بسیاری از قطعات و مثنویهای پروین اعتصامی روایی هستند، از اینرو بررسی اشعار پروین از منظر روایتشناسی، وجه دیگری از هنر او را آشکار خواهد کرد. طبقات مختلف اجتماعی، حیوانات و حتی اشیاء در جایگاه شخصیتهای روایت به گفتگو درمیآیند و در جهان داستانی کنشگری میکنند. شگردهای روایی متناسب با بافت داستان، نشان از توجه پروین به هنر روایتگری دارد. بررسی چند شعر او برای نمونه نشان میدهد که شهرت و محبوبیت این اشعار بیارتباط به هنر داستانسرایی پروین اعتصامی نیست.
بررسی چند شعر او برای نمونه نشان میدهد که شهرت و محبوبیت این اشعار بیارتباط به هنر داستانسرایی پروین اعتصامی نیست
از قطعات مشهور پروین «اشک یتیم» است، تحلیل روایی این روایت کوتاه هشت بیتی از چند منظر برجستگی این اثر را معرفی میکند. آغازبندی روایت با فضاسازی است.
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی/ فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
فضا مکان حضور شخصیت و روی دادن حادثه است. فضای این روایت با ایجازی فوق العاده مخاطب را به صحنه حادثه میبرد. احتمالا روز جشن بود، ملازمان پیشاپیش در حرکت بودند تا مسیر حرکت موکب شاهی باز شود و مردم در دو طرف فریاد شوق سر میدادند. اینجا روایت به شیوه کلاسیک پرسپکتیو ندارد؛ جای کودک و تماشاگر و نیز پیرزن در فضای روایت نامشخص است.
شخصیت کودک به خوبی پرداخت شده کودک نمیداند بر تاج پادشاه چیست که میدرخشد و بنابراین از قیمتی بودن سنگ بیخبر است. فردی از میان جمعیت که عوامانه تنها به هیاهوی شکوه و جلال پادشاهی چشم دارد، پاسخی از سر بیاعتنایی به کودک میدهد، سوال کودک چندان مهم نیست و هوش و حواس تماشاگران باید به دیدن پادشاه معطوف شود. دلالت ثانوی پاسخ بهگونهای امر به سکوت میکند، «ندانیم ما که چیست» تماشاگر هم نمیداند اما نمیپرسد، پروین هوشمندانه کودک را در موضع برتر قرار میدهد، کودک پرسشگر است و پیش فرض ندارد.
پیرزن اما در تقابل با جمعیت عوام با گذشتن پادشاه فریاد شوق سرنداده است. پیرزن سردوگرم چشیده است، از لایه پنهان شکوه گذر سلطان آگاه است. ارزش این حکایت موجز در تقابلی است که از یک سو بین تماشاگر به مثابه نماینده همه تماشاگران و پیرزن و از سویی بین پیرزن و کودک ایجاد شده است. سخن پیرزن خردمندانه است، پادشاه باید پاس رعیت نگاه دارد.
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است/این گرگ سالهاست که با گله آشناست
ارزش روایی دیگر این حکایت در گفتگوهای آن است. میدانیم وزن و قافیه محدودیتهایی بر شعر اعمال میکند: در پرسش کودک یتیم «این تابناک چیست که بر تاج پادشاست» انتخاب صفت و حذف موصوف دقیق و سنجیده است و همانطور که ذکر شد، معنای ثانویه پاسخ تماشاگر برای دور کردن کودک.
بخشی از شهرت و محبوبیت شعر کودک یتیم حاصل گفتگوی کودک یتیم با خویشتن است
در شعر معروف «کودک یتیم» بیت آغاز داستان تمام پیرنگ داستان را در بردارد؛ زمینهچینی، گره افکنی و نقطه اوج که با کشمکش کودک در مواجهه با شکستن کوزه روی میدهد:
کودکی کوزهای شکست و گریست/ که مرا پای خانه رفتن نیست
چه کنم اوستاد اگر پرسد/ کوزه آب از اوست از من نیست
وجه دگری از هنر داستانپردازی پروین، توجه به بُعد روانی شخصیتهاست. پس از بیت اول در ۳۶ بیت، گفتوگوی درونی شخصیت اصلی داستان یعنی کودک یتیم را میخوانیم. بخشی از شهرت و محبوبیت این شعر حاصل همین گفتگوی کودک یتیم با خویشتن است که در ضمن آن خواننده از پیشینه زندگی، ترسها، دغدغهها، آرزوها و اضطرابهای او باخبر می شود. اینگونه کودک شخصیتپردازی میشود:
روی مادر ندیدهام هرگز/ چشم طفل یتیم، روشن نیست
خواندم از شوق، هر که را مادر/ گفت با من، که مادر من نیست
کودک در پی مادر گمشده خویش است، از خانوادهاش خبری ندارد و در خانه استاد خدمتکار است. میبینیم پروین به جزئیات داستان توجه دارد. درگیری عاطفی خواننده با خواندن این ابیات به اوج میرسد. از آغاز داستان که پیرنگ فشرده بیان شده، تا پایان روایت خواننده ابیات فراوانی خوانده و با کودک یتیم همذات پنداری کرده است، و فراموش میکند از خود بپرسد کودک پس از بازگشت به خانه استاد، با چه برخوردی مواجه شد، یا سرانجام کار او چه شد، پایان باز داستان شگرد هنری دیگر این روایت است.
اصولا آغازبندی روایتهای پروین متناسب با بافت داستان روشهای متفاوتی دارد، از روایتهای کمتر خوانده شده به نمونهای اشاره میشود: در روایت زیر داستان با شخصیتپردازی آغاز شده و در چند بیت تصویری از شخصیت کودک پرداخت شده است. کودکی از خانوادهای مرفه که با لباسش فخر میفروشد و دارایی خود را به رخ هماسالان میکشد، بدون ذکر صفت کنشهایش روایت میشود، و شخصیتش برای خواننده شفاف و ملموس میشود:
کودکی در بر، قبایی سرخ داشت/ روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت
هم ضیاع و هم عقارش میشمرد/ هر زمان گرد و غبارش میسترد
ادامه روایت نشان از آشنایی پروین با احساسات کودکی و روابط همسالان در کودکی دارد. اگرچه این داستان تمثیلی است و قبا نماد آز و هوای انسانی است، پروین به ابعاد داستانی آن بیتوجه نیست و هنرش در روایتگریِ رقابتهای کودکان برای یکدم تصاحب قبا یا نزدیکی به صاحب قبا بر ارزش هنری این روایت افزوده است:
کودکی از باغ میآورد به/ که بیا یک لحظه با من سوی ده
دیگری آهسته نزدش مینشست/ تا زند بر آن قبای سرخ دست....
سخن درباب ارزش روایت در اشعار پروین بسیار است. خواننده اشعارش گاه چنان از نظر عاطفی مجذوب میشود که از جنبههای ارزشمند روایی آن غافل میماند.
نظر شما