در مسیر آزادگی

تهران- ایرنا- حال و هوای دلهایمان بهاری بود، سالها بود که انتظار چنین روزی را می‌کشیدیم؛ فریاد مرگ بر شاه همه کوچه و خیابان‌ها را پر کرده بود، همه یک دل و یک زبان بودیم برای تغییر، تغییر از ظلم و ستم به سمت آزادی و آزادگی.

«روزهای عجیبی بود، سربازان گارد شاهنشاهی تا دندان مسلح، همه خیابانها را پر کرده بودند، از پشت پنجره خیابان را تحت نظر داشتیم، خیلی بیشتر از قبل شجاع شده بودیم، منتظر تلنگری بودیم تا به خیابان ها بیاییم و برای آنچه سالها در دل داشتیم فریاد برآوریم؛ سال‌ها می شد که تنها برای زمانی محدود و کوتاه و برای رفع احتیاجات از خانه خارج می شدیم اما زمزمه‌ها و شعارهایی می شنیدیم که نوید آزادی و حضور بدون دغدغه و آزادانه در خیابان ها را به ما می داد؛ تا قبل از انقلاب وضعیت خیابان ها اصلا اسلامی نبود و همین موضوع ما را که درون مایه مذهبی و دینی داشتیم از اینکه بتوانیم در برخی فعالیت ها شرکت کنیم و یا در خیابان ها تردد کنیم، منع می کرد». این سخنان را خانم اسدی می گوید که در دوران قبل از پیروزی انقلاب در منطقه پیروزی تهران زندگی می کرد.

او میگوید از سال ۴۲ در خانه ما زمزمه های انقلاب وجود داشت؛ هرچند به عنوان یک زن خانه دار در خانه فعالیت داشتم اما از طریق دوستان، برادر و همسایه ها، و از هر طریقی که می توانستیم، اعلامیه های حضرت امام را به دست می آوردیم و می خواندیم؛ هدایتگری امام و اسلامی بودن انقلاب در کنار رفتارهای ضد دینی حاکمیت شاهنشاهی همه و همه دست به دست هم داد تا برای پیروزی انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نکنیم.

خانم اسدی ادامه می دهد، از سالی که امام دستگیر و تبعید شدند، هر روز برای آزادی ایشان قرآن می خواندم و از خدا می خواستم که ایشان را به سلامت دارند، سال ها بعد از طریق بسیج محله در حسینیه جماران حاضر شدیم و از نزدیک چهره نورانی امام را دیدیم؛ آن روز به خودم بالیدم که به عنوان یک زن خانه دار از تلاش برای پیروزی انقلاب دست نکشیدم؛ بعد از انقلاب هم که دشمنان جنگ را به ما تحمیل کردند، بدون هیچ چشمداشتی در مسجد محل برای رزمندگان کمک جمع آوری می کردیم. تا قبل از انقلاب وضعیت خیابان ها اصلا اسلامی نبود و همین موضوع ما را که درون مایه مذهبی و دینی داشتیم از اینکه بتوانیم در برخی فعالیت ها شرکت کنیم و یا در خیابان ها تردد کنیم، منع می کرد

او که اکنون پیرزنی نحیف است، می گوید: صاحب انقلاب ما هستیم و آن را به دست حضرت بقیه الله الاعظم می رسانیم.

در مسیر آزادگی


بتول عباسی دیگر زن تهرانی است که درباره خاطرات خود از دوران پیروزی انقلاب اسلامی برایمان صحبت می کند و می گوید؛ یک روز زمستان که هوا خیلی سرد بود، فرزند دومم کمی بیمار بود و قصد داشتم او را به مطب دکتر در میدان شهدا ببرم؛ وقتی به خیابان اصلی رسیدم، با جمعیت زیادی از مردم مواجه شدم که شعارهای انقلابی سر داده بودند، به خاطر دارم که مردم فریاد می زدند «مرگ بر شاه»، با شنیدن این صدا شجاعت بیشتری پیدا کردم و به یاد روزهای سختی افتادم که خانواده سلطنتی برای مردم ایجاد کرده بودند، با تمام توان فریاد زدم و همراه جمعیت مرگ بر شاه گفتم.

وی یادآور شد: موضوع جالب این بود که فرزند دو ساله ام که هنوز نمی توانست به درستی سخن بگوید نیز وقتی دید من فریاد مرگ بر شاه می گویم؛ با زبان کودکی شروع به شعار دادن کرد.

او افزود: اولین بار بود که زنان بسیاری را در حال شعار دادن در خیابان می دیدیم، شنیده بودم که امام به حضور زنان در جامعه و عرصه‌های مختلف توصیه کرده بودند؛ تا خیابان اصلی همصدا با جمعیت شعار می دادیم.

عباسی آهی از ته دل کشید و گفت: یکی از دلایلی که شعار مرگ بر شاه را با خوشحالی اعلام می کردم، فقری بود که سالها در بین اقوام و دوستان و همسایه ها می دیدم، شما نسل جدید، روزهایی شبیه آن روزها را ندیده اید؛ روزهایی بود که چند سیر گوشت می خریدیم؛ با کمی نخود و و لوبیا می پختیم، آب آن را با نان خشک یک وعده می خوردیم و مابقی را وعده دیگر، هیچگاه با شکم سیر از روی سفره بلند نمی شدیم، تازه این وضعیت خانواده های متوسط بود.

