به گزارش ایرنا، قصه زندگی شهید «جاوید صالح پور» قطره ای از ایثارگری ها و فداکاری های دریای بیکران معرفت شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس است که با وجود سن پایین و آرزوهای بزرگ جوانی و نوجوانی گام در مسیری نهاد که شاید برای سده های آینده گفتن و شنیدن خاطراتش، به اذهان آیندگان بسیار دورتر از تصورات زمینی باشد؛ شهدایی که زمینی نبودند و تفکرات آسمانی داشتند.
شهید صالح پور که با آغاز جنگ تحمیلی تنها ۱۶ سال سن داشت به شدت به درس و مدرسه علاقمند بود و به علت داشتن یک خانواده مذهبی و پدر و مادری مومن و متدین از همان عنفوان نوجوانی با مسجد و نورانیت قرآن آشنا شد.
او در حالی که علاقه شدید به ادامه تحصیل داشت و بارها در بین اعضای خانواده قول رییس جمهور شدن را داده بود، بنا به تکلیف ملی و شرعی خود همه چیز دنیوی و مادی را کنار نهاد و عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
خواهر این شهید والامقام در گفت وگویی با خبرنگار ایرنا، اظهار کرد: جاوید از همان دوران پیش از انقلاب در مدرسه و مسجد محله «شام غازان» همواره در مراسم ها و راهپیمایی های ضد ستمشاهی شرکت می کرد و هرگز خود را از مسایل سیاسی و اجتماعی کنار نمی کشید.
خانم مهری صالح پور به خاطره ای از دوران انقلاب اشاره و اضافه کرد: چند روز مانده به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود که در جریان تظاهرات مردم تبریز یک شب دیر به منزل آمد و پدر از او بازخواست کرد که چرا تا این وقت شب بیرون مانده است، جاوید در جواب گفت: من شهید می شوم اما هرگز توسط ساواک دستگیر نمی شوم به همین خاطر در شلوغی منطقه آبرسان تا شب زیر یک خودرو بودم تا اوضاع آرام شود.
وی به ذوق هنری و علاقه برادر شهیدش به نقاشی و کاریکاتور نیز اشاره کرد و افزود: او بارها کاریکاتور شاه را می کشید و به دیوار یکی از همسایه ها که ساواکی بود، می چسباند.
صالح پور درباره نحوه حضور برادرش در جبهه، چنین گفت: روز اول جنگ بود که فرودگاه تبریز بمباران شد و در همین حین جاوید پشت بام خانه بود و جنگنده های عراقی را دید و سریع به پایین آمد و گفت شهر زیر بمباران است و علیه ایران جنگ آغاز شده است، اما ما زیاد به حرفهایش توجه نکردیم.
وی ادامه داد: روزها و ماه ها از جنگ سپری شد و جاوید مشغول تحصیل بود که روزی هنگام ناهار از پدر خواست تا اجازه دهد به جبهه برود که با مخالفت پدرم مواجه شد، در ادامه برادرم گفت بدانید اگر به جبهه نروم ۱۶ سال بعد من رییس جمهور کشور خواهم شد.
خواهر این شهید نوجوان با بیان اینکه برادرش علاقمند به مسایل سیاسی بود، یادآور شد: اما خیلی اصرار داشت تا به جبهه برود و بارها از پدر و مادر تمنای اجازه می کرد تا اینکه روزی پای مادرم افتاد و گفت دعا کن پدر با درخواست من موافقت کند که در این هنگام پدر از مسجد وارد منزل شد و بدون هیچ مقدمه ای رضایت خود را برای اعزام به جبهه جاوید اعلام کرد.
خانم صالح پور با تاکید بر اینکه تمام رزمندگان دفاع مقدس با خلوص نیت و پاکی و بدون هیچ گونه توقعی وارد نبرد شدند، گفت: جاوید در برابر مخالفت های ما برای رفتن به جبهه و اینکه می گفتیم باید درس بخواند، پاسخ می داد ما اگر خاک نداشته باشیم درس خواندن به درد نمی خورد، اما اگر خاک و کشور داشته باشیم می توانیم مثل فلسطینی ها در چادر هم درس بخوانیم.
وی اوایل سال ۱۳۶۰ را نخستین روزهای حضور جاوید در جبهه ها اعلام و اضافه کرد: او حدود ۲ ماه بود که به جبهه رفته بود و برای ۱۰ روز به مرخصی آمد، اما تنها پنج روز از مرخصی اش نگذشته بود که دوباره به جبهه بازگشت و یک ماه بعد به درجه رفیع شهادت نایل گشت.
صالح پور با بیان اینکه برادرش در جریان عملیات آزادسازی سوسنگرد و همراه با سردارانی همچون شهید تجلایی در تپه های الله کبر کرخه به شهادت رسید، افزود: عصر بود که همه اعضای خانواده نشسته بودیم پدر وارد خانه شد و مادرم را صدا کرد و خبر شهادتش را داد، اما مادر به دلیل اعتقادات عمیق دینی هرگز ناراحتی خود را عیان نکرد و با شکرگذاری گفت خدا جاوید را داده بود و امروز به بهترین شکل او را از ما گرفت.
وی ادامه داد: مادرم در روز تشییع جنازه برادرم شیرینی پخش کرد که با مخالفت همسایه ها مواجه شد اما او می گفت شما از جایگاه پسرم خبر ندارید او زنده است و رفتارهای ما را نظاره می کند.
شهید جاوید صالح پور ۲۰ خرداد ماه سال ۱۳۶۰ شهید و پیکرش در آرامستان شام غازان به خاک سپرده شد.
خانم مهری صالح پور درباره شهادت دیگر برادرش "داوود" که از فرماندهان و از اعضای رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، گفت: بعد از شهادت جاوید، او بلافاصله به مرکز آموزشی خاصاوان ( خاصبان ) رفت و درست چهلم روز شهادت جاوید بود که بدون اطلاع ما رهسپار جبهه شد.
وی اضافه کرد: پدرم از این کار داوود ناراحت شد و به دلیل شهادت برادرش او را سریع به تبریز فرستادند، اما داوود که تاب و تحمل دوری از جبهه را نداشت به سپاه تبریز رفت و به عنوان تخریب چی، معاونت گردان لشکر عاشورا را بر عهده گرفت و در جبهه حاضر شد.
صالح پور با اشاره به شجاعت و فداکاری های داوود در جبهه ها، اظهار کرد: ما بعد از شهادتش در جریان فعالیت ها و رشادت های او قرار گرفتیم، اما هرگاه در خانه صحبت می کرد، می گفت: " اگر کسی عاشق نباشد نمی تواند در گردان های تخریب فعالیت کند".
وی حضور در عملیات های مهم مثل بدر، خیبر، والفجرهای مختلف را از کارنامه های درخشان داوود بنا به گفته همرزمانش اعلام و اضافه کرد: بر همین اساس داوود در جریان شناسایی ها جزو نخستین نفرات بود که اعلام داوطلبی می کرد.
خواهر این شهید با بیان اینکه داوود در جریان عملیات والفجر ۸ در منقطه فاو به شهادت رسید، ادامه داد: ابتدا خبر مجروحیت او را به پدر داده بودند که تمام بیمارستان های تبریز و اهواز را جستجور کردیم اما خبری از داوود نبود، تا اینکه از سپاه خبر دادند که پیکرش را به معراج شهدا آورده اند.
وی صبر و استقامت مادر پس از شنیدن خبر شهادت دومین فرزندش را به عنوان نمادهای واقعی مادران شهدا در هشت سال دفاع مقدس یاد کرد و گفت: او می گفت: " یکی از پسرهایم فدای علی اصغر و یکی هم فدای علی اکبر کردم ".
خواهر ۲ شهید دوران هشت سال دفاع مقدس از شرایط فرهنگی، اجتماعی و معیشتی کشور انتقاد و اظهار کرد: به هیچ عنوان از شرایط کنونی جامعه راضی نیستم چون امروز فرهنگ، مذهب و باورهای دینی دچار چالش هایی شده که برخلاف وصیت های شهدا است.
صالح پور ادامه داد: تردید نکنید اگر شهدا دوباره زنده شده و وضعیت کنونی کشور را ببینند، سکته خواهند کرد.
وی یادآور شد: مهمترین وصیت شهدا در سه محور عمل به آرمان های انقلاب، تبعیت از ولی فقیه و حفظ حجاب خلاصه می شود و امروز سئوالی که برای خانواده های شهدا ایجاد شده، این است که چقدر به این وصایا عمل می شود؟
نظر شما