شهید مغفوری با زبان مخاطب حرف می‌زد
شهید مغفوری در جنگ(سمت چپ)عکاس: سیدابراهیم یزدی نژاد

کرمان- ایرنا- هرچه درباره کار روابط عمومی و رسانه شهید مغفوری می‌پرسیم، هر پاسخی که می‌دهند، چند خصلت اخلاقی و رفتاری وی را نیز چاشنی می‌کنند زیرا می‌خواهند بگویند چرا مردم اینقدر دور مزار شهید در گلزار شهدا حلقه می‌زنند و کرامت می‌طلبند اما در عین حال تاکید دارند: شهید در کار فرهنگی و روابط عمومی موفق بود به دلایل مختلف از جمله اینکه با زبان مخاطبانش و هم سطح با آنان حرف می‌زد و عمل می‌کرد.

به گزارش ایرنا شهید عبدالمهدی مغفوری از شهدای شاخص بسیج رسانه کشور است که سال ۱۴۰۲ در این سطح معرفی شد؛ شهیدی که به علت اجتماع زیاد شهروندان دور مزارش در گلزار شهدا، در استان کرمان و حتی دیگر استان ها بسیار شناخته شده است و حتی در کلام شهید حاج قاسم سلیمانی به او لقب امامزاده گلزار شهدا خوانده شده بود.

در سال های گذشته از سبک زندگی، روحیات، کرامات و حسن خلق وی بارها گفته و نوشته شده؛ چند کتاب ماحصل این اقدامات بوده اما کمتر از ایفای نقش او در امور فرهنگی مانند کار روابط عمومی و تبلیغات، زمانی که در لشکر ثارالله کرمان در زمان جنگ فعالیت داشته به زبان آورده شده که خبرنگار ایرنا به بهانه یادواره یا رهواره ملی که به همت سازمان بسیج رسانه استان کرمان برای بزرگداشت مقام این شهید امروز(پنجشنبه) در حسینیه ثارالله بعد از نماز مغرب و عشا - پس از چندماه وقفه- برگزار می‌شود، به این مقوله پرداخته است.

به بهانه این بزرگداشت، فراخوان یک مسابقه فرهنگی - رسانه ای نیز با محوریت کتاب به رنگ خدا - روایت همسر شهید مغفوری- برگزار شده که با استقبال گسترده مردم در سراسر کشور در ارسال اثر مواجه بوده و امشب برگزیدگان این جشنواره نیز معرفی خواهند شد.

رهبر معظم انقلاب و شهید سردار سلیمانی کنار مزار شهید مغفوری

مصاحبه قبلی ایرنا دراین باره با حاج مهدی صدفی را نیز می‌توانید در لینک زیر مطالعه کنید:

برای مصاحبه این بار به سراغ سیدابراهیم یزدی نژاد رفته‌ایم، بازنشسته سپاه در کرمان که هم در دوران جنگ در عرصه تبلیغات و روابط عمومی با شهید مغفوری همکاری نزدیک داشته و هم در این عرصه تخصصی کار کرده و این مصاحبه به صورت تلفنی انجام شد.

یزدی نژاد سال ۸۹ از سپاه بازنشسته شده، می‌گوید حداقل ۱۷ سال به طور مستقیم با شهید حاج قاسم سلیمانی فعالیت کرده، هم در دوران دفاع مقدس و هم در تامین امنیت در جنوب کرمان و نیز جنوب شرق کشور، غیر از فعالیت نزدیک با سردار دل‌ها یا جانشینی وی در نشریه ثارالله کرمان، چندسال نیز مسئولیت بسیج رسانه استان و نیز ریاست خانه مطبوعات دیار کریمان را همه برعهده داشته است.

شهید مغفوری با زبان مخاطب حرف می‌زد
سیدابراهیم یزدی نژاد

در خلال سئوال ها زیاد از الگوی کاری شهید مغفوری در کار روابط عمومی می پرسم که پاسخ های متعددی می دهد و تاکید می کند از جمله دلایل موفقیت شهید در کار روابط عمومی یا همه دیگر اقدامات فرهنگی وی این بود که از موضع بالا با مردم یا نیروهایش صحبت نمی‌کرد، اهتمام زیادی به توانمندسازی خود و زیرمجموعه به کاری که تقبل کرده بودیم داشت، با زبان مخاطب هم حرف می زد، یعنی مخاطب‌شناس بود و سعی می کرد با شرایط وی کاری انجام دهد یا سخنی بگوید تا به اثربخشی برسد.

از نحوه شروع همکاری خود با شهید مغفوری می گوید تا چند خاطره از ویژگی های کاری و شخصیتی خاص شهیدی که شاید انجام آن کارها ارتباطی مستقیمی هم با مسئولیت تشکیلاتی و سازمانی‌ شهید نداشت اما وقتی می دید جایی کاری گره خورده، اقدام می کرد.

تاکید دارد که بگوید اوایل انقلاب خلاءبزرگی برای کارهای فرهنگی وجود داشت لذا در جلب و فراخوان همکاران برای این اقدامات در عرصه فرهنگ، انسان های بزرگی ورود کردند و نتیجه آن شد که در کارهای فرهنگی و تبلیغات موفق عمل می کردند.

ماحصل مصاحبه با یزدی نژاد را به شرح زیر مطالعه کنید:

ایرنا: از آشنایی خود با شهید بگویید

در مقطعی اوایل سال ۶۰ با شهید مغفوری همکار بودم و وی مسئول ما در کار روابط عمومی و تبلیغات سپاه کرمان بود. چند ماه در آن زمان کنار وی کار کردم و بعد عازم جبهه شدم. شهید بعد از مدتی فعالیت در زرند و سیرجان در لشکر مشغول به کار شده بود.

چند خصلت خوب داشت که هیچکس آنها را فراموش نمی کند، یکی اینکه همه را خطاب می کرد «مومن یا برادر مومن»؛ این کلمه از دهانش نمی افتاد. بعد اینکه به سادات احترام خاص و ویژه می گذاشت و جلو آنها حرکت نمی کرد. باوجود آنکه فرمانده من بود اما همیشه یک یا نیم متر عقب‌تر از من که سید هستم حرکت می‌کرد، ایشان مسئول من بود اما هیچوقت نشد که جلوتر از من در جایی حرکت کند.

ایرنا: از ویژگی های وی در کار روابط عمومی برای ما بگویید

در کار روابط عمومی و تبلیغات وادارمان می‌کرد بنشینیم تحقیق و مطالعه کنیم(نیروهای زیرمجموعه را وادار می کرد) و برای توانمندسازی خودمان در کارمان برنامه داشته باشیم؛ مثلا موظف بودیم هرروز بعد از نماز ظهر در جمع مجموعه ای که کار می کردیم، سخنرانی کنیم؛ هرچند نفر که بودیم مثلا ۲۰ نفر، باید سخنرانی می کردیم که صحبت ها ضبط می شد و باید ایرادها را می گرفتیم. موضوع سخنرانی ها هم آزاد بود، مسائل سیاسی، اعتقادی و اجتماعی، هرکس هر توانمندی داشت باید عرضه می کرد که همین کار باعث می شد مطالعه داشته باشیم، به روز باشیم، سخنور شویم و بتوانیم به گفتمان و مسائلی که بخشی از حوزه کار روابط عمومی ایجاب می کرد، مسلط باشیم.

از دیگر خصلت های کاری وی در عرصه تبلیغات و روابط عمومی چه بود؟

به بچه های زیرمجموعه میدان می داد. بعضی جاها در موقعیت های واقعی و عملی بدون هماهنگی دعوت می کرد به سخنرانی یا انجام کارهایی که باید خودش انجام می داد؛ اگر خودش فرصت نمی کرد یا به هر دلیلی نمی خواست برود، ما را می فرستاد برای سخنرانی. می گفت بروید، بایستی بتوانید از پس مسائل بربیایید و با آدم‌هایی که موضع بگیرند، بتوانید پاسخگو باشید. این راه سازندگی بود که وی درباره همکارانش به کار می گرفت.

نکته دیگر که خصلت ارزشمندی بود اینکه غیر از مسائل شرعی مثل حلال و حرام که بسیار مقید بود، به مباحث قانونی نیز خیلی پایبند بود؛ به طور مثال اگر کسی موتورسیکلت شخصی داشت و با آن به سر کار می‌آمد اما گواهینامه نداشت، می گفت اگر گواهینامه ندارید سوار نشوید و اجازه نمی داد؛ تاثیر کلام وی آنقدر بالا و زیاد بود که حتی افرادی که موتور شخصی داشتند و مجبور بودند از آن استفاده کننده اما گواهینامه نداشتند، دیگر از موتور استفاده نمی کردند.تاثیر کلام شهید بالا بود، راهی هم برای توجیه و گریز نبود.

حضور ذهن و موقعیت‌سنجی

اشراف و حافظه خوبی داشت، مثلا اگر می خواستیم کاری انجام دهیم به یک آیه قرآنی یا حدیثی نیاز داشتیم، نیاز به مراجعه به کتاب نداشت، یکبار من در واحد تبلیغات بودم، داشتیم کارها را هماهنگ می کردیم که یک آیه را کنار آرم سپاه به گونه ای با دستگاه پرس آماده کنیم که بچه های لشکر مخصوصا غواصان بتوانند به گردن بیاندازند.

آمد دید که داریم این کار را انجام می دهیم و درباره کار پرسید، توضیح دادیم که می خواهیم کار را طوری پرس کنیم که زیر آب از بین نرود؛ درباره آیه پرسید و همان لحظه یک جمله ای به ما داد و گفت که این را بنویسید که بعدها معلوم شد حدیثی از امام صادق(ع) متناسب با همین کار بوده است و آن حضور ذهن و موقعیت‌سنجی وی برای ما خیلی جالب بود.

در قلب نیزارها

یکبار به مناطق حاشیه اروند رفتیم، قبل از عملیات والفجر ۸ بود، منطقه باید به‌شدت استتار و حفاظت می‌شد؛ شهید مغفوری به همراه جمعی از فرماندهان لشکر آمدند؛ منطقه پوشیده از نی بود، بین درختان خرما، اکثر مناطق آسیب دیده و مردم آنجا را ترک کرده بودند؛ شهید سلیمانی چندنفر را مامور کرده بود که نیزارها را در محدوده ۱۰۰ متری رودخانه صاف کنند تا قدرت دید داشته باشند.

در این محدوده به اندازه سه نهر فاصله داشتیم، هرکدام یک کیلومتر فاصله داشت و هر نهر نیز برای کاری بود؛ یک نهر محور عبور رزمندگان، قایق ها و غواصان بود؛ نهر دیگر محل پشتیبانی و دیگری نهر تجهیزات پشتیبانی و ماشین آلات و دستگاه های سنگین بود. نی ها در اندازه های مختلف بودند، از اندازه لوله خودکار تا نی قلیان و بلندی آنها نیز گاه تا سه متر بود.

آن سه نفر از جمله شهید مغفوری طی چندروز بعد از نمازصبح تا غروب و نماز مغرب می‌رفتند برای این کار بسیار سخت تا نی ها را خم کنند یا بشکنند؛ آن هم با دست خالی؛ نه اره، داس و دستکش، هیچ ابزاری نداشتند با سر پوتین یا دست باید انجام می دادند. شب ها که برمی گشتند، می گفتم چطوری مومن، درحالی که بقایای نی ها را شب ها زیر نور فانوس از پوست های دستش بیرون می کشید می دیدم که دست ها و پاهایشان زخم شده است. چون زمان محدود بود، می دیدند اینطوری فرصت نمی کنند کل نی ها را صاف کنند، اواخر می دیدیم پهلویشان درد می کرد و بعد فهمیدیم مثل غلتک می خوابیدند روی نی ها تا زودتر آنها را خم کنند و تیزی نی ها داخل بدن آنها می رفت و جای زخم آنها هویدا بود.

این شهدا به این فکر نمی کردند که آنجا از نظر تشکیلاتی در لشکر چه مسئولیت و عنوانی دارند، فرمانده کجا هستند و الان چه کاری واقع شده است، هرجا نیاز می شد، به قلب مشکل می زدند.

از جمله ویژگی های ممتاز شهید مغفوری همین بود که برای چنین کارهای سختی هم داوطلب بود، دیگران را نمی فرستاد، خودش بسیار سخت کار می کرد و اذیت می شد اما دیگران را جلو نمی انداخت. اگر کسی شهید می شود چون برای این است که برای رضای خدا کاری انجام می دهد؛ صحبت حاج قاسم هم همین بود که کاری که انجام می دهید چکار دارید دیگران می بینند یا نمی بینند،خدا می بیند لذا کارها را برای رضای خدا انجام می دادند.

لایه‌های پنهان شخصیت شهید مغفوری

وقتی وارد شخصیت شهید مغفوری می شویم لایه های پنهان بسیاری دارد؛ در تعبد، نماز، اطاعت و ترس از خدا و دیگر ابعاد که هرکدام دنیایی از بحث است.

شهید مغفوری ترس از خدا داشت اما نه بخاطر بهشت یا جهنم؛ سراسر اطاعت از خدا بود به واسطه قهار بودن و غفار بودن خداوند. شهید دیگری داشتیم به نام شهید سیداسماعیل رضوی که من به وی می گفتم شهید مغفوری دوم؛ بچه سیرجان بود که اینجا یادی هم از وی می کنم.

ایرنا: نیروهای فرهنگی در آن زمان چطور شناسایی یا جذب می شدند؟

اوایل انقلاب یک خلاء بزرگ در ساختارهای فرهنگی کشور ایجاد شده بود، بیشتر دستگاه های فرهنگی تقریبا از کار افتاده بودند و نیاز به احیای مجدد بود، انقلاب فرهنگی شده بود؛ خیلی جاها تعطیل بود؛ اوایل برخی دستگاه ها جولانگاه گروهک های منافق شده بود.آن زمان ابتدا معلم پرورشی نداشتیم که زمان شهید رجایی ایجاد شد. دوسه سال در بحران نداشتن فعالان فرهنگی برای اداره ساختارهای اجرایی در حوزه های فرهنگی قرار داشتیم.

در همان زمان سپاه به علت همه کمبودها در این زمینه‌ها، باجذبی که انجام داده بود، آدم های قدرتمندی را به مجموعه آورد که هرکدام با تفکرات عملیاتی، اطلاعاتی و فرهنگی بودند؛ شهید مغفوری یکی از همین افراد بود که با تمام وقت و انرژی از هشت صبح تا هشت شب در مدارس، بحث های فقهی و دینی می کرد و کارهای مختلف فرهنگی انجام می داد. یکی دیگر از این افراد همین حاج آقا عسکری امام جمعه فعلی رفسنجان بود.

ما این وضعیت کنونی رسانه‌ای را آن زمان نداشتیم؛ تنها برخی روزنامه های سراسری مثل کیهان و اطلاعات بود؛ خبرگزاری جمهوری اسلامی هم در کنار صداوسیما فعال بود؛ تنها نشریه کرمان با عنوان حدیث فعالیت داشت که آقای (مهدی) شجاعی فعالیت می کرد، در خبرگزاری جمهوری اسلامی استان کرمان نیز مرحوم علی خردپژوه (۱۳۲۰- ۱۴۰۲) که سال گذشته به رحمت الهی رفت و یادش گرامی باد، فعال بود.

در این شرایط آنچه اثرگذار بود، حضور فعالان فکری فرهنگی ارزشمند از جمله شهید مغفوری بود و مردمی که تشنه این موضوع بودند.

شهید مغفوری با زبان مخاطب حرف می‌زد
عنوان

ایرنا: یعنی کارهای فرهنگی و رسانه ای این افراد مخاطب داشت و اثرگذار بود؟

بله، چون مخاطبان حرف با عمل افراد را نگاه می کردند و می دیدند که یکی است، لذا حرف ها هم اثرگذار بود. مردم می دیدند مسئول روابط عمومی سپاه استان یا مسئول بسیج استان، با موتورسیکلت سوار می شود در مسجد نماز می خواند، صحبت می کند، بعد کلامی که گفته می شد،چون قبل از آن به همان حرف ها عمل می کردند، تاثیر می گذاشت.

شهید مغفوری از نداشته ها و کمترین امکانات بهترین بازخورد را در هر جایی که حضور داشت می گرفت و نکته مهم اینکه با زبان مخاطب، حرف می زد، نه از بالا به پایین؛ تحکم نمی کرد.

شهید مغفوری اینطوری بود که هنوز و بعد از سال ها از شهادتش، مردم از هر تفکر و سلیقه می روند اطراف مزارش حلقه می زنند و ساعت ها می نشینند با خود و خدایشان خلوت می کنند؛ از همه تیپ ها هم می روند، همه هم حزب‌اللهی نیستند، آدم هایی که شاید برخی از آنان خیلی هم انقلابی نیستند اما برای گرفتن حاجتشان، هدایت کارشان، درخواست و تمنایشان می روند پیش شهید مغفوری و کنار مزارش می نشینند و وی را واسطه فیض از خداوند می کنند؛ وی اینچنین زندگی کرد که چنین شد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha