امیرعبداللهیان تکیه‌گاه حاج قاسم در دیپلماسی بود/ ظریف از بودن امیرعبداللهیان تحت فشار بود

تهران-ایرنا- کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل گفت: من بعد از شهادت آقای امیرعبداللهیان از سردار قاآنی شنیدم که گفت: در طول دورانی که ما بودیم، هیچ وزیر خارجه‌ای به اندازه آقای امیرعبداللهیان با میدان و با مقاومت هماهنگ نبوده است.

سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسائل بین الملل، در گفتگوی تفصیلی با خبرنگار ایرنا؛ پیرامون مقاطع مختلف کاری شهید امیرعبداللهیان و نقش وی در منطقه اظهار داشت: در این حادثه، معتقدم با توجه به حضور بسیار پرشور مردم در تشییع رئیس جمهور شهید و بقیه شهدا، خدای متعال این حضور را بی‌پاسخ نمی‌گذارد و برکات و نعمات خودش را نثار این مردم می‌کند و انقلاب ایران اگر چه در این صحنه دچار یک ثلمه بزرگی شد، اما در نهایت آنچه که اتفاق خواهد افتاد قدرت بیشتر جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در صحنه خواهد بود.

در ادامه متن کامل این گفتگو را مشاهده می‌کنید.


در گفت‌وگوی قبلی که با شما داشتیم، گفتید نزدیک به سی سال است که شهید امیرعبداللهیان را می‌شناسید؛ از چگونگی آشنایی خودتان با شهید امیرعبداللهیان بفرمایید.

من به تناسب اینکه در حوزه سیاست خارجی از سال ۱۳۷۰،هم کار نسبتا رسمی و هم کار رسانه‌ای در این حوزه داشتم، با شهید امیرعبداللهیان آشنایی داشتم. این آشنایی البته عمدتا آشنایی دورادور از کار و فعالیت‌ها و پیگیری افکار و نگرش‌ها بود. بخش زیادی از این مراوده و آشنایی از این جنس بود. چون من هیچ گاه در وزارت خارجه نبودم و او نیز هیچ گاه در محیط‌هایی که ما فعالیت می‌کردیم نبودند. بنابراین ما دو حوزه جدا از هم داشتیم.

اما به دلیل سنخیت مشترکی که بین فعالیت‌های ما وجود داشت با هم آشنا بودیم. در این میان هم گاه و بی‌گاه همدیگر را می‌دیدیم و صحبت داشتیم. بنده نسبت به وی بسیار علاقه‌مند بودم و وی هم نسبت به بنده محبت داشتند و این مراوده متصل ۳۰ ساله‌ای بود که بین ما در ارتباط با مسائل مختلف حاکم بود.

خاطره‌ای که من از شهید امیرعبداللهیان دارم، خاطره‌ای از پرکاری ایشان بود. یکی از جنبه‌ها، جنبه پرکاری بود و واقعا آن لفظ خستگی‌ناپذیر که حضرت آقا به آقای رئیسی دادند و البته در دیدار بعدی این را به همه شهدای عزیز حادثه روز یکشنبه تعمیم دادند در خصوصیات وی بود.

گاهی بنده با او تلفنی صحبت می‌کردم مشخص بود که در حین صحبت، با کسانی دیگر مواجه بود و وقتی از وی برای کاری دعوت می‌کردیم، وی یک مکثی می‌کرد، معلوم بود که غرق در کارهای مختلف هست، اما در عین حال سعی می‌کرد که یک مفری باز کند و درخواستی که از وی شده را اجابت بکند. تا حدی که می‌توانست درخواست‌ها را رد نمی‌کرد اگر چه این درخواست‌ها خیلی هم در راستای وظیفه رسمی او نبود.

گرچه او یک دیپلمات بود ولی دیپلمات‌ معمولا سخنرانی نمی‌کند، مقاله‌ای نمی‌نویسد، در صحنه‌های عمومی معمولا کاری ندارد و کار روتین خودش را دارد. ای بسا شخصی ۴۰ سال دیپلمات باشد اما در جامعه ۴ نفر او را نشناسند! برای اینکه رفت و آمدی ندارد، کارش خیلی نیازمند رفت و آمد نیست.

اما او فقط دیپلمات به معنای عرفی خودش نبود. بسیار بیش از آنکه یک دیپلمات باشد یک شخصیت انقلابی بود و خودش را برای خدمت در عرصه‌های مختلف هر جایی که بتواند مهیا کرده بود. لذا می‌دیدم در عین اینکه وی گرفتار کارهای مختلف هست، اما اگر یک جمع متدین برای حضور در جلسه‌ای یا ارائه بحثی در جلسه‌ای از وی دعوت می‌کرد، او اجتناب نمی‌کرد و خودش را به آن جلسه می‌رساند.

شهید امیرعبداللهیان بیش از آنکه یک دیپلمات باشد یک شخصیت انقلابی بود و خودش را برای خدمت در عرصه‌های مختلف هر جایی که بتواند مهیا کرده بود. در عین اینکه وی گرفتار کارهای مختلف هست، اما اگر یک جمع متدین برای حضور در جلسه‌ای یا ارائه بحثی در جلسه‌ای از وی دعوت می‌کرد، او اجتناب نمی‌کرد و خودش را به آن جلسه می‌رساند.

من یادم هست در همین موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، ما به مناسبت درگذشت آقای رمضان عبدالله شلح دبیر کل جنبش جهاد اسلامی که چند سال پیش شهید شد، مراسمی گرفته بودیم. من با شهید امیرعبداللهیان تماس گرفتم؛ وی در جایگاه دستیار ارشد رئیس مجلس در کنفرانس انتفاضه فلسطین خدمت می‌کرد، از او دعوت کردم که در این جلسه حضور پیدا کند. وی قبول کرد، آمد و در همین ساختمان سخنرانی کرد و بعد از سخنرانی هم بلافاصله رفت. مشخص بود عازم جایی هست و قرار است کار دیگری در آن لحظه انجام بدهد. در حالیکه مثلا ساعت‌های ۵:۳۰ یا ۶ عصر بود و زمانی است که کارها و برنامه روزنامه رو به پایان است .

بنابراین من وی را دغدغه‌مند و پرکار در مسیر انقلاب اسلامی دیدم. یک دیپلمات شاخص، یک نمونه کامل دیپلماسی جمهوری اسلامی بود. انشاءالله که راه، اخلاق و افکار او استمرار داشته باشد.

شهید امیرعبداللهیان از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۶ مستقیما در حوزه عراق فعالیت داشت. قاعدتا آشنایی و ارتباط وزیر شهید با شهید سلیمانی در این بازه زمانی صورت گرفته است. از فعالیت‌های شهید در این بازه زمانی بفرمایید.

شهید امیرعبداللهیان تجربه ممتدی کاری در حوزه عربی داشت و به طور کلی برای کار در حوزه عربی در عراق، لبنان، سوریه و کشورهای جنوب خلیج فارس تسلط خوبی هم پیدا کرده بود. وی یک جامعیتی پیدا کرده بود مخصوصا که سمت‌های مختلفی هم در وزارت امور خارجه داشت. او یک امکان بزرگی برای مواجهه هر چه دقیق‌تر با مسائل داشت.

این مقطع حساسی بود و زمانی بود که در عراق، یک نظام دیکتاتوری سقوط کرده بود. در عین حال عراق در اشغال نظامی بود و فعالیت در یک عراقِ اشغال شده و در عین حال پر از مسئله کار بسیار دشواری بود.

در عین حال یک نکته اساسی این هست که در این کشور، برای اینکه یک تغییر اساسی به نفع ملت عراق رخ بدهد، ایران دست به کارهایی باید می‌زد. یعنی ما باید اقداماتی را انجام می‌دادیم برای اینکه عراق اشغال شده را به عراق آزاد تبدیل می‌کردیم و سررشته امور دست مردم عراق بیفتد. در این جهت فعالیت‌های دیپلماسی در چنین شرایطی، کار حساس، دشوار و بسیار بسیار مهمی هست.

بنابراین آن چیزی که وزارت امور خارجه در فاصله اشغال عراق تا زمانی که نیروهای اشغالگر از عراق رفتند،( آغاز رفتن آن‌ها سال ۱۳۸۸ بود) در فاصله سال ۸۲ تا ۸۸ صورت داد واقعا کارهای بزرگی بود.

من یادم هست در همین مقطع یک دیداری در وزارت امور خارجه با جناب آقای دکتر جلیلی داشتم. وی در آن جلسه نکته‌ای به ما گفت که چند جا این را نقل کردم. گفتند که اگر وزارت امور خارجه کاری را بتواند به عنوان نمونه در دست بگیرد و به عنوان اینکه آن استاندارد جمهوری اسلامی هست، کاری است که در عراق صورت گرفته و اینکه دیپلماسی و فعالیت نهضتی در کنار هم توانسته یک عراق اشغال شده را به یک عراق آزاد تبدیل بکند و این چیزی است که در دنیا کمتر و بلکه به ندرت اتفاق افتاده است.

بنابراین آن چیزی که در عراق به طور کلی می‌توانم بگویم، این است که یک انقلاب بزرگی در عراق صورت گرفته است.

من به طور خاص، ‌نمی‌توانم به نقش دکتر امیرعبداللهیان اشاره کنم به خاطر اینکه اینجا یک فضای بسیار پرحجم و فضای پرترددی است یعنی یک جمع دیپلماتیک، پرونده عراق را دنبال می‌کردند و نقش آقای امیرعبداللهیان با توجه به شناخت‌شان در موضوع عراق، نقش بسیار مهم و اثرگذاری بود.

اما در نهایت دکتر جلیلی که خودش آن موقع معاون اروپا و آسیای وزارت خارجه بود به ما گفت که اگر ما بخواهیم در تجربه جمهوری اسلامی یک صحنه‌ای از فعالیت خارجی دیپلماتیک را سر دست بگیریم و به همه نشان بدهیم و بگوییم این نمونه کار جمهوری اسلامی در خارج است باید نمونه عراق را نشان بدهیم. می‌گفت ما غیر از عراق نمی‌توانیم جای دیگری را نشان بدهیم.

این نشان می‌داد که واقعا در سال ۱۳۸۲ که صدام حسین سقوط کرد و عراق به اشغال در آمد تا سال ۱۳۸۸ که آغاز خروج نظامیان آمریکایی در عراق هست، این فرآیند در سال ۱۳۹۰ به پایان رسید، این دوره و مقطع یک مقطعی است که جمهوری اسلامی کاری، کارستان کرده است و هنوز هم جهان تحت تاثیر اقدام ایران در عراق است. هنوز روزانه راجع به این موضوع در رسانه‌ها مقاله نوشته می‌شود و این نشان دهنده اهمیت این پرونده است و مسلما سهم آقای امیرعبداللهیان در این ماجرا برجسته است.

در بین سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۹، شهید امیرعبداللهیان به عنوان سفیر ایران در بحرین مشغول به خدمت بوده‌اند. سال‌هایی که زمزمه آغاز بیداری اسلامی در منطقه است و با پایان ماموریت ایشان در منامه شاهد خیزش‌هایی در منطقه هستیم. ارزیابی شما از نقش وی در این بازه زمانی چیست؟

در مقطعی که وی در مقام سفیر ایران در بحرین بود، از آنچه که در بحرین می‌گذشت اطلاع داشتیم. من یادم است که هیئتی به بحرین رفته بود. وقتی برگشت در یک جلسه محدودی می‌گفتند که آنجا اصلا سلطنت سقوط کرده است و آنچه که ما در بحرین دیدیم اثری از نظام سلطنتی نبود.

خیابان‌ها، مساجد، حسینیه‌ها و ادارات در تسخیر مردم بود و خیلی آشکارا و علنی این‌ها مواضع خودشان را در قبال جمهوری اسلامی و موضوعاتی مثل فلسطین ابراز می‌کردند. این موضوع را جداگانه از آقای صادق آهنگران که یک سفر چند روزه تبلیغی به بحرین رفته بود، شنیدم. بعدها یک گزارشی را از دکتر رسول جعفریان دیدم که وضعیت شیعیان آنجا را در خیابان‌ها و مساجد را تشریح کرده بود.

مجموعه این‌ها خبر می‌داد که در بحرین اتفاقات مهمی افتاده است. اتفاقاتی که می‌توانست زمینه‌ساز، ‌ بستر و سنگ بنای اتفاقات بزرگ نه تنها در بحرین بلکه در سطح منطقه باشد. اینها اثر حضور نیروهای انقلابی، افکار انقلابی و نگاه‌های انقلابی در آنجاست.

آقای امیرعبداللهیان در این مقطع تلاش زیادی کرد تا با رهبران شیعه در تماس باشد. با احزاب شیعی که فعال بودند و در پارلمان بحرین فعالیت داشتند، حزب آقای سلمان که در این پارلمان بود، حزب الوفاق و شخصیت‌هایی مثل آیت‌الله عیسی قاسم، این‌ها در ارتباط بودند و بده بستان داشتند و ایران از این‌ها حمایت قوی دیپلماتیک می‌کرد.

هر وقت که مشکلی برای این‌ها پیش می‌آمد سفارت ایران وارد می‌شد و پیگیری می‌کرد. انصافا هم در دوره آقای امیرعبداللهیان ما شاهد بودیم که وی توانسته بود ضمن پیگیری مواضع انقلابی، اعتماد هیئت حاکمه آنجا را هم به خودش جلب کند.

یعنی یک دیپلماسی انقلابی هوشمندانه را وی در بحرین پیگیری کرده بود و لذا مواضع جمهوری اسلامی راحت به سیستم سلطنتی در آنجا منتقل می‌شد و آن‌ها هم در بسیاری از مواقع به خواسته‌ای که از طریق ایران که کانالش هم سفارت بود، اعتنا می‌کردند.

بعدها ماجرای خیزش‌های منطقه‌ای پیش آمد، بحرین بیش از هر جایی استعداد داشت که وارد این موضوع شود. کما اینکه دیدیم که بحرینی‌ها بسیار پرقدرت‌تر از هر جای دیگری آمدند.

یعنی اگر در کشورهای دیگر درصدی از جمعیت آمدند که مثلا در مصر گرفته می‌شود حدود ۵۰۰ هزار نفر آمدند، آن موقع جمعیت مصر ۸۰ میلیون نفر بود. ۵۰۰ هزار نفر از جمعیت مصر آمدند بعد منجر به کنار رفتن حسنی‌ مبارک و آن قضایا در آنجا شد. در بحرین ۱۰۰ درصد مردم آمدند یعنی تمام مردم بحرین در صحنه حاضر بودند. در مصر کل قضایا از ۵ بهمن شروع شد تا ۲۳ بهمن، یعنی کمتر از ۲۰ روز بود. اما در بحرین بیش از ۷ سال، ۸ سال مردم در صحنه بودند. در این موج تحولات منطقه‌ای این تفاوت بحرین با کشورهای دیگر بود.

این نشان دهنده این است که در بحرین یک کار عمقی فراگیر صورت گرفته است. هم عمیق است باعث ماندگاری این جنبش شده است، هنوز هم این جنبش وجود دارد و هم گسترده شده، یعنی کل جمعیت را در بر گرفته است. این‌ها نشان دهنده کار است، اینطور نیست که همین ‌جوری اتفاق افتاده باشد و مسیر از یک نقطه آرام به سمت یک نقطه پر غلیان و انقلابی، فاصله پرحادثه‌ای است یعنی یک ملتی ساکت باشد و بعد تا حد نفی نظام سلطنتی حرکت کند.

فاصله بین این سکوت و این نفی برای شیعه‌ای که در بحرین در قدرت نیست، پر از حادثه است. این حوادث باید مدیریت می‌شد تا آسیب مردم و مبارزین کم می‌شد. این نقش را سفارت ایران بر عهده داشت. یعنی سفارت ایران با ارتباطاتی که با هیئت حاکمه داشت، هر جا که این‌ها به سمت یک برخورد خشن می‌رفتند، سفارت ایران نقش کنترل کننده داشت.

کسی به زندان می‌افتاد، مثلا تبعه بحرینی به زندان می‌افتاد، خیلی معنا نداشت که یک سفارت در خصوص یک شهروند آن کشور وارد شود! اما سفارت ایران وارد می‌شد، از شهروند دستگیر شده بحرینی دفاع می‌کرد و این دفاع را هم پیگیرانه و در عین حال هوشمندانه انجام می‌داد.

یعنی هم روابط با حکومت محفوظ بود و هم در عین حال کمک به شیعه در آنجا استمرار داشت. در این صحنه به نظرم شهید امیرعبداللهیان نقش ماندگاری داشت و توانست این میسر را به خوبی مدیریت کند.

شهید امیرعبداللهیان در سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵در کسوت معاونت عربی- آفریقایی وزارت امور خارجه بودند، این دوره زمانی برهه حساسی است؛ چرا که شاهد بحران سوریه و عراق و گسترش جبهه مقاومت در منطقه هستیم. قطعا وی نقش اثرگذار و فعالی داشتند در این خصوص برای مخاطبان ایرنا توضیح دهید.

این مقطعی است که بین دوران وزارت آقای دکتر صالحی و وزارت آقای ظریف در وزارت خارجه واقع شده است. فاصله بسیار معناداری هست. این مقطع، مقطع بحران در سوریه است، بحران در عراق است و بحران‌های دیگری که در سطح منطقه شاهد بودیم که پررنگ‌ترین آن بحران سوریه بود.

در بحران سوریه، نگرش‌های متفاوت، مختلف و گاهی متضادی وجود داشت. یادم هست در جلسه‌ای که در سال ۱۳۹۰ برگزار شد و در آنجا نمایندگان دستگاه‌های مختلف آمده بودند. من سخنران آن جلسه بودم، در آنجا راجع به اینکه بحران سوریه چیست، آینده آن چیست و ما باید چه کنیم بحث شد.

اغلب نظرشان این بود که این ماجرا هم مثل بقیه کشورها مثل تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین و ... است یعنی ششمین واحد از خیزش‌های منطقه‌ای، منطق‌اش هم همان است و نتیجه‌اش هم همان و تکلیف ما هم نسبت به آن همان است. تقریبا فضا این بود.

در آنجا به ندرت کسی پیدا می‌شد که بگوید اولا حق با بشار اسد است طرف مقابلش جریان باطل است و ثانیا اینکه حکومت می‌ماند و ثالثا اینکه ما باید به این حکومت کمک کنیم. فضا این بود، فضای دستگاه‌ها در جمهوری اسلامی، فضای مثبتی نسبت به تحول سوریه و مسائل سوریه نبود.

در این فضا، رهبر معظم انقلاب از ابتدا خیلی روشن فرمودند که این یک توطئه است. توطئه فقط علیه سوریه نیست، علیه منطقه است، علیه جمهوری اسلامی هم هست. اگر سوریه در این ماجرا شکست بخورد، این شکست به بقیه هم سرایت می‌کند و از طرف دیگر شکست سوریه باعث شکست مقاومت با توجه به نقشی که سوریه در این چرخه مقاومت دارد می‌شود.

این موضع صریح حضرت آقا بود. وزارت خارجه در چنین فضایی باید وارد مسئله می‌شد و در داخل دولت هم واقعا یک پیچیدگی‌هایی وجود داشت. یعنی رئیس جمهور موافق نبود و با کمک به سوریه مخالف بود. آقای احمدی‌نژاد صریحا دولت سوریه را یک دولت دیکتاتور معرفی می‌کرد!

یعنی یک انحراف اساسی در شاکله دولت وجود داشت. معلوم است چنین دولتی به وزارت خارجه‌اش اجازه هر کاری را نمی‌دهد. اینجا چالشی بین آن عنصری که در وزارت خارجه می‌خواهد با نگاه رهبری پرونده سوریه را مدیریت بکند، با نگاه رئیس جمهوری که اساسا این مسئله را قبول ندارد، شکل می‌گیرد.

یک ظرافتی باید اینجا اعمال شود تا یک دیپلمات بتواند کارش را بین این دو نگاه کاملا مخالف پیش ببرد. اینجا سردار سلیمانی با یک مشکلاتی مواجه می‌شود، یعنی با این صحنه که دولت نسبت به این موضوع خیلی فعال نیست، احمدی‌نژاد مایه نمی‌گذارد، احمدی‌نژاد که مایه نگذارد، طبیعتا در دولت هم کسی پای کار نمی‌آید. حالا حاج قاسم می‌خواهد که این صحنه را که با حوزه دیپلماسی پیوند دارد به یک سرانجامی برساند.

در اینجا تکیه‌گاه وی شهید امیرعبداللهیان بود. یعنی در این فضایی که فضای سنگینی هم بود، هم در داخل کشور که اعتقاد نبود که وارد بشویم و اعتقاد نبود که ورود ما موثر و موفق است و هم در داخل دولت نگاه به شدت منفی نسبت به این مسئله وجود داشت هر روز هم این مسئله توسعه پیدا می‌کرد.

حالا در این فضا حاج قاسم می‌خواهد فضای حساس، پرخطر و پرمسئله‌ای را مدیریت کند و این مدیریت هم به حوزه دیپلماسی اتصال پیدا می‌کند. یعنی مدیریت صحنه سوریه بدون استفاده از ظرفیت حوزه دیپلماسی میسر نیست.

در این فضا تکیه حاج قاسم به آقای امیرعبداللهیان بود و انصافا آقای امیرعبداللهیان در این مسئله با اعتقاد کار کرد. یعنی وی جزو دیپلمات‌هایی بود که با علاقه، اشتیاق و فهم انقلابی در این صحنه کمک می‌کرد.

من شاهد بودم که حاج قاسم به او بارها تلفن می‌زد و بارها شاهد تماس‌های تلفنی بین آقای امیرعبداللهیان و حاج قاسم بودم. ارتباط خیلی نزدیک بود و حاج قاسم از سمت آقای امیرعبداللهیان اصلا نگرانی نداشت یعنی برایش سوال ایجاد نمی‌شد که این کار پیگیری می‌شود یا نمی‌شود.

در عین حال که می‌دانست آقای امیرعبداللهیان در دولتی کار می‌کند که رئیس آن دولت با این موضوع مخالف است. اما شهید سلیمانی نگران نبود که نیاز و درخواستی که از وزارت خارجه دارد آیا عمل می‌شود یا نمی‌شود، این را مطمئن بود که آقای امیرعبداللهیان با اعتقاد پیش می‌برد.

من بعد از شهادت آقای امیرعبداللهیان از آقای قاآانی این تعبیر را شنیدم که گفت: در طول دورانی که ما بودیم، هیچ وزیر خارجه‌ای به اندازه آقای امیرعبداللهیان با میدان و با مقاومت هماهنگ نبوده. شهید امیرعبداللهیان برترین وزیر خارجه در هماهنگی دیپلماسی و مقاومت بود.

من بعد از شهادت آقای امیرعبداللهیان از آقای قاآنی این تعبیر را شنیدم که گفت: در طول دورانی که ما بودیم، هیچ وزیر خارجه‌ای به اندازه آقای امیرعبداللهیان با میدان و با مقاومت هماهنگ نبوده. شهید امیرعبداللهیان برترین وزیر خارجه در هماهنگی دیپلماسی و مقاومت بود.

این یک هماهنگی روحی بود، یک هماهنگی الصاقی و اجباری و درخواستی نبود. آقای امیرعبداللهیان این مسئله را قبول و اعتقاد داشت. در این بخش‌ها شبیه شیخ‌الاسلام بود، شبیه آقای غضنفر رکن‌آبادی بود، یعنی جزو دیپلمات‌هایی بود که اعتقادی کار می‌کرد. قبل از اینکه یک دیپلمات باشد یک انقلابی بود.

از این جهت خیلی در این دوره موثر بود و کار هم پیش می‌رفت. در این مقطع آقای امیرعبداللهیان صحنه‌های خطر را تجربه کرد. به سوریه رفت و آمد می‌کرد در حالیکه فرودگاه دمشق امنیت نداشت و این مسئله خیلی مهمی بود.

خردادماه سال ۱۳۹۵ آقای امیرعبداللهیان عزل شد. یک روایتی در خصوص عزل وی هست که می‌گوید برخی شیوخ عرب خواهان برکناری آقای امیرعبداللهیان از معاونت عربی- آفریقایی وزارت خارجه بودند. این روایت را شما درست می‌دانید؟

من این موضوع را که درخواستی از سوی کشورهای عربی بوده و آنها چنین چیزی را خواسته باشند، نمی‌دانم. یک مقداری هم این مسئله را بعید می‌دانم که دولت‌های عربی اینقدر به خودشان اجازه بدهند که درخواست عزل کسی را در جمهوری اسلامی داشته باشند. این به نظرم خیلی روایت درستی نمی‌آید.

اما می‌دانم که آقای ظریف بابت آقای امیرعبداللهیان تحت فشار بود و این را می‌دانم مرتب در جلساتی که ما هم شرکت داشتیم مشخص بود، آقای ظریف به سختی با آقای امیرعبداللهیان کار می‌کند و ما می‌فهمیدیم که بیش از آن چیزی که این مسئله تمایل خودش باشد، فشار خارج از وزارتخانه بود.

معلوم هم بود در کشور یک نگرشی را دولت آقای روحانی دنبال می‌کرد که آن نگرش با ادبیات‌های انقلابی و ادبیات‌های ارزشی خیلی سازگار نبود و در آن مقطع، ‌آقای امیرعبداللهیان هم به لحاظ تربیت ذهنی و قلبی و عقلی و اعتقاداتی که داشت در مقابل این روند قرار می‌گرفت و از این مهم‌تر آقای امیرعبداللهیان جزو معدود نمادهای دیپلماسی انقلابی در وزارت خارجه بود و آن نقطه برجسته دیپلماسی انقلابی محسوب می‌شد.

وجود آقای امیرعبداللهیان اگر هم هیچ کاری نمی‌کرد، حضور شهید امیرعبداللهیان در جایگاه معاونت عربی آفریقایی وزارت امور خارجه، خودش در واقع برای این جریان غیرقابل تحمل بود. لذا فشار می‌آوردند که این باید تغییر بکند و تغییر هم کرد و این تغییر هم در یک فضای معناداری اتفاق افتاد.

حضور شهید امیرعبداللهیان در جایگاه معاونت عربی آفریقایی وزارت امور خارجه، خودش در واقع برای این جریان غیر قابل تحمل بود. لذا فشار می‌آوردند که این باید تغییر بکند و تغییر هم کرد و این تغییر هم در یک فضای معناداری اتفاق افتاد.

یعنی فقط آقای امیرعبداللهیان نرفت، در وزارت امور خارجه یک تعدادی از دیپلمات‌ها کنار گذاشته شدند و معمولا افرادی هم که کنار می‌روند به دفتر مطالعات می‌روند و منتظر ماموریت می‌شوند. در وزارت خارجه اگر کسی را بخواهند کنار بگذارند و برایش جایی نداشته باشند، او را به دفتر مطالعات می‌فرستند تا ببینند بعدا چه خواهد شد. به هر حال، یک تعدادی اینگونه شدند، یعنی کنار گذاشته شدند.

منتها آن کسی که این صحنه دیپلماسی بعد از آقای امیرعبداللهیان را برعهده گرفت، او هم خیلی از جبهه مقاومت بیگانه نبود. در عین حال یک تفاوتی وجود داشت، نمی‌خواهم خیلی به این مسئله ورود بکنم، اما در عین حال خلل اساسی هم در کار جبهه مقاومت و دیپلماسی انقلابی بوجود نیامد، بواسطه اینکه کسی که گذاشته شد او هم اعتقاداتی نسبت به جبهه مقاومت و تجربیاتی هم داشت و هم اینکه حاج قاسم آدم تحویل‌بگیری بود.

حاج قاسم یک خصوصیتی داشت، آدم‌ها را در خودش ذوب می‌کرد و این خیلی مهم بود. یعنی با احترام، با ارزش‌گذاری، با سراغ گرفتن با میدان دادن به اینکه طرف بحث بکند، هر مخالفی را در این صحنه بغل می‌کرد و در مدار قرار می‌داد. این خیلی مهم بود.

یعنی کاری می‌کرد که در نهایت آقای ظریف کاری که انجام می‌دهد، در چارچوب باشد و این خیلی مسئله مهمی بود. ظریف در کار خودش خیلی آدم متکبری بود و واقعا اجازه نفس کشیدن به کسی نمی‌داد، من شاهد بودم.

اما سردار سلیمانی در مواجهه با همین فرد چنان رفتار کرد که ظریف را در بخش عمده‌ای از کار وارد میدان مقاومت کرد، این خیلی مهم بود. همین وضعیت را حاج قاسم بعد از شهید امیرعبداللهیان با کسی که به جای آقای امیرعبداللهیان گذاشته شد، داشت و عملا آن چیزی که شهید امیرعبداللهیان در این صحنه مدیریت و پیگیری می‌کرد بعد از رفتن وی کاملا تعطیل نشد به واسطه نوع برخوردی که حاج قاسم داشت و خصوصیات ارزشی که نفر بعدی او هم تا حدودی داشت. نه در اندازه آقای امیرعبداللهیان اما تا حد قابل توجهی داشت. لذا کار تعطیل نشد، ارتباط حاج قاسم با وزارت خارجه دچار بحران نشد. اما سختی‌ها و یکسری محدودیت‌هایی هم داشت.

در دوره ۵ ساله دوری شهید از وزارت امور خارجه یعنی از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ قبل از اینکه شهید وزیر در صدارت وزارت خارجه بنشیند. ارتباط وی با میدان و دیلپماسی چگونه بود؟

سال ۱۳۹۵ وی از وزارت خارجه به مجلس رفتند و به جای آقای حسین شیخ‌الاسلام مشغول به فعالیت شدند و در آنجا پایه یک کار مهمی در دفاع از حقوق ملت فلسطین گذاشتند.

البته ناگفته نماند که این موقعیت معاون رئیس مجلس در حوزه فلسطین و کنفرانس فلسطین، یک مجموعه گسترده‌ای نیست. یعنی خیلی جای جولان ندارد. یک کنفرانس هست، مجلس هم یک سری کارهای محدود راجع به حوزه سیاست خارجی و به خصوص در حوزه فلسطین دارد و حالا یک شخصی می‌خواهد در آن جایگاه برود و از این جایگاه کارهایی را انجام بدهد. معلوم است که این یک میدان محدود است و یک میدان نامحدود نیست.

اما مهم این بود که آقای امیرعبداللهیان از همین موقعیت محدود، برای گسترش ارتباط با مقاومت و فلسطینی‌ها استفاده مطلوبی کرد. یعنی چیزی که می‌توانست در یک دایره خیلی خیلی محدود قرار بگیرد تا حدی که ممکن بود باز کرد. ضمن اینکه در حوزه‌های کارشناسی، گروه‌های کارشناسی تشکیل داد و این‌ها بحث می‌کردند. در حوزه تهیه طرح‌ها برای فلسطین وی فعال بود. ارتباط با گروه‌های مختلف فلسطینی بر قرار بود.

ضمن اینکه قبل از وی، آقای شیخ‌الاسلام هم در خصوص حوزه عربی تجربه بسیار گسترده‌ای داشت و خیلی در کشورهای عربی مورد اعتماد بود. بعد که آقای امیرعبداللهیان آمد از این میراث استفاده کرد به این صورت از آدم‌هایی که توسط آقای شیخ‌الاسلام به کارگیری شده بود، وی از آنها استفاده کرد و گروه‌های جدیدی به جای آن‌ها نیاورد و از همان افراد استفاده کرد.

ارتباط‌اش با شخص مرحوم شیخ‌الاسلام برقرار بود و کار در این مرحله ادامه پیدا کرد و با حاج قاسم هم ارتباط‌اش برقرار بود. یکی از کارهایی که حاج قاسم دنبال می‌کرد ارتباط با مجلس بود.

من شاهد بودم که حاج قاسم همواره با رئیس مجلس ارتباط بسیار نزدیکی داشت چه زمانی که آقای لاریجانی رئیس مجلس بود، چه قبل از لاریجانی، ‌آن‌هایی که بودند معمولا حاج قاسم با مجلس کار می‌کرد و کار داشت.

کارش هم در دو یا سه مسئله بود؛ یکی مسئله بودجه بود به هر حال مجلس مسیر تصویب بودجه سپاه و نیروی قدس بود. دوم اینکه این مجلس ظرفیت ارتباطی داشت، دیپلماسی پارلمانی یک موضوع مهمی است از این موضوع استفاده می‌کرد و سوم اینکه حاج قاسم، نمایندگان مجلس را توجیه می‌کرد و در جریان کارهای خودش قرار می‌داد.

هر از گاهی در مجلس حضور پیدا می‌کرد مثلا شاید سالی یک بار حاج قاسم برای نمایندگان سخنرانی می‌کرد. این کافی نبود و باید این ارتباط و مفاهمه نزدیک‌تر و در مقاطع زمانی کوتاه‌تری باشد.

در مقطعی که آقای امیرعبداللهیان در مجلس مسئولیت داشتند مسیری بود برای انتقال نگرش‌های حاج قاسم به مجلس و دریافت نکات مجلس و انتقال آن به حاج قاسم. این کار از مسیر شهید آقای امیرعبداللهیان صورت می‌گرفت. نمی‌خواهم بگویم تنها از این مسیر اما بخش زیادی از آن، از مسیر آقای امیرعبداللهیان و کمک‌های وی بود.

با شروع دولت سیزدهم شهید امیرعبداللهیان تصدی وزارت خارجه را برعهده گرفتند و متولی سیاست خارجی و دیپلماسی شده بودند که در دولت‌ قبل بن بست‌های مختلفی را تجربه کرده بود. وجه تمایز دوره کوتاه مدت و کمتر از سه سال وزیر شهید نسبت به همتایان وی در دولت‌های قبلی را چه می‌دانید؟

آقای امیرعبداللهیان وقتی آمد، میراث‌دار وزارت خارجه‌ای شد که در یک دوره هشت ساله یک ماموریت بیشتر نمی‌شناخت و آن هم برجام بود و اساسا کار عمده‌ و شاخصی در روابط با کشورها و مناطق و موضوعات انجام نداده بود. حالا آقای امیرعبداللهیان رئیس این وزارتخانه شده بود.

ساختار در دوره ظریف تغییر کرده بود. آقای ظریف یکی از کارهایی که در دو سه سال پایانی وزارت‌اش انجام داد، تغییر در ساختار وزارت خارجه بود که این تغییر هم خیلی تغییر هوشمندانه و عالمانه‌ای نبود و کار کارشناسی کافی پشت آن صورت نگرفته بود.

حالا آقای امیرعبداللهیان آمده، ساختار را هم قبول ندارد و اولویت هم در وزارت خارجه تغییر کرده، دو راه پیش پای وی بود؛ یک راه این بود که درگیر تغییر ساختار بشود به اسم اینکه من می‌خواهم کار زیربنایی بکنم. تغییر ساختار خیلی وقت می‌برد و باید جلسات پی در پی برگزار بشود تا یک ساختار جدید به تصویب برسد. می‌شد به اسم اینکه ساختار تغییر می‌دهم و کار بنیادین می‌کنم، وی درگیر تغییر ساختار باشد.

یا اینکه بگوید من فعلا به ساختار کار ندارم و اگر ساختار عیوبی هم دارد با آن کنار می‌آیم و در میدان کار می‌کنم و کار فوری برای کشور انجام می‌دهم. این دو مسیر جلوی پای آقای امیرعبداللهیان بود و آقای امیرعبداللهیان دومی را انتخاب کرد. یعنی سراغ ساختار نرفت اگر چه ساختار را قبول نداشت و گفت که من برای حل مسائل کشور فعالیت می‌کنم.

لذا مثل یک تاجر وارد وزارت خارجه شد. تاجر خیلی به این تابلو، سقف و فرش و صندلی دقت نمی‌کند، ممکن است اینها ایراد هم داشته باشند، نگاه می‌کند که چه کاری بکند که سودی برایش داشته باشد. آن سود، مدار حرکت یک تاجر عاقل است. در حوزه دیپلماسی هم همین است یعنی یک دیپلمات باید ببیند که چه کاری برای منافع ملی او اکنون موضوعیت دارد.

همین دو روز پیش شاهد بودیم که یک بگومگوی تندی بین یکی از مقامات کنگره آمریکا و وزیر خارجه آمریکا پیش آمد، اعترافاتی که در این ویدئو شاهد بودیم، نشان می‌دهد که دنیا به این اعتراف کرده که ایران از آن مراحل عبور کرده و به نقطه‌ای رسیده که می‌تواند نفت‌اش را بفروشد، دلارش را وارد بکند، سرمایه‌گذاری بکند،این در صحنه بین‌المللی جا افتاده و یک شخصیت جدید به ایران و ایرانی داد.

وی آمد و در همین ساختار تنگ، کارهای بزرگی انجام داد، در حوزه سلامت که معمولا وزرای خارجه در این موضوعات درگیر نبودند و کسی از وزیر خارجه توقع واکسن نداشت اما وزیر خارجه وارد شد و با سرعت توانست در حل مسئله کمک بکند.

همینطور در بحث ارتباط با همسایگان، بعضی از همسایگان با همه اتصالی که با ما دارند اینها ارتباط‌شان با ما بسیار بسیار ضعیف بود. مثل ترکمنستان، ترکمنستان با ما مرز بسیار طولانی دارد، ما یک مقداری بدهکار ترکمنستان بودیم، عددش هم خیلی بالا نبود، همین عدد کم روابط ایران و ترکمنستان را متوقف کرده بود. ترکمنستان به یک منطقه‌ای برای جولان مخالفین ما تبدیل شده بود.

پولی هم ما به ترکمنستان پرداخت نکردیم قراردادی بستیم تا از مسیر این قرارداد بتواند مطالباتش را دریافت بکند. بعد از آن روابط ما با ترکمنستان کاملا متحول شد، کارهای بزرگی بین ما انجام شد، حجم مبادلات تجاری ما حداقل ۳۰۰، ‌۴۰۰ درصد افزایش پیدا کرد.

البته با این توضیح وقتی صحبت از افزایش می‌کنیم، صحبت از یک رابطه چند میلیون دلاری است که حالا ۳۰۰ درصد افزایش داشته است. یعنی هنوز روابط‌مان با ترکمنستان به سطح میلیارد نرسیده است، اما به هر حال ۳۰۰ درصدی افزایش مبادلات صورت گرفت. این کار آقای امیرعبداللهیان بود.

همینطور در حوزه‌های دیگر تلاش های وزارت خارجه باعث شد که روابط‌مان با شرق دنیا به شکل زیادی بهبود پیدا کند. موضوع روابط با همسایگان تقریبا تثبیت و به صورت یک ایدئولوژی مطرح بشود.

روابط ما با سازمان‌ها و پیمان‌های بین‌المللی یک رشد بسیار بزرگی پیدا کرد و در نهایت ما در صحنه بین‌الملل توانستیم موقعیت‌های بسیار خوبی را ایجاد کنیم.

در اینجا دو نکته اساسی وجود دارد؛ ممکن است برخی‌ها بگویند این چیزهایی که شما از آن صحبت می‌کنید در زندگی مردم ملموس نیست. یک نکته این است که اداره امور کشور لزوما نیازمند زیر بار تعهدات خارجی رفتن نیست. می شود کشور را اداره کرد بدون اینکه زیر بار توافقات تحمیلی رفت.

مردم این مقدار را می‌فهمند که بین دوره آقای رئیسی که بنا بوده ما زیر بار هر تحمیلی نرویم و بین دوره آقای روحانی که ما زیر بار تحمیل‌هایی رفتیم، این دوره از نظر زندگی مردم بهتر است. این را همه متوجه شدند. بنابراین آن ایدئولوژی شکست خورد.

در صحنه خارجی هم دنیا فهمید که ادامه تحریم‌های ایران نتیجه‌ای در بر ندارد و منجر به تغییر رفتار ایران نمی‌شود. چیزی تغییر نمی‌کند.

همین چند روز پیش شاهد بودیم که یک بگومگوی تندی بین یکی از مقامات کنگره آمریکا و وزیر خارجه آمریکا پیش آمد، اعترافاتی که در این ویدئو شاهد بودیم، نشان می‌دهد که دنیا را در وضعیت اعتراف قرار داده است که ایران از آن مراحل عبور کرده و به نقطه‌ای رسیده که می‌تواند نفت‌اش را بفروشد، دلارش را وارد بکند، سرمایه‌گذاری بکند که اخیرا در آفریقا سرمایه‌گذاری کردیم. ‌این در صحنه بین‌المللی جا افتاده و یک شخصیت جدید به ایران و ایرانی داد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha