچه نتوانند سنگ خارای قلبی
را بگشایند، با محبت خواهند توانست.
هر چه رنگ و لعاب باشد، همچون برگهای پاییزی ریزش و خزان دارد اما رنگ و بوی محبت، هرگز کهنه نخواهد شد و حافظه جهان، دستهای نیکوکار را از یاد نخواهد برد، این است همت انسانهایی
که سنگ بنای محبت را با یاری رساندن به زندانیان جرایم غیرعمد نشان میدهند.
نظر شما