او با بیان اینکه فقری که ما تجربه کرده ایم، با فقر امروزی اصلا قابل مقایسه نیست و وضعیت امروز کشور برغم اعتراضات اقتصادی که وجود دارد، اصلا با گذشته و قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست، ادامه داد: همسر من کارگر ساختمانی بود، یک فصل در سال کار می کرد، بقیه سال را بیکار در خانه بود، شغلی نبود که بخواهد آن را انجام دهد؛ روزهایی بود که کمی روغن به روی نان می مالیدیم و به عنوان ناهار به فرزندانمان می دادیم تا گرسنه نمانند؛ گاهی هم نان خالی به آنها می دادیم.

در مسیر آزادگی


سیده زهرا تهرانی شهروند دیگری است که در دوران قبل از پیروزی انقلاب برای تهیه مایحتاج جوانان انقلابی تلاش می کرد؛ خانم تهرانی می گوید: بیشترین تلاش ما این بود که پارچه های سفید و تمیزی که در خانه داشتیم را آماده میکردیم و به رضا پسر همسایه می رساندیم تا برای شعار نویسی از آنها استفاده کنند.

او افزود: گاهی رضا پارچه هایی را می آورد تا با استفاده از چرخ خیاطی آنها را به هم وصل کنیم و در ابعاد بزرگتر بتوانند برای شعار نویسی آماده کرده و استفاده کنند.

او می گوید: آن زمان دو اتاق در میدان خراسان را اجاره کرده بودیم و من با کار خیاطی در هزینه زندگی به همسرم که شغل سطح پایینی داشت، کمک میکردم، ترس از ماموران ساواک به حدی بود که مراقب بودیم برخی همسایه ها متوجه نشوند که پارچه های سفید را برای چه کاری به هم وصل می کنم.

خانم تهرانی با بیان اینکه وضعیت زندگی مردم امروز و آن روزها اصلا قابل مقایسه نیست؛ گفت: این روزها که عده ای شعار زن زندگی و آزادی می دهند، برایم جالب است، شعاری که پوچ و تو خالی است و برخی بر اساس عقده ای که از انقلاب و امام دارند، جوانان فریب خورده را به جان هم می اندازند تا اهداف شوم خودشان را دنبال کنند، اگر جوانان واقعیت را از زبان ما که در آن زمان جوان بودیم بشنوند، حتما تو خالی بودن شعارهای بی بی سی و سایر رسانه های معاند را درک می کنند.

اگر جوانان واقعیت را از زبان ما که در آن زمان جوان بودیم بشنوند، حتما تو خالی بودن شعارهای بی بی سی و سایر رسانه های معاند را درک می کنند
ثمانیه گودرزی از شهروندان مهاجری بود که سال ها قبل از پیروزی انقلاب به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرده و در تهران ازدواج کرده بود، او هم می گوید خانه ما آن زمان نزدیک خیابان چراغ برق بود؛ همیشه سرو صدای انقلابی ها می‌آمد و می‌توان گفت این محدوده خیلی محدوده شلوغ و انقلابی به شمار می آمد.

یک روز که سر و صدای زیادی از خیابان می آمد، متوجه شدیم فردی زنگ در خانه را به شدت به صدا در می آورد، وقتی در را باز کردم، جوان حدودا سیزده ساله هراسانی را دیدم که از من خواست به درون خانه بیاید؛ خیلی سریع خودش را به درون خانه انداخت تا خواستم مانع او شوم، من را به جان حضرت مهدی قسم داد و گفت: «ساواکی ها دنبالم هستند، تا یک ساعت دیگر می روم».

خانم گودرزی می گفت: خیلی نگران بودم، بنده خدا از پشت در جلوتر نیامد، برای او یک لیوان آب آوردم، دعای عاقبت بخیری برایم کرد؛ یک ساعتی همانجا پشت در نشست و بعد رفت؛ بعدها که یاد آن روز می افتادم، به نظرم می آمد که آن جوان حتما در همان ایام و یا در دوران دفاع مقدس شهید شده باشد.

در مسیر آزادگی


مرضیه امانی نیز زن خانه داری بود که در دوران قبل از انقلاب اسلامی همسرش مجبور بود برای کارگری به استان‌های جنوب کشور برود و او به گفته خودش بیشتر روزهای سال را با فرزندانش تنها بود، او می گوید: برای تهیه مایحتاج خانه سختی زیادی می کشیدیم، فقط برق و آب داشتیم، برای تهیه نفت و گاز باید ساعت های زیادی را معطل می شدیم، یک روز که برای تهیه نفت به خیابان رفته بودم؛ دیدم دود زیادی در خیابان جمع شده، مرد جوانی از من خواست در خیابان نمانم اما برای گرم کردن خانه برای فرزندانم باید نفت تهیه می کردم.

وی افزود: مرد جوان آدرس خانه مان را پرسید و قول داد که برایمان نفت تهیه می کند؛ عصر همان روز بود که مرد جوان با یک ظرف بزرگ نفت به خانه ما آمد؛ لباسهایش خونی بود و برای اینکه چند همکلاسی اش را در درگیری های آن روز از دست داده بود، ناراحت و غمگین بود؛ ایام دهه فجر برای من یادآور جوانمردی آن مرد جوان است، کمک به یک زن تنها، بدون اینکه او را بشناسد.

انقلاب اسلامی، انقلابی از درون مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) بود، انقلابی که در درون خانه‌ها ایجاد شده بود، زنان و مردان دوشادوش هم به رهبری امام لبیک گفتند و در مسیر آزادگی قدم برداشتند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha