۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۹:۱۷
کد خبر: 82173595
T T
۰ نفر

فرار محيط ‌بانان از شكارچيان

۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۹:۱۷
کد خبر: 82173595
فرار محيط ‌بانان از شكارچيان

تهران- ايرنا- روزنامه اطلاعات در صفحه گزارش به بررسي نقش محيط بانان به عنوان محافظان محيط زيست پرداخت و نوشت: يوسف ميرخرسند، محيط‌بان قديمي مي‌گويد؛ ما در گذشته سلاح نداشتيم. شكارچي در كمين شكار نشسته بود و من در كمين شكارچي. مدت‌ها بود يك شكارچي، شب‌ها با چراغ قوه مي‌آمد و ردپاي روباه‌ها را مي‌جُست.

در ادامه اين گزارش كه در شماره چهارشنبه 13 مرداد 1395 خورشيدي به قلم علي درويشي منتشر شد، مي خوانيم: مي‌دانستم مي‌خواهد روباه مادر را بزند و پوستش را بفروشد و بعد توله‌ها را زنده‌گيري كند. همين كه روباه با توله‌هايش به بركه نزديك شد، او با تفنگ‌اش نشانه رفت ولي من سرِ بزنگاه، با سنگ‌انداز، سنگي پرتاب كردم كه هر 3 جانور گريختند و تير شكارچي به هدف نخورد. من پا گذاشتم به فرار و شكارچي با تفنگ از پيِ من.
چون مي‌دانستم جا و مكانم را بلد است، به سوي كلبه نگهباني نرفتم و از يك درخت كهنسال بالا رفتم و لاي شاخ و برگ‌ها پنهان شدم؛ ولي شكارچي نتوانست از درخت بالا بيايد؛ پس از كوششي بيهوده، كوشيد از همان پايين به سويم نشانه رود؛ ولي باز هم نتوانست مرا ببيند و بزند؛ بيش از 1 ساعت همان پايين ماند. سپس وانمود كرد كه رفته است؛ ولي من مي‌دانستم گوشه‌اي كمين كرده است؛ براي همين، همان‌جا روي شاخه‌ها چرت زدم تا شب شد.‏
خرسند در برابر پرسش من كه چرا سنگ‌انداز داشت، مي‌گويد: راستش يك‌بار به سبب جابه‌جايي سازمان، فراموش كردند پُست‌ام را عوض كنند و من در جنگل بي‌غذا ماندم، پُست‌ام را هم نمي‌توانستم ترك كنم، حتي آب براي خوردن نداشتم و با يك گنجشك كه با پرتاب كردن دستي سنگ شكار كرده بودم و چندتا «به» نارس، خودم را زنده نگه‌داشتم. از آن پس، يك سنگ‌انداز تهيه كردم كه اگر غذا نداشتم، لااقل يك گنجشك شكار كنم. با خود مي‌گفتم كه جنگل، يكي دو گنجشك خود را به نگهبان گشنه‏‎اش مي‌بخشد. روز بعدش بيمار شدم.
گنجشگ پرنده‎اي است كه آب آلوده، ميوه‌هاي فاسد و مگس و حشرات نمي‌خورد و گوشت‌اش هم قرمز است، در حالي كه گوشت پرندگان ديگر نه؛ ولي مي‌دانستم مسموم شده‌ام، براي همين پيش دكتر رفتم و او گفت از «به» كال بيمار شده‌ام؛ و با آن كه دكتر برايم دارو نوشت، ولي نخوردم و خود به خود خوب شدم!‏
** محيط‌بانانِ آسيب‌پذيرتر از محيط‌زيست ‏
محــيط‌بانان ‌هــمانند محيط‌زيست، آسيب‌پذيرند، چنين كساني چگونه مي‌توانند از طبيعت رَه‌باني كنند؟ تنها سرنوشت محيط‌بانان با محيط‌زيست و طبيعت و جنگل گره نخورده است، بلكه محيط‌بانان به گونه‌اي هم‌سرگذشت طبيعت‌اند و همزمان با آن‌ها زخم بر مي‌دارند و آسيب مي‌بينند.
به ميزاني كه گام‌هاي محيط‌بانان، تواماني از ترس و نگراني است، شكارچيان بي‌پروايند و نترس! در حالي دست محيط‌بانان از ترس مجازات براي استفاده از تفنگ مي‌لرزد، كه شكارچيان به آساني به سوي آنان و جانوران آتش مي‌كنند و تا كنون 140 تن محيط‌بان و جنگل‌بان را به خاك غلطانده‌اند.‏
تفنگ در دست شكارچيان، لرزه به تن جنگليان مي‌اندازد. آنان بي‌ترس از قانون، شليك مي‌كنند و مي‌گريزند، اما تفنگ در دست محيط‌بانان مانند مترسكي است كه بيشتر خود آنان را مي‌ترساند تا شكارچيان را؛ شكارچيان مي‌دانند كه تفنگ در دست محيط‌بانان، چه با گلوله، چه بي‌گلوله تفاوتي ندارد، زيرا آنان حق تيراندازي ندارند و اگر شليك كنند، درگيري قانوني خواهند داشت(از بنياد روشن نيست محيط‌بانان چرا آموزش مي‌بينند و دوره تيراندازي مي‌گذرانند!)
محيط‌بانان نه تفنگي براي جلوگيري از شكارهاي غير مجاز شكارچيان در اختيار دارند و نه جليقه‌هاي ضد گلوله‌اي به تن كه آنان را در برابر گلوله شكارچيان، رَه‌بان باشد. شكارچيان نيز از اين نداري و ضعف محيط‌بانان به خوبي آگاهند و مي‌دانند نبايد بيهوده بترسند، براي همين دل به دريا مي‌زنند و در مكان‌هاي حفاظت‌شده و نشده، به شكار مي‌پردازند و هم جانوران را شكار مي‌كنند و هم محيط‌بانان را!
محيط‌بانان پذيرفته‌اند كه هر آن، رويدادي ناگوار در كمين آنان است؛ آنان با ديدن سرگذشت همكاران خود، بدون هيچ‌گونه آماده‌سازي از سوي سازمان، با دست خالي خود را آماده رويارويي با شكارچيان مي‌كنند، حتي«كمك‌وسايل درماني» وجود ندارد كه محيط‌بانان بتوانند به همكار آسيب‎ديده‌شان تا رسيدن‌اش به بيمارستان، ياري رسانند. ‏
** خون انسان و جانور ‏
سايه‌هاي دشت و جنگل و آواي خش‌خش برگ‎ها و سايش شاخه‎ها براي همه مردم خوشايند و دلپذير است، ولي براي محيط‌بانان اين‌گونه نيست. آنان از لغزش هر سايه‌اي در پشت درختان به خود مي‌لرزند. ترس آنان نه از جانوران درنده و وحشي، بلكه از شكارچيان تا بُن دندان مسلح و نامهربان است، كساني كه نه به جانوران مهربانند و نه به هم‎گونه خود.(چه كسي به آنان مجوز داشتن تفنگ داده است؟)
اين ترس محيط‌بانان زماني فزوني مي‎گيرد كه آنان به گونه‌اي قانوني، به رَه‌باني از دشت و جنگل سرگرم‌اند، ولي از پشتيباني قانوني برخوردار نيستند. جنگلبان و محيط‌بان نمي‌داند سلاحي كه در دست دارند، قانوني است يا نه. براي همين آنان برتري مي‌دهند به جاي شليك تفنگ خود، تيري در بدن‏‎شان بنشيند تا بلكه از اين راه، جلوي تجاوز بيشتر شكارچيان گرفته شود؛ فقط در چنين وضعيتي(با ريخته‏‎شدن خون‌شان بر خاك دشت و جنگل)از هر اتهامي ايمن خواهند بود. ‏
انگار هركس به جانوران دشت و جنگل آب بدهد بايد جانش را گرفت.محيط‌بان(هرمزگاني)محمددهقاني و پرويزهرمزي براي سركشي به آبخورگاه جانوران و پرندگان به بالادست قلمرو «گنو» ‏Geno‏ رفته بودند كه هدف تير 2 شكارچي قرار مي‌گيرند و كشته مي‌شوند.
‌** اسلحه شكارچيان را نگيريد!
مجيد اسماعيلي رسولي، فعال محيط زيست مي‌گويد: محيط‌بانان كشورهاي پيشرفته در باره تجهيزاتي مانند «اسكورپي ماكس» «تفنگ شوكر» آموزش مي‌بينند و به آن ابزار و مانند آن مجهز مي‌شوند؛ در حالي كه محيط‌بانان ما حتي يك شوكر معمولي را هم لمس نكرده‌اند. گاهي نيز در باره ابزارهايي آموزش مي‌بينند كه حتي تصويرش را هم نديده‌اند. اينك هم كه زمزمه خلع‌سلاح كامل محيط‌بان و جنگل‌بانان به گوش مي‌رسد! ‏
او مي‌افزايد: تا كنون كسي در مورد كشته‌شدن محيط‌بانان پاسخگو نبوده است، از اين پس نيز با خلع سلاح آنان اگر آسيب ببينند، كسي مورد بازخواست قرار نخواهد گرفت و شكارچيان بيش از پيش، نفسي به آسودگي خواهند كشيد. جالب است كه محيط‌بانان چندان مسلح نبوده‌اند كه اينك بخواهند غيرمسلح شوند. شركتي‌ها، قراردادي‌ها و پيماني‌ها، سلاح سازماني در اختيار ندارند.
منوچهر شجاعي محيط‌بان بي‌سلاح «بمو» استان هرمزگان نيز در درگيري با شكارچيان تاُ بن دندان مسلح از پاي درآمد محيط‌باني مي‌گفت، يگانه سلاحي كه دارد يك دوربين چشمي است كه با هزينه خودش تهيه كرده است. محيط‌بانان، انسان‎هاي دست‌خالي هستند در برابر دستان پُرِ شكارچيان! مگر علي آرامش‌فر سلاح داشت كه در ارتفاعات «دنا» هدف گلوله يك شكارچي نامهربان مسلح قرار گرفت و يك پايش آسيب جدي ديد و وضعيت جسمي‌اش روشن نيست. محيط‌بان ديگر _منوچهر شجاعيان_ نيز كه با گلوله يك شكارچي ديگر كشته شد، سلاح نداشت.
ابراهيم سنگري-جنگلبان به گزارشگر روزنامه اطلاعات مي‌گويد: اگر منِ جنگلبان به شكارچي مسلح وارد شده به قلمرو حفاظت‌شده «ايست» بدهم و دستور بدهم تفنگ‌اش را زمين بگذارد، شكارچي گردنكشي خواهد كرد و با پافشاري من، چه‌بسا به سويم تيراندازي كند، ولي منِ جنگلبان، حق تيرانداري به سوي او را ندارم؛ براي همين بسياري از محيط‌بانان و جنگلبانان از شمار خودِ من، با ديدن يك شكارچي، برتري مي‌دهند از دور، رفتار شكارچي را زير نظر بگيرند و اگر ممكن بود با دوربين تلفن همراه خود تصويري از او بردارند و براي مديران خود بفرستند، بلكه متجاوز به جانوران و طبيعت، شناسايي شود و مورد پيگرد قانوني قرار گيرد.
او مي‌افزايد: از بنياد، مديران بهتر مي‌‎بينند محيط‌بان آسيب ببيند كه بلكه بتوانند با دستِ بالا، آسيب‌رسان را مورد پيگرد قرار دهند، تا اين كه شكارچي آسيب ببيند و مديران مورد بازخواست بالادستِ خود قرار گيرند!‏
او با بيان اين كه ما با شب‌كاري و گاهي تا 36 ساعت دور از خانواده و با درآمد كم و با ساعات كار طولاني و توان‌فرسا مي‌سازيم، به سخنانش مي‌افزايد: ما بر پايه وظيفه خود نمي‌توانيم سرِ سازش با شكارچيان داشته باشيم.
سختي كار ما توام با نبود امكانات است. چاره‌اي نداريم مگر اين كه به خود بگوييم گشت‌زني را با پاي پياده هم مي‌توان انجام داد و چشمداشت موتوسيكلت و ماشين از سازمان، زياده‌خواهي است! حقيقت اين است كه در ماموريت‎ها نه اين كه محيط‌بانان حق ماموريت يا پاداش نمي‌گيرند، بلكه ناچارند از جيب خود هزينه كنند. امكانات ما نزديك به صفر است و جيره‌غذايي اندكي كه به محيط‌بانان و جنگلبانان مي‌دهند، نمي‌تواند آنان را در ماموريت‌ها سرپا نگه دارد.
‏او مي‌گويد: ما ماموراني هستيم كه در كوه و دشت و جنگل و رودخانه گمارده شده‌ايم كه از طبيعت ره‌باني كنيم، ولي گاهي نزديكانم از من مي‌پرسند، چه كاري انجام مي‌دهم. حتي يك‌بار يك فاميل دانشجو به من گفت كه در كوه و جنگل چه مي‌كنم.
مردم و حتي دانش‌آموختگان اين كشور ما را نمي‌شناسند و محيط‌بانان ناچارند هميشه هويت خود را به ديگران بشناسانند.
** قانونِ آسان‌گير
هنگامي كه شكارچي، ترسي از قانونِ آسان‌گير ندارد، ديگر چشمداشتي نيست كه او دوباره به سراغ شكارهاي غيرمجاز نرود. ‏
مجيد اسماعيلي رسولي در اين باره مي‌گويد: قانون، انگيزه‌كش محيط‌بانان از ره‌بانيِ محيط‎‏‌زيست است. پيش‌آمده كه محيط‌بان و شكارچي، راهيِ دادگاه شده‌اند و شكارچي آزاد شده، ولي كار محيط‌بان گره خورده است. در دادگاه، شكارچيِ زخمي سربلند و محيط‌بان، سر به زير است.
آنان حق سخن‌گفتن در روزنامه‌ها را ندارند. نه پذيراشده از سوي جامعه‌اند و نه پذيرفته‌شده از سوي قانون. هنگامي كه شكارچي زخمي به دروغ مي‌گويد كه محيط‌بان با وي دشمني قومي داشته است، سخن‌اش پذيرفته مي‌شود. چكيده آن كه محيط‌بانان و شكارچيان هر 2 غيرقانوني‌اند! محيط‌بان نيز همراه شكارچي، دادگاهي مي‎شود و بايد براي دفاع از طبيعت و دفاع از خود توضيح دهد. محيط‌بانان مگر خدا، ياوري ندارند. تا زماني كه دادگاه‌هاي تخصصي وجود ندارد، محيط‌بانان مي‌دانند كه بايد با سري افكنده به دادگاه بروند و همچنين با سرافكندگي از آن بيرون بيايند؛(البته اگر شانس با آنان يار باشد.)‏
** شاتر به جاي ماشه!‏
بايد از «گروه علمي دانش عكاسي» آموخت كه طرح موفقي را به نام «شا‌تر به جاي ماشه» به اجرا درآورده‌اند و شكارچيان را تشويق به اين كه سلاح خود را تحويل دهند و مابه‌ازاي آن يك دوربين عكاسي دريافت كنند و در زمينه تصويربرداري از طبيعت به تجربه‌اندوزي بپردازند.‏
برخي در خانه تفنگ شكاري دارند و نمي‌دانند براي چه كاري! فقط مانند قهرمانان جنگ، آن را از سينه ديوار آويخته‌اند و به هر كس از راه مي‎رسد، نشان مي‎دهند.
ميليون‌ها تفنگ شكاري در دست مردم است و روش استفاده از آن را نمي‌دانند؛