خشونت علیه زنان یکی از قدیمیترین شکلهای تبعیض و بیعدالتی است که هنوز در جوامع سراسر جهان ادامه دارد. این پدیده، فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، چهرهای تلخ از قدرتطلبی و نابرابری را به نمایش میگذارد و از سویی دیگر، حقوق انسانی و کرامت زنان را تهدید میکند.
سازمان ملل متحد خشونت علیه زنان را «هرگونه عمل خشونتآمیز بر پایه جنسیت که بتواند منجر به آسیب فیزیکی (بدنی)، جنسی یا روانی زنان بشود» تعریف کرده که شامل «تهدید و اقدام به این موارد، اعمال اجبار یا سلب مستبدانه آزادی (چه در اجتماع و چه در زندگی شخصی)» میشود.
در چارچوب «خشونت اجتماعی» برخی مردان با ممانعت از رشد مدنی، تحصیل، گسترش فعالیتهای فکری و روابط اجتماعی همسر خود، وی را از دستیافتن به حقوق، اهداف و آرزوهایش بازمیدارند و موجب عقبماندگی و انجماد فکری وی میشوند
یکی از انواع خشونت علیه زنان در خانواده اتفاق میافتد که با وجود قدمت بسیار زیاد، از پنهانترین مسائل محسوب می شود و در چند دهه اخیر پژوهشگران در حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی، جرمشناسی و ... سعی در پرداختن به این پدیده مهم داشتهاند.
این پدیده در ایران نیز وجود دارد و همین چند هفته پیش، مواردی از این دست خشونتها که به طور همزمان اتفاق افتاد، خبرساز شد از جمله درباره «منصوره قدیری جاوید» پژوهشگر خبرگزاری جمهوری اسلامی که موجی از مطالبهگری برای چارهاندیشی در این زمینه را به دنبال داشت.
خشونت علیه زنان مقولهای تاثیرگذار بر سلامت زنان و جامعه است که هر ساله به قتل، نقص عضو و نیز آزار روحی بسیاری منتهی میشود و میتواند تبعاتش را در بحرانهای مختلف به صورت ریشهای نشان دهد.
ابعاد مختلف خشونت علیه زنان
مهمترین و قابلرویتترین خشونتی که علیه زنان اتفاق میافتد خشونت فیزیکی است اما خشونت علیه زنان تنها محدود به این نوع نمیشود بلکه این خشونت میتواند اشکال گوناگونی چون خشونت روانی، اقتصادی، جنسی و حتی خشونتهای ساختاری و فرهنگی پیدا کند. برخی از مهمترین شکلهای خشونت را که علیه زنان در هر جامعهای اتفاق میافتد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
خشونت خانگی: این نوع خشونت شامل انواع آزارهای فیزیکی، روانی و اقتصادی از طرف همسر یا اعضای خانواده میشود. بسیاری از زنان قربانی خشونت خانگی به دلیل وابستگیهای مالی یا فشارهای اجتماعی نمیتوانند از شرایط خود خارج شوند. البته نباید فراموش کرد که در روابط خانوادگی تصورات ذهنی نقش بسیار مهمی ایفا میکند چرا که برخی از زنان بر این باورند که خشونت جزئی از زندگی خانوادگی است یا اینکه زندگی دیگران نیز بر همین روال است و میبایست چنین وضعیتی را تحمل کنند.
خشونت اجتماعی: مردها با ممانعت از رشد مدنی، تحصیل، گسترش فعالیتهای فکری و روابط اجتماعی همسر خود، وی را از دستیافتن به حقوق، اهداف و آرزوهایش بازمیدارند و موجب عقبماندگی و انجماد فکری وی میشوند. برای نمونه، شوهر مانع معاشرت زن با دوستان و بستگان خود شود، جلوگیری از کارکردن زن، ممانعت مرد از رفتن همسرش به فضاهای تفریحی و ...، حبسکردن زن در خانه، قطعکردن تلفن خانه روی زن، ایجاد محدودیت در رابطه با ادامه تحصیل، ایجاد محدودیت در ارتباطات فامیلی در این دسته قرار می گیرید.
آزار و اذیت جنسی: این نوع خشونت در محیط کار، خیابان یا حتی در محیطهای آموزشی رخ میدهد و منجر به ترس، اضطراب و کاهش مشارکت اجتماعی زنان میشود.
ازدواج زودهنگام و اجباری: در بسیاری از جوامع، دختران کمسن مجبور به ازدواج میشوند که اغلب پیامدهای جسمی و روانی ناگواری به همراه دارد.
قتلهای ناموسی: در برخی فرهنگها، زنان به دلیل رفتارهایی که با ناموس خانواده در تضاد دیده میشود، توسط بستگانش کشته میشوند.
کودکانِ شاهد خشونت، اغلب الگوهای نادرست را به نسل بعد منتقل میکنند و جامعه به جای پیشرفت، گرفتار چرخهای از خشونت و نابرابری میشود
خشونت عاطفی و کلامی: خشونت عاطفی، رفتارهای کلامی و غیرکلامی زورگویانه همسر است که ابراز آنها در بدن دیده نمیشود و فرایندی است که طی آن فرد از نظر روانی از جانب شخصی دیگر بهصورت تدریجی دچار آسیب میشود. حرفهای آزاردهنده، رفتار خشونتآمیز محسوب میشود. این حرفهای آزاردهنده و ناخوشایند معمولا بهصورت ناسزا، لحن تند، تحقیر، تمسخر، تشر، استهزا و غیره است که ممکن است به خشونت خانگی فیزیکی در چارچوب خانه منجر شود.
پیامدهای خشونت برای زنان و جامعه
خشونت علیه زنان در ابعاد خانگی (خانوادگی) و اجتماعی (عمومی) آن، چه در جوامع توسعهیافته و چه در جوامع درحال توسعه همواره به عنوان یک دغدغه و آسیب مطرح بوده که طیف آن از جامعه صنعتی تا جوامع عقبمانده براساس مولفههای فرهنگی و بومی متغیر است.
خشونت علیه زنان تنها به فرد آسیبدیده محدود نمیشود بلکه تاثیرات آن به جامعه نیز سرایت میکند. زنان قربانی خشونت، با مشکلاتی نظیر افسردگی، اضطراب، کاهش اعتمادبهنفس و حتی خطر خودکشی دست و پنجه نرم میکنند. این در حالی است که کودکان شاهد خشونت، اغلب الگوهای نادرست را به نسل بعد منتقل میکنند و جامعه بهجای پیشرفت، گرفتار چرخهای از خشونت و نابرابری میشود.
چگونه با خشونت علیه زنان باید مقابله کرد؟
باورهای مردسالار حاکم بر جامعه یکی از مهمترین عواملی بوده و هست که خشونتها را طبیعتِ مرد دانسته و میخواهد این مساله را توجیه کند و در بیشتر مواقع هم رنگ و بوی ناموسی به آن میدهد. چنین باورهایی در جوامعی مانند جامعه ایرانی ریشه دوانده است و در مواقعی پیش میآید که اگر زن یا دختری در مقابل چنین خشونتهایی مقاومت کند با انواع و اقسام برچسبها مواجهه خواهد شد.
نباید فراموش کرد که خشونت علیه زنان مختص یک کشور خاص نیست بلکه پیشرفتهترین کشورها هم با این معضل دست و پنجه نرم میکنند و این زنان این کشورها نیز با تبعات و عوارض ناشی از خشونت به خصوص در زندگی خانوادگی مواجهند. برای کاهش خشونت علیه زنان، گامهای عملی متعددی میتوان برداشت از جمله:
بسیاری از زنانِ مورد خشونت قرار گرفته به دلیل ترس یا موانع فرهنگی از بیان این مساله خودداری میکنند. برخی آمارهایی که ابعاد میزان وقوع خشونت خانگی را در سطح ملی نشان میدهد، حاکی است که ۸۹.۸ درصد از زنان ایرانی گفتهاند در طول زندگی مشترک خود هرگز قربانی خشونتهای جنسی و ناموسی نبودهاند
آموزش و آگاهیبخشی: آموزش زنان و مردان درباره حقوق انسانی، احترام متقابل و برابری جنسیتی میتواند در تغییر نگرشها موثر باشد.
قوانین سختگیرانه: تدوین و اجرای قوانین جامع برای حمایت از زنان قربانی خشونت و مجازات عاملان این جنایتها حیاتی است.
حمایت از قربانیان: ایجاد مراکز حمایتی، ارائه مشاوره و خدمات حقوقی رایگان و تامین امنیت برای زنان قربانی، گامهای مهمی در این مسیر هستند.
تغییر فرهنگ: خشونت علیه زنان ریشه در باورهای سنتی و فرهنگ مردسالاری دارد تغییر این باورها نیازمند زمان، برنامهریزی و تلاش جمعی است.
پایانبندی بحث
بررسی آمارها و مطالعات مربوط به خشونت علیه زنان با دشواریهایی همراه است زیرا بسیاری از زنانِ مورد خشونت قرار گرفته به دلیل ترس یا موانع فرهنگی از بیان این مساله خودداری میکنند. برخی آمارهایی که ابعاد میزان وقوع خشونت خانگی را در سطح ملی نشان میدهد، حاکی است که ۸۹.۸ درصد از زنان ایرانی گفتهاند در طول زندگی مشترک خود هرگز قربانی خشونتهای جنسی و ناموسی نبودهاند.
همچنین بیشتر افراد درگیر در خشونتهای جنسی و ناموسی اعلام کردهاند که در حد پایین و خیلی پایین، در معرض این نوع خشونتها بودهاند. البته با توجه به وجود نوعی الزام، جبر هنجاری، عرفی و حتی شرعی درباره اظهار چنین خشونتهایی در جامعه و فرهنگ ایران، تلویحا میتوان میزان کم این نوع خشونتها را ناشی از خودسانسوری و نزاکت زنان مورد مطالعه دانست.
نتیجهگیری اینکه خشونت علیه زنان، از زخمهایی است که برای درمان به همدلی، آموزش، تغییر قوانین و فرهنگ نیاز دارد. هیچ جامعهای نمیتواند مدعی عدالت و پیشرفت باشد، مگر آنکه حقوق نیمی از جمعیت خود را به رسمیت بشناسد. آیندهای عاری از خشونت ممکن است، اگر امروز قدمی برای پایان دادن به این چرخه برداریم.
منابع
محمدحسن شربتیان، پروانه دانش و پویا طوافی، «تحلیل جامعهشناختی خشونت خانگی علیه زنان و رابطه آن با احساس امنیت در خانه (مطالعه موردی زنان ۱۸- ۵۴ سال شهر میانه)»، پژوهشهای راهبردی مسائل اجتماعی، دوره ۶، شماره ۱، ۱۳۹۶
شهلا اعزازی، خشونت خانوادگی «زنان کتک خورده»، تهران: نشر سالی، ۱۳۸۰
فاطمی محبی، «آسیبشناسی اجتماعی زنان؛ ۳-خشونت علیه زنان»، ماهنامه علمی فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۴، ۱۳۸۰.
سیده زهرا جعفری و فاطمه پروین، «مروری بر انواع خشونت علیه زنان در ایران بین سالهای ۱۳۹۹ الی ۱۴۰۰»، مجله پرستاری و مامایی، دوره بیستم، شماره چهارم، ۱۴۰۱
گزارش «خشونت علیه زنان» در مارس ۲۰۲۴ در سایت سازمان جهانی بهداشت قابل دسترسی در:
https://www.who.int/news-room/fact-sheets/detail/violence-against-women
نظر شما