۱۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۹:۱۲
کد خبر: 81531158
T T
۰ نفر
ناگفته های عبدخدایی از نواب صفوی، ترورشهید فاطمی و مواضع دكتر مصدق

تهران - ایرنا - محمدمهدی عبدخدایی روز جمعه در برنامه تلویزیونی شناسنامه به بیان ناگفته هایی از مبارزات شهید نواب صفوی، چگونگی ترور شهیدفاطمی، مواضع دكتر محمد مصدق و گروه ملی مذهبی ها، حوادث و چگونگی پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) و جریانات انتخابات 88 پرداخت.

به گزارش روز جمعه گروه فرهنگی ایرنا، در ابتدای برنامه شناسنامه، محمد حسین رنجبران سردبیر و مجری این برنامه درباره محمدمهدی عبدخدایی گفت: وی از 10 سالگی به مقابله با رژیم پهلوی پیوست و با شناختی كه در 10 سالگی از شهید نواب صفوی پیدا كرد (سال 1325)، در 15 سالگی اسلحه به دست گرفت و در ترور كسی شركت كرد كه معتقد بود دولت ملی ایران را از راه دین و دیانت به دور می كند.

هشت سال محكومیت را تا 1343 پشت سر گذاشت و در كارنامه او درج شد ، بعد از1342 هم در عرصه های مختلف انقلاب حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز هیچ مسئولیتی نپذیرفت و اكنون 78 سال سن دارد.

عبدخدایی در پاسخ به این پرسش كه وقتی از خیابان فاطمی می گذرید چه احساسی به شما دست می دهد؟ بالاخره با اعتقاداتی كه در 15 سالگی داشتید او را ترور كردید، اظهار داشت: نزدیك به 10 سالم بود كه عكس شهید نواب صفوی را دیدم كه به نظرم در روزنامه مردم ارگان حزب توده بود. نوشته بود «نواب صفوی و هوچی گری های او در پایتخت».

وی افزود: دوران ابتدایی مدرسه 'دار التعلیمه دیانتی' می رفتم كه پدرم آن را درست كرده بود. علمای مشهد هم بچه های خود را به آن مدرسه می فرستادند ، یك روز از اسفند ماه 1324 آقایی كه عكس او را در روزنامه ها دیده بودم،( شهید نواب ) به منزل ما آمد، از دیدن وی بسیار تعجب كردم، به پدرم گفتم نواب صفوی آمده است .

سال 1329 از مشهد به تهران آمدم. مساله ملی شدن نفت در آن زمان مطرح بود و آیت الله كاشانی و دكتر مصدق در صحنه بودند. رهبری سیاسی با مصدق و رهبری مذهبی با آیت الله كاشانی بود.

روزنامه های دو طرف در آن زمان به انتشار اخبار دو جناح می پرداختند و من روزنامه نبرد ملت را می خواندم كه متعلق به برادر علامه كرباسچی بود كه مدرسه علوی را ساخته بود.

همچنین در آن زمان كیهان واطلاعات روزنامه های خبری بودند و جبهه ملی روزنامه مربوط به خود را داشت و دربار روزنامه فرمانه را منتشر می كرد.

وی گفت : خاطرم هست كه وقتی كه رزم آرا را ترور كردند من در مسجد شاه تهران بودم. رفتم ببینیم كه در مسجد چه خبر است، دیدم رزم آرا داخل مسجد آمد و من در راهرو مسجد بودم ، وارد شد و سپس صدای سه گلوله بلند شد. عده ای گفتند براوو براوو و عده ای الله اكبر، الله اكبر گفتند .

وی اضافه كرد: ظهر آن روز در بازارچه مروی تهران در مغازه ای حضور داشتم كه خبر ترور از رادیو پخش شد ، خبر این بود ،امروز ساعت 10 صبح سپهبد علی رزم آرا نخست وزیر در مسجد شاه به وسیله شخصی به نام عبدالله موحد رستگار كشته شد.

بعدها از خلیل طهماسبی پرسیدم كه چه شد و گفت: من تا بازار پارچه فروش ها رفتم و آن جا فریاد الله اكبر سردادم . شب كه رادیو را باز كردیم اعلام كرد: اسم واقعی قاتل خلیل طهماسبی است. ازاو می پرسند كه چرا گفتی عبدالله موحد رستگار می گوید كه من بنده خدا هستم موحد هم هستم و با این كار در بستر شهادت رستگار شدم.

عبدخدایی گفت: همان شب سهام شركت بریتیش بكروم انگلیسی 10 درصد تنزل كرد. همه رادیوها و خبرگزاری ها مخابره كردند كه قشریون مذهبی رزم آرا را به خاطر نفت در 16 اسفند 1325 ترور كردند.

وی افزود: رزم آرا آمده بود در ختم آیت الله فیض شركت كند، كشته و فضا تقریبا باز شد. البته فضا باز بود و بعد از شهریور 1320 فضا بازتر شد. فضا آنچنان باز بود كه روزنامه نبرد ملت عكس نخست وزیر را كه ترور شده بود در حالی كه یك میمون دارد چندشاخه گل به او می دهد، منتشر كرد . نوشته روزنامه این بود: تیمسار شایسته تو این است كه میمون به تو گل بدهد. در حقیقت همه اینها بر روی من تاثیر داشت.

عبدخدایی درباره داستان اصلی آن ترور گفت: 24 اسفند 1329 دكتر مصدق ماده واحده ای به مجلس داد و به خاطر سعادت ملت ایران ،نفت ملی اعلام شد. 29 اسفند مجلس سنا آن را تصویب كرد و قانون شد. در حقیقت عاملی كه نمی گذاشت نفت ملی شود، توسط فدائیان اسلام از بین رفت. البته من این را نمی گویم ،بلكه آیت الله طالقانی می گوید.

آیت الله طالقانی در مزار مصدق گفت، فداییان اسلام یك فعالیت انقلابی انجام دادند و نمایندگان مردم به مجلس رفتند. منظورش دكتر مصدق، آیت الله كاشانی وغیره بود.

اقدام دوم انقلابی كه كردند ملی شدن نفت بود. واقعیت این است كه اگر نفت ملی و رزم آرا كشته نمی شد، او 91 رای از مجلس گرفته بود. خرداد 1329 رزم آرا كه كشته شد، همه جامعه از هم پاشید و واقعا «و قاتلوا ائمه الكفر» خود را در این جا نشان داد.

وی ادامه داد: پس از ملی شدن نفت ،نواب صفوی نظرش این بود كه بین جبهه ملی و دربار توافق شده است و رابط این توافق آقای فاطمی است .

براساس مصاحبه ای كه نواب صفوی در اردیبهشت 1330 انجام داد ، اظهار داشت :نماینده دكتر مصدق آمد و تمام اعضای جبهه ملی را از زندان آزاد كرد، اما نواب صفوی دستگیر شد.

وی خاطر نشان كرد: امروز 63 سال از این جریان می گذرد و می شود به مصاحبه نواب صفوی مراجعه كرد. این سند است، قرار بود برادران، من را آزاد كنند اما در آخرین لحظه به ما گفتند كه به سفارش خصوصی دربار باید در زندان بمانم. اینها همه دلیل بر این بود كه بین دكتر مصدق و دربار توافق شده است.

كابینه حسین اعلا با فرمان شاه روی كار آمد. 2 نفر از اعضای جبهه ملی به عنوان وزیر به عضویت كابینه اعلا درآمدند كه در این ارتباط نواب صفوی اعلامیه داد كه ای حسین اعلا ،زمامداری یك ملت مسلمان شایسته تو نیست ،فورا بركناری خودت را اعلام كن و اعلا استعفا كرد.

عبدخدایی گفت: در مجلس پیشنهاد نخست وزیری دكتر مصدق مطرح شد. چه كسی این پیشنهاد را بیان كرد؟ اقای جلال امامی كه وزیر دربار بود. همه می دانستند كه وكیل دربار است. دكتر مصدق امید نداشت كه تا آخر دوره نخست وزیر بماند، از این رو گفت با حفظ وكالت وكیل می شوم و البته در آن موقع دوره وكالت 2 سال بود.

وی اظهار داشت: همه این جریانات نشان داد كه بالاخره توافقی بین جبهه ملی و دربار انجام گرفته ، نواب صفوی دستگیر و به زندان رفت. بر اثر فشار افكار عمومی دولت مجبور شد ،سیدعبدالحسین هادی و سیدمحسنی را آزاد كند. آنها هم اعلام كردند ما روز جمعه بر سر قبر سیدحسین امامی حاضر و سخنرانی می كنیم.

وی افزود: رابطه ام با نواب صفوی از همان مشهد شكل گرفته بود.من به ملاقات نواب صفوی رفتم. او به من گفت كه ماموریتی به تو می دهم امیدوارم آن را خوب انجام بدهی. در منزلی كه جلسه مخفی فدائیان اسلام بود در خیابان خیام فعلی رفتم، در آنجا سیدعبدالحسین واحدی گفت : حاضری شهید شوی و مردانه به میدان بروی؟ گفتم بله. گفت رابط بین دكتر مصدق و دربار، دكتر فاطمی است. او قصد جان نواب صفوی را كرده است.

واحدی به من گفت :ما اجازه نمی دهیم كسی قصد جان رهبر فدائیان را كند. كلت را آورد و به من گفت :همین ماشه را بچكانی جریان تمام می شود.

بعداز چند روز وقتی مشخص شد كه دكتر فاطمی در قبرستان قرار است سخنرانی كند ، اسلحه را در جیبم گذاشتم و به قبرستان رفتم. بین من و دكتر فاطمی یك قبر فاصله بود. او آمد صحبت كرد و من ماشه را چكاندم. شلوغ شد و من اسلحه را روی قبر انداختم. شخصی به نام عباس گودرزی بود كه آمد اسلحه را برداشت . همه سر او ریختند و من هم فریاد می زدم الله اكبر. پاسبان ها من را از دست مردم كه مرا می زدند بیرون كشیدند در یك ماشین سوار كردند و مرا به شهربانی آوردند.

آقای كوپال رییس شهربانی آن زمان بود. او زمانی كه سروان بود میرزا كوچك خان را دستگیر كرده بود. من را پیش او بردند و گفتند كه اسلحه را از چه كسی گرفتی؟ من هم افسانه ای برای آن ها ساختم كه من در مسجد ظهیر الاسلام بودم. در جلسه شركت كردم یك آدم ریش داری با من احوال پرسی كرد و دو روز بعد من را خواست و در دستشویی مسجد ظهیر الاسلام اسلحه را به من داد.

وی در پاسخ به این پرسش كه آیا با این كار می خواستید رابطه مصدق با شاه را قطع كنید، گفت: در 30 تیر 1331 هم این قضیه اتفاق افتاده است. و واقعا تاثیر داشت. دكتر فاطمی بیمارستان رفت این رابطه به هم ریخت و به همین جهت وی می خواست وزیر دفاع بشود، استعفا كرد و قوام السلطنه فرمان نخست وزیری گرفت و واقعه 30 تیر رخداد.

وی همچنین در پاسخ به این سوال ، هنگامی كه از زندان بیرون آمدید و به سراغ تحصیل علوم دینی رفتید و چه طور شد بعد از اعدام شهید نواب صفوی، شما هشت سال زندان رفتید و به عنوان فدائیان اسلام دستگیر شدید، گفت: شهید نواب صفوی در بهمن ماه 1331 آزاد شد. زمانی كه دوران زندانی من در زندان كاخ دادگستری به پایان رسید ، یك سروان گرجی پیش من آمد و گفت آزادی. من دیدم كه او با نواب صفوی تماس گرفته تا من را پیش او ببرد. خانه وی در امیریه تهران بود.

وی افزود: من را به نواب تحویل داد. نواب صفوی چهره كاریزمایی داشت و همه به او نگاه می كردند، او آمد و با من روبوسی كرد و از زمانی كه آزاد شدم نزدیك به یك ماه با نواب صفوی در دولاب زندگی كردم.

وی ادامه داد: سپس به دلیل سفارش پدرم به مشهد رفتم و درس های علوم دینی را خواندم. طلبه شدم مدتی به قم آمدم شرایع را نزد پدر همسر آیت الله سیستانی خواندم. نزد میرزا حسن شیرازی نوه آیت الله شیرازی بزرگ كه ایشان برای اعدام نشدن من بسیار تلاش كرد، در نهایت به تهران آمدم كه گذر نامه بگیرم تا به نجف بروم.

وی اضافه كرد: عضو شورای مركزی فدائیان اسلام بودم و هر كاری انجام می شد من در جریان بودم. به نجف نرفتم و در جلسه ای شركت كردم كه تصمیم گرفتیم حسین اعلا را ترور كنیم ، او می خواست به بغداد برود و پیمان بغداد را امضا كند . من پیش مادر نواب رفتم و كلت را گرفتم و به مرحوم عبدالحسین واحدی دادم. ما شب منزل سید غلامحسین شیرازی بودیم ،هنگامی كه اعلا ترور شد ، من با نواب صفوی بودم.

وی اظهار كرد: اما چطور شد كه نواب را گرفتند؟ ما شب خانه منزل غلامحسین شیرازی در خیابان گرگان بودیم. نیمه شب او را خواستند و ما بیرون آمدیم. ما شبانه خانه منزل حاج قاسم معمار رفتیم. ایشان در خیابان شهید كفایی تازه آپارتمان ساخته بود. ظهر نواب صفوی بعد از نماز استخاره كرد و به من گفت كه منزل آیت الله طالقانی می روی به ایشان می گویی كه ما شب به منزل شما می آییم.

عبدخدایی افزود: من به منزل ایشان رفتم و زمانی كه آیت الله طالقانی من را دید گفت كه شما چی كار كردید؟ نتیجه نداد و اعلا كشته نشد، ما شب چهار نفر شدیم و به منزل ایشان رفتیم و دو اسلحه داشتیم یكی را سیدمحمدواحدی برداشت كه اگر نواب صفوی دستگیر شد ،تیراندازی كند تا فرار كنند.

وی ادامه داد: قرار شد كه ما با فاصله پنج متر از همدیگر حركت كنیم. نواب صفوی گفت كه من استخاره كردم كه عبا را روی دوشم بندازم و روی سرم نیندازم. نواب جلو رفت و من دیدم كه یك نفر به دقت به نواب نگاه می كند. به خلیل طهماسبی گفتم كه من می روم تا به آقا خبر بدهم.

وی اضافه كرد: زمانی رسیدم كه آیت الله طالقانی در را باز كرده بود و نواب وارد خانه شده بود. به نواب گفتم كه ما را شناختند. من به نواب گفتم كه اگر شما را گرفتند چه بگوییم. گفت هر چه وظیفه شرعیتان است انجام بدهید. سپس نواب گفت : من به جدم قسم به گونه ای می میرم كه از هر قطره خون من یك نواب صفوی تازه ساخته شود.

عبدخدایی گفت: نیمه شب نواب رفت بالا كه اذان بگوید. آیت الله طالقانی به من گفت كه این بچه سید می خواهد شهید شود، اما چرا در خانه من برو به او بگو كه اذان نگوید. من هم به نواب گفتم كه صاحبخانه راضی نیست. در روز پنجم نواب استخاره كرد كه به خانه ذوالقدر برود. حمید ذوالقدر نماینده كارمندان دولت بود كه به نواب اظهار ارادت می كرد.

وی افزود: او به خانه ذوالقدر رفت و به ما گفت : فردا شب كسی را می فرستم كه تو و خلیل را بیاورد. شب بعد ما تصمیم گرفتیم كه به خانه حمید ذوالقدر برویم. به سه راه امین حضور رفتیم و قرار شد كه با فاصله پنج متر از هم راه برویم. مرحوم خلیل طهماسبی به داخل مغازه ای رفت و بعد من دیدم كه او نیست. از مغازه دار پرسیدم، نمی دانست كه خلیل كجا رفته است. از بچه ها پرسیدم كه خانه ذوالقدر كجاست و آدرس را به من نشان دادند.

وی ادامه داد: پسر خاله حمید ذوالقدر ژاندارم بود كه پیش حمید زندگی می كرد تا من را دید گفت : آقای شما را گرفتند ،باورم نشد داخل رفتم و پیش همسر ذوالقدر رفتم. به من گفت : همه را گرفتند آقای ما آقای شما را گرفت. من تازه اینجا فهمیدم كه همه را گرفتند. نهایتا فرار كردم و به میدان قزوین رفتم. دو روز خانه دایی ام بودم و چند روزی هم خانه عباس كاتوزیان داماد خاله مادرم بودم. تا اینكه به تبریز رفتم و هشت ماه در تبریز مخفی بودم.

وی اضافه كرد: زمانی كه به تهران آمدم ، چهار روز خانه برادرم بودم. روز چهارم زمانی كه بیرون آمدم تا اكبرپوراستاد را ببینم، دیدم یك نفر من را صدا زد و گفت آقا مهدی تا برگشتم گفت تكان نخور و من را گرفتند و در دادگاه ارتش محاكمه كردند.

'در دادگاه اول چهار سال محكوم شدم و در دادگاه تجدید نظر، سرتیب دو والی چهار سال زندان مرا تبدیل به هشت سال كرد. اكنون آزاده هشت ساله و جانباز 40 درصد به خاطر شكنجه های زندان هستم.'

عبدخدایی در پاسخ به این سوال كه بعد از اعدام شهید نواب چه حسی داشتید، گفت: نمی توانم بگویم. من هنوز هم عاشق او هستم.

وی همچنین در پاسخ به این كه آیا فكر می كردید یك سیدی مثل سیدروح الله خمینی پیدا شود و مسیری را بعد از شهید نواب باز كند؟ گفت: اصلا فكر نمی كردم. امام یك پروژكتور بود. امام همان حرف ها را می زد. ایشان می گفت: جمهوری اسلامی نه یك كلمه كمتر و نه یك كلمه بیشتر. نواب صفوی می گفت اجرای احكام اسلامی مو به مو. او مرجع تقلید بود فقیه و فیلسوف بود و نواب طلبه بود. اما شعار ها هماهنگ بود.

'بعد از سال 1342 كه امام وارد صحنه شدند چه طور با امام ارتباط گرفتید' وی در پاسخ به این پرسش اظهار كرد: سال 1341 از برازجان برمی گشتم. هشت روز در راه بودم. سه روز در شیراز نزد برادر آیت الله حائری بودم.

وی افزود: بعد كه به تهران آمدم در قم نیز تعریف امام را كردند و گفتند كه با آمدن حاج آقا روح الله قم متحول شده است. من امام را سال 1326 در منزل خودمان دیده بودم، از این رو بعد از انقلاب هم پدرم در مشهد نماز جمعه را می خواند و امام برای آن جا امام جمعه تعیین نكرد و روزی كه پدرم فوت شد، امام به ما تسلیت گفت و سپس امام جمعه را تعیین كرد.

عبدخدایی درباره بر قراری ارتباط فدائیان اسلام با امام خمینی (ره) گفت: مهدی عراقی از جمله افرادی بود كه باعث برقراری این ارتباط شد و او موجبات برقراری رابطه را فراهم كرد .

من بعد از 1342 دیگر امام را ندیدم، زیرا ، ایشان تبعید شد و بعد از پیروزی انقلاب در قم به دیدار ایشان رفتم.

'صحبتی بود كه مهدی عراقی گفته است كه نواب مخالف ترور شهید فاطمی بود' وی در پاسخ به این پرسش اظهار كرد: كاملا آن را تكذیب می كنم. عین خط شهید نواب هست كه می گوید گل بوستان به گل دوستان و...

وی در بخش دیگری از اظهارات خود به اتفاقات بعد از سال 42 اشاره كرد و گفت: بعد از سال 42، یكبار در سال 51 دستگیر شدم. بازجوی من كمالی بود كه بعد از انقلاب اعدام شد. از من پرسید مخالف اعلیحضرت هستی یا موافق؟ گفتم مخالف هستم. گفت دیگر چه كسانی مخالف هستند. من هم گفتم كه پدرم و برادرم و مادرم هم مخالف شاه هستند. گفت هنوز هم مخالفت می كنید؟ گفتم بله. از من پرسید همكاران تو چه كسانی هستند من هم گفتم كه من همكار ندارم. در مغازه بودم كه من را گرفتند سه روز قبل از آن ، یك اعلامیه از مجاهدین در منزل ما آمده بود كه من باز كردم و دیدم كه اعلامیه آنها علیه دولت است. من آن را در كشو انداختم. ماموران كه ریختند آن را پیدا كردند و از بچه من پرسیدند كه اسلحه پدرت كجاست و...

وی افزود: من را گرفتند و در بازجویی گفتم كه مخالف هستم. بعدا به من گفتند كه ما تو را آزاد می كنیم، چرا كه تنهایی مخالف هستی و گروهی كار نمی كنی. اما اگر شما پیروز شوید ما را می كشید.

عبدخدایی در پاسخ به اینكه لحظه پیروزی انقلاب كجا بودید، گفت: لحظه پیروزی انقلاب منزل بودم و از تلویزیون تظاهرات مردم را می دیدم. به همراه همسرم هر روز در تظاهرات بودیم. بعد از سال 1346 بیشتر در جلسات مسجد جلیلی شركت می كردم .

وی در پاسخ به این كه چرا بعد از انقلاب هیچ مسئولیتی نگرفتید و آیا پیشنهاد نشد یا نخواستید؟ گفت: مرحوم آیت الله مهدوی كنی وزیر كشور شد و به من گفت كه استاندار گیلان شوم. اما من گفتم كه تاكنون كار اجرایی انجام نداده ام و بلد نیستم. هیچ پستی را قبول نكردم. یكبار با مرحوم عسگر اولادی صحبت می كردم. او به من گفت چند سالت است به او گفتم سن من از تو كمتر است ،اما زودتر از تو به زندان رفته ام.

عبدخدایی گفت: ما اصلا فكر نمی كردیدم انقلاب شود. فكر می كنم اگر شهید نواب در آن زمان بود از شدت خوشحالی غش می كرد. انقلاب پیروز شده بود و تمام نظرات چپ از بین رفته بود در سال 1330 تمام مبارزات دست جبهه چپ بود. سازمان نظامی افسران توده هنگامی كه كشف شد نزدیك به 628 افسر داشت. من سرهنگ مبشری را در زندان دیده ام.

وی در پاسخ به این كه آیا بعد از انقلاب دیدار خصوصی با امام هم داشته اید گفت: به قم رفتم و در یك دیدار خصوصی هنگامی كه پسرم می خواست داماد شود امام عقدشان را خواند و همچنین دخترم را. ایشان بسیار به ما محبت می كرد.

فرزند خواهرم شهید شده است. البته پسر من مجید هم 14 سال داشت كه می خواست به جبهه برود. او را از پادگان بیرون كشیدند كه تو نمی توانی به جبهه بروی.

عبدخدایی در پاسخ به این سوال كه روز 14 خرداد همزمان با ارتحال امام چه حسی داشتید گفت: امام بهترین پدر من بود كه شعله عشق را در من ایجاد كرد.

مجری برنامه شناسنامه در ادامه گفت كه گروه فدائیان اسلام روی موضوع عدالت اجتماعی بسیار حساس بود. فكر می كنید در دولت های بعد از انقلاب كدام دولت روی این موضوع بیشتر و كدام كمتر كار كرد؟ عبد خدایی در پاسخ گفت: از نظر اقتصادی باید گفت آن چیزی كه نظر ما بود مبنی بر فاصله فقیر و غنی، انقلاب نتوانست این فاصله را از بین ببرد. البته شاید كم شده باشد و طبقه متوسط زیاد شده باشد.

وی افزود: اگر خوب به جامعه شناسی و تحولات جهانی نگاه كنیم، همین قدر هم خوب بوده است. 30 میلیون نفرجمعیت تبدیل به 80 میلیون نفرشده است. برای همین تعداد مصرف سرانه هر فرد حداقل دو برابر زمان شاه شده است، اما به هر حال كشور اداره شد و هم از نظر اقتصادی خوب اداره كردند. ایران یك كشور خرابه بود. شما از اینجا تا سمنان كه می رفتید همه جا خاكی بود.

وی درباره اینكه آیا همه دولت ها در بحث عدالت اجتماعی خوب حركت كردند گفت: به نسبت، مسئله نسبی است. نمی توانم بگویم كدام خوب بوده است.

وی درباره اینكه كدام دولت قوی تر بوده و كدام ضعیف تر؟ گفت: ما جنگ را داشتیم. اگر آن را نگاه كنید ما نزدیك به 1000میلیارد دلار خسارت داشتیم. اگر اینگونه حساب كنید. دولت هاشمی كار كرده است. سایر دولت ها هم كار كردند من حقیقتا با آقای احمدی نژاد میانه ای ندارم ،اما معتقدم ایشان هم كار كردند.

عبد خدایی در پاسخ به این كه آیا در زمان خاتمی انتقاد هایی به دولت ایشان داشتید، گفت: مهمترین انتقاد من تعلیق جریان هسته ای بود كه در مسجد جامع گرگان صحبت كردم. به نظر من نباید تعلیق می شد. همیشه انتقادات ما در دوران بعد از انقلاب به همه بوده است و چون پستی هم نداشتیم انتقاد می كردیم.

وی همچنین در جواب به این سوال كه آیا اكنون نیز در موضوع غنی سازی و مذاكرات با دولت مخالف هستید گفت: با مذاكرات مخالف نیستم، اما با كولی دادن به استعمار مخالف هستم. معتقدم باید سخنان مقام معظم رهبری گوش داده شود و باید نظر ایشان تامین شود. خارج از نظرات رهبر معظم انقلاب نباید چیزی باشد.

عبدخدایی درباره نظرش راجع به دولت احمدی نژاد گفت: زیاد خوب نیست. معتقدم كه احمدی نژاد نتوانست آنطور كه مقام معظم رهبری از ایشان حمایت كرد جواب بدهد.

وی افزود: سال 88 درست در زمانی كه استكبار قداره اش را بر علیه ما بسته بود، عده ای در داخل جریاناتی را به وجود آوردند. اشتباه آن ها غیر قابل انكار است.

'شما در سال 1387 گفته بودید كه اگر خاتمی دوباره كاندید بشود، به او رای می دهید، آیا اكنون هم و بعد از فتنه 88 چنین نظری دارید؟' عبدخدایی در این خصوص گفت: در مبارزات سیاسی یك شخصیت نمی تواند دو بار با یك شعار كار كند. برای مثال قوام السلطنه در سال 1325 قهرمان شد و تیر 1331 شكست خورد. دكتر مصدق در 28 مرداد شكست خورد و در 31 تیر 1331 پیروز شده است. شاه نیز در 28 مرداد برگشته و در 57 رفته است. زمان مرتب تغییر می كند اگر یك شخصیت خود را با زمان تطبیق ندهد، شكست خواهد خورد.

وی افزود: اشتباه آقایان این بود كه درست در زمانی كه استكبار قداره اش را بر علیه ما بسته بود، در داخل جریاناتی را به وجود آوردند. هیچ كس نمی تواند این اشتباه را انكار كند.

عبدخدایی درباره اینكه اكنون با كدامیك از سیاسیون كشور ارتباط بیشتری دارد، گفت: من تنها هستم. بیشتر در مجالس عمومی كه می شود همه احوال پرسی ما را می كنند، اما ارتباط خاصی با كسی ندارم.

'اگر اكنون شهید نواب صفوی بود اولویت او با چه بود؟ مبارزه با استكبار و مبارزه برای عدالت اجتماعی؟' عبدخدایی در پاسخ به این سوال گفت: در دوران مبارزه با استكبار، مبارزه برای عدالت اجتماعی وجود دارد. وقتی استكبار را نفی می كنی. زمانی كه استكبار از جهان رخت ببندد ،عدالت اجتماعی هم به وجود می آید.

عبدخدایی در پاسخ به این سوال كه اگر شهید نواب بود و اگر به نفع كشور می دید مذاكره می كرد با آمریكا یا خیر؟ گفت: اكنون 60 سال از این قضیه می گذرد. نمی توانم بگویم در طول این 60 سال چه تحولاتی در روح او به وجود آمده است. شاید مذاكره می كرد و شاید می گفت نفی اش می كنیم. من خودم تند هستم. اگر در این مذاكرات موفقیت حاصل نشود، چیزی از ما كم نمی شود. من معتقدم كه ما در هر شرایطی می توانیم مقاومت كنیم و این اقتصاد مقاومتی رهبری عالی است. ما باید هزینه های دولتمان را از نفت جدا كنیم. امیدواریم كه این واقع شود.

فراهنگ**7537 ** 1559
۰ نفر