وقتی سریال‌سازان نمایش خانگی تهران را با تگزاس اشتباه می‌گیرند

تهران- ایرنا- یکی از معضلات بزرگی که دامن‌گیر عمده سریال‌های شبکه نمایش خانگی شده، پرداختن به سوژه‌های فراسرزمینی و سوررئالیستی است که نمی‌توان آنها را با هیچ منطق دراماتیکی برای جامعه ایرانی و بافت فرهنگی و اجتماعی خانوارهای آن هضم کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، اگر نگاهی به تولیدات سالیان اخیر شبکه نمایش خانگی بیندازیم، متوجه می‌شویم که خط‌وربط روایی بسیاری از این سریال‌ها، به مقولاتی چون مافیا، قاچاق و پرونده‌های بزرگ اختصاص دارد. این گزاره را یک سو بگذارید و گزاره عدم‌استقبال از بسیاری از این پروژه‌های ولو گرانقیمت و پربازیگر را در سوی دیگر، تا این علامت سوال، تاحدود بسیاری باز شود.

اینکه بخواهیم انگاره‌های سوررئالیستی را در ظرف رئالیسم امروز اجتماع و مناسبات خانوادگی آن بگنجانیم، طبیعی است که نمی‌توانیم این ظرف ولو طلا را با تمام داشته‌هایش در پیشگاه مخاطب، منطقی نشان دهیم

در بسیاری از این پروژه‌ها، داستان از قوام خوبی برخوردار است و هزینه‌های معقول یا گزافی هم برای تولید یک اثر خوش‌ساخت صرف شده است اما عمده این پروژه‌ها، با اقبال چندانی مواجه نمی‌شوند و اگر تلاش تیم رسانه‌ای این پروژه‌ها در برجسته‌سازی آن کارها نباشد و شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان، اقدام به پخش رایگان این سریال‌ها نکنند، میزان مخاطبان این کارها، از نصف هم کمتر می‌شود.

حال سوال این است که چرا این آثار که بر روی کاغذ، تمامی فرمول‌های موفقیت و اقبال را طی کرده‌اند، در واقعیت نمی‌توانند با استقبال چندانی از جانب مخاطب مواجه شوند؟

پاسخ، روشن است. اینکه بخواهیم انگاره‌های سوررئالیستی را در ظرف رئالیسم امروز اجتماع و مناسبات خانوادگی آن بگنجانیم، طبیعی است که نمی‌توانیم این ظرف ولو طلا را با تمام داشته‌هایش در پیشگاه مخاطب، منطقی نشان دهیم. مخاطبی که امروز، بیش از هر زمان دیگر، با کنکاش در فضای مجازی، به دنبال واقعیت‌ها و حقیقت محض است، طبیعی است که استقبال چندانی از مافیا و پرونده‌های سنگین و روابط خارج از عرف دراماتیک که نمودی در جامعه امروز ایران و مناسبات آن ندارد، به عمل نخواهد آورد.

وقتی سریال‌سازان نمایش خانگی تهران را با تگزاس اشتباه می‌گیرند

در مقابل می‌بینیم سریال‌های کم‌هزینه‌ای که در این مسیر ورود نکرده‌اند و تلاش داشته‌اند تا روایتی درست از کف خیابان و خانواده را به خانه‌های مردم ببرند، تا چه اندازه با اقبال مواجه شده‌اند. نمونه‌اش کارهایی مانند افعی تهران یا در انتهای شب است که تمرکز اصلی خود را بر روی خانواده و مواجهه آنها با حقیقت محض زندگی‌های روز گذاشته است.

اینکه بخواهیم در یک جامعه‌ای که مرحله گذار از فرآیند سنت به مدرنیته را طی می‌کند، تیم‌های گنگستری نشان دهیم که با نفرات پرتعداد و ترسناک خود، آدم می‌کشند، مواد خرید و فروش می‌کنند و در قاچاق فعالیت دارند و پرونده‌های سنگینی را جابجا می‌کنند، با جامعه امروز و دیروز ایران، خوانایی نداشته و به همین دلیل نمی‌تواند برای مخاطب جذابیتی به همراه داشته باشد چرا که مخاطب علاقمند به این‌گونه سوژه‌ها، نمونه‌های متکامل و موثرتر این آثار را در آثار هالیوودی که خاستگاه اصلی چنین مفاهیمی است، می‌بیند و از تماشای آنها لذت می‌برد.

بنابراین وقتی می‌گوئیم یکی از نخستین چالش‌های سریال‌سازی در سکوهای نمایش خانگی، فیلمنامه است، باید پا را یک مرحله عقب‌تر از این بگذاریم و به موضوع سوژه بپردازیم. این سوژه‌ها که تعداد آنها طی سالیان اخیر، رشد قابل‌توجهی داشته و به جز چند مورد محدود آنها، مابقی اصلا دیده نشده‌اند، در بافت در حال گذار خانواده‌های ایران و سبک زندگی جدید آنها جایگاهی نداشته و نمی‌تواند اقبالی را برای آن آثار به همراه داشته باشد.

وقتی سریال‌سازان نمایش خانگی تهران را با تگزاس اشتباه می‌گیرند

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha