به گزارش گروه علم و آموزش ایرنا، طرح تعالی منش استادی یا مهارتهای ناب شاگردپروری، (در مسیر فرزانگی) با حضور ۱۶۰ استاد تازهاستخدام دانشگاههای مراکز استانها و دانشگاههای سطح یک کشور از تاریخ دهم تا چهاردهم مهرماه ۱۴۰۲ در مشهد در حال برگزاری است.
استادان تازه استخدام وزارت علوم؛ اساتیدی سرشار از انگیزه و شور جوانی، گرد هم جمع شدهاند تا با هدایتگری پیشکسوتان توانمند و زبده، مهارتهای خود را برای پرورش دانشجویان «نسل جدید» افزایش دهند.
این جوانان فرهیخته با گذراندن مسیر پر فراز و نشیب «جذب»، بهتازگی به کسوت «عضو هیئتعلمی» درآمدهاند. با وجود اینکه برخی از آنها سالهای بسیاری را به عنوان عضو هیئتعلمی حقالتدریس سپری کردهاند ولی سفر قهرمانی آنها به سمت استادی و فرزانگی مدت زیادی نیست که آغاز شده است.
این فرهیختگان در این سفر برای تبدیل شدن به یک «استاد تمام» نیازمند کولهبار و ابزارهایی هستند که بتوانند با بهرهمندی از آنها چالشهای سفر را هموار کنند.
اکنون قهرمانان ما در مسیر این سفر، به اینجا رسیدند؛ به مشهدالرضا و قرار است در دوره تعالی منش استادی، کولهبار خود را غنیتر کرده و در کنار تخصص خود، مهارتهای ناب شاگردپروری را تقویت کنند.
یکی از مهمترین بخشها در سفر قهرمانی به سمت فرزانگی و استادی، دیدار و آشنایی با پیران فرزانه است؛ بزرگانی که بتوانند امیدبخش مسیر پرفراز و نشیب جوانان باشد.
پیران فرزانه؛ الهامبخش استادان جوان
و اینجا محلی است که قهرمانان مسیر فرزانگی با پیران خردمند ملاقات میکنند: سالن تاریک است. با دعوت گرم و با احترام مجری برنامه و تشویق حاضران، بزرگمردی سپیدموی و راستقامت از پلههای سن بالا میرود و برای استادان جوان از «وطن» و «خدمت به وطن» میگوید. وطن؛ جایی که علاقه به آن چیزی شبیه به عشق به مادر است و نمیتوان محبت آن را از دل بیرون کرد.
«مهدی بلالی مود» استاد پیشکسوت دانشگاه علوم پزشکی مشهد برای نواستادان «صدای ایران» است. میگوید: «من عاشق ایرانم؛ چرا که ایران یک کشور بینظیر است».
او از منشور حقوق کوروش و تمدن ایران، از قلعه فلکالافلاک و آثار تاریخی و از طبیعت چهار فصل ایران میگوید و در هر جمله بر عشق خود به وطن تاکید میکند.
بلالی مود، از داستان سفر قهرمانی خود در مسیر فرزانگی برای استادان جوان گفت. او چندماه پیش از انقلاب اسلامی برای ادامه تحصیل در رشته سمشناسی بالینی به دانشگاه ادینبورگ انگلستان رفته بود. تیرماه ۱۳۶۰ بود که مدرک دکتری تخصصی خود را با درجه ممتاز دریافت کرد. چندماه بعد او به عنوان استادیار دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورگ استخدام شد و در دپارتمان درمانشناسی و مرکز درمان مسمومین بیمارستان سلطنتی ادینبورگ مشغول کار شد.
۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ جنگ تحمیلی آغاز شد و از ابتدای شروع جنگ، مهدی بلالی مود و همسرش، دکتر مریم خوردی مود که متخصص دندانپزشکی کودکان ایران بود، بیتاب و نگران هموطنان خود بودند.
بلالی مود در مورد آن روزها میگوید: آخر هفتهها که قصد میکردیم سفر کوتاهی برای استراحت داشته باشیم، همسرم میگفت که «کشور ما در حال سوختن در آتش جنگ است؛ چطور میتوانیم به جشن و تفریح برویم؟»
وقتی زمزمههایی در مورد استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی علیه ایران به گوش رسید، این زوج تصمیم خود را گرفتند. در شرایطی که بیشتر تحصیلکردگان به خصوص تحصیلکردگان سمشناسی ایران را ترک کرده بودند، برای کمک، به وطن برگردند و هم در عرصه علمی و هم در عرصه عملی به مردم خدمت کنند.
مهدی بلالی مود و مریم خوردی مود، طعم خدمت به وطن را با تمام وجود چشیدند. از همین روی بلالی مود خطاب به استادان جوان گفت: من هیچگاه تظاهر نکردم که انقلابی بودم و به خاطر انقلاب اسلامی برگشتم. نه؛ من عاشق وطنم بودم برای خدمت به وطنم برگشتم. اگر با عشق خدمت کنید، از نفس خدمت لذت میبرید.
بلالی حاصل سالها معلمیاش را با یک توصیه کلیدی به جان نواستادها مینشاند: «اگر با عشق خدمت کنید، این به دانشجو منتقل میشود؛ نیازی به نصیحت و کلام نیست؛ شما با رفتارتان درس میدهید».
بلالی مود تا پایان حرفهایش مدام از همراهی بینظیر یار زندگیش میگوید و از دلسوزیها و دغدغههای او برای وطن. حالا مجری مراسم همسر این دانشمند را مادر وطن خطاب میکند و برای احترام به وی دکتر مریم خوردی مود؛ را روی سن دعوت میکند و حاضران در سالن با شوری وصفناپذیر به احترام مادر وطن ایستاده وی را تشویق میکنند و برخی نواستادان اشک در چشمانشان حلقه میزند.
ملاقات استادان جوان با بانوی خردمند
سالن دوباره تاریک است. بانویی سرو قامت، به دعوت مجری با قدمهایی آهسته از پلههای سن بالا میرود و آرام و شمرده خطاب به استادان جوان؛ قهرمانان مسیر فرزانگی، شروع به صحبت میکند: «بسیار خوشبختم که در این شب فرخنده این فرصت را یافتم که پس از ۱۵ سال سکوت، در یک جلسه آکادمیک در محضر اساتیدی باشم که کار علمی و معلمی را شروع خواهند کرد.»
هما زنجانیزاده استاد پیشکسوت دانشگاه فردوسی مشهد، دانشآموخته رشته جامعهشناسی است. او پرسیدن سوالات بسیار را خصوصیت جامعهشناسی میداند و میگوید جامعهشناسی، نقاد است و مسئلهساز! و با ذکر همین نکته، یک سوال مطرح میکند: «وقتی نماینده وزارت علوم با من تماس گرفت، برایم سوال مطرح شد که چرا مرا انتخاب کردند و قرعه فال به نام من دیوانه زدند؟ در دانشگاه از نظر جنسیتی یک ویژگی وجود دارد: درصد زنان دانشجو بیشتر از مردان است؛ ولی در کادر آموزشی اکثریت تصمیمگیرنده، مردان هستند. پس انتخاب من به معنای یک استاد پیشکسوت (برای سخنرانی در این جمع) چه معنایی دارد؟»
زنجانیزاده بانگرانی میگوید: من همیشه از جمله «خانمها مقدماند» دچار دلهره میشوم... و در مورد دلیل خود برای این نگرانی گفت: «همه ما انقلاب الجزایر آشناییم. قبل از انقلاب، مردان الجزایری همواره هشت متر جلوتر از زنان راه میرفتند. ولی بعد از پیروزی انقلاب الجزایر، تغییر جالبی اتفاق افتاد. اکنون مردان الجزایری زنان خود را هشت متر جلوتر از خودشان میفرستادند! چه پیشرفتی کردند! اما بعد مشخص شد که در صحرا مین گذاشتهاند! مقدم بودن خانمها از این جهت بود... وقتی میگویند که زنها مقدماند، وحشت میکنم که نکند من خنثیکننده مین باشم!»
استاد پیشکسوت جامعهشناسی تجربهزیسته خود در مسیر فرزانگی را چنین شرح کرد: «من همواره طلبه بودم... در بینش مذهبی که طلب علم، فریضه زن و مرد مسلمان است و نه فقط مرد مسلمان! در خانوادهای بزرگ شدم که دختر بودن، مزیتی نبود. بنابراین شرایط نامساعد از سه سالگی به من آموزش داد که متکی بر خودم باشم. اگر نازنین دختر ِخانواده بودم، حال اینجا نبودم. شرایط منفی از کودکی به من آموخت که برای آنچه میخواهم تلاش کنم و به آن برسم».
او به آشنایی خود با هنر و نقاشی در سنین نوجوانی پرداخت و از ضرورت آن برای گسترش شناخت علمی گفت. زنجانیزاده که در سن ۸۱ سالگی همانند سروی راستقامت در برابر حضار ایستاده، از تاثیر ورزش در زندگی میگوید: ما نان ورزش جوانی را در پیری میخوریم.او از علاقه خود به رشته ریاضی گفت. اینکه به خاطر دختر بودن نتوانسته در این رشته تحصیل کند. چرا که در آن زمان رشته ریاضی برای دختران وجود نداشته و مجبور به تحصیل در رشته «طبیعی» شده است.
پس از اتمام مقطع متوسطه برای ادامه تحصیل در امتحان رشته زبان انگلیسی و رشته زمین شناسی شرکت میکند. دوست داشت زمینشناسی بخواند ولی نتایج کنکور زبانانگلیسی زودتر از کنکور زمینشناسی آمد و پدر و مادر به او گفتند «تو که قرار است کهنه بشویی، پس چه فرقی دارد چه رشتهای بخوانی» و او سه ماه گریست و صحبت نکرد ولی عاقبت تسلیم شد.
او از استادان برجسته خود در رشته زبان انگلیسی یاد کرد. برای دبیر شدن یک سال در دانشسرای عالی تهران تحصیل میکند و میگوید بهترین اساتید دانشگاه تهران استادانش بودند. دکتر امیرحسین آریانپور او را با فلسفه آشنا کرده و در آن دوران با جامعهشناسی و روانشناسی نیز آشنا میشود: «اینجا بود که طغیان کرده و در کنکور فوق لیسانس علوم اجتماعی شرکت کردم و قبول شدم».
او به نقش استاد در تغییر زندگی شاگرد اشاره کرد و گفت: «یک جمله استاد میتواند زندگی انسان را تغییر دهد یک روز استاد زبان فرانسهام را دیدم. استاد از من پرسید که چه میکنی و گفتم فوق لیسانس علوم اجتماعی میخوانم و در کلاسهای سوربن سفارت فرانسه، زبان فرانسویام را قوی میکنم. استادم گفت: چرا به فرانسه نمیروی؟ گفتم: من؟ من تا وکیلآباد بیشتر نرفتهام! چطور به فرانسه بروم!؟ استادم گفت: چه کسی بهتر از تو؟ و این یاغی این بار به بلاد کفر رفت».
زنجانیزاده در دانشگاه سوربن فرانسه به تحصیل رشته جامعهشناسی آموزش و پرورش در محضر اساتیدی مثل «پیر بوردیو» پرداخت. این استادان بعدها بزرگترین تئوریسینهای جامعهشناسی فرانسه شدند. او معلمی را زیباترین و بهترین شغل دانست و گفت: چه شکنجهای است اگر این شغل را دوست نداشته باشی.
معلم باید با دلهره به کلاس برود
زنجانیزاده در این نشست خطاب به استادان جوان گفت که یک معلم باید با دلهره به کلاس برود؛ دلهره از اینکه نکند شاگرد سوالی بپرسد و من بلد نباشم. چون معلم میتواند چندبار بگوید نمیدانم ولی اگر این نمیدانمها زیاد شود، مرجعیت خودش را از دست میدهد».
به گفته این استاد پیشکسوت؛ راهکار رفع این دلهره، تلاش مداوم برای شناخت علمی است. چون با گرفتن مدرک دکترا علم کمال نمییابد.
زنجانیزاده که با هر کلام عصاره عمر پر بار خود را به در جان نواستادان میریزد؛ از رابطه استاد و شاگردی گفت: «امروز رابطه استاد و شاگردی تغییر کرده و عنصر دیگری به نام تکنولوژی نوین به این رابطه وارد شده است. بنابراین معلم نمیتواند بگوید همهچیز را میداند؛ چرا که شاید دانشجو قبل از ورود به کلاس با درس استاد آشنایی داشته باشد. حالا دیگر رابطه استاد و شاگردی رابطه دو انسان برابر است. نه کسی که علم همهجانبه دارد و دیگری هیچ نمیداند».
معلمی یعنی دانشجویی همیشگی
از نظر او یک استاد آرمانی سه ویژگی دارد و به تشریح این خصوصیات برای نواستادان پرداخت: «اول. هر حرکت و رفتار استاد باید آموزشی باشد. ظاهر استاد باید متین و ساده باشد و شرط استادی این است که در ظاهر زبان و تفکر او آموزنده باشد.
خصلت دوم دانش او است. علم و دانش مطلق نیست و نسبی است. چیزی که دیروز حقیقت بوده، امروز بطلانش ثابت میشود و داشتن مدرک دکتری به معنای کمال علمی نیست؛ بلکه یک آغاز است.
دانش هر روز دگرگون میشود. بنابراین تو هر روز باید طالب علم باشی، نه کمال علم. معلمی و شاگردی یک رابطه برابر است در یک رابطه برابر تو هم یاد میگیری و هم یاد میدهی معلمی تاثیر متقابل دو انسان است نه سرازیر کردن گنجینه علم ناپایدار از یک فرد به فرد دیگر. معلمی یعنی دانشجویی همیشگی سومین ویژگی یک استاد آرمانی نیز اخلاق اوست».
از نظر این استاد جامعهشناسی؛ هدف نهایی آموزش در دانشگاه، پرورش شخصیت است، نه انتقال یک دانش مختصر و ناقص. آموزش باید به تفکر انتقادی مجهز شود تفکر انتقادی یعنی شناخت به منظور تغییر و بهتر شدن.
او معتقد است:وظیفه معلم تربیت انسانهایی است که قادر به تغییرات ساختی باشند. آموزش دانشگاهی باید تربیت شهروند متخصص باشد. نه لزوما یادگیری و اجتماعی شدن.
زنجانیزاده با صدایی رسا گفت: «استاد باید اصل را بر برابری، مشارکت، پرورش شخصیت، تشویق و تقدیر بگذارد و هیچگاه هیچگاه هیچگاه، دانشجو را تحقیر نکند. تحقیر دانشجو تخریب آینده روشن کشور است».
او در پایان از آینده گفت. همان آیندهای که در دستان دانشجویان است و برای استادان جوان، شعری منتسب به استاد خود دکتر امیرحسین آریانپور را خواند:آفتاب زندگی پاینده باد/ چشم ما بر طلعت آینده باد!
مجری مراسم که مجبور بود زمان برنامه را نیز مدیریت کند، میگوید اشتیاق گوش دادن به حرفهای همچون درّ و مروارید استاد اجازه نداد که مدریت زمان را به استاد یادآور شوم و بر دستان او بوسه زد و از او خواست برای برگزاری نمادین انتقال منش و دانش استادی، پرچم فرزانگی را به استاد جوانی که در ابتدای راه است، تقدیم کند و بانویی جوان از نو استادان برای دریافت نمادین پرچم فرزانگی به بالای سن میآید.
نظر شما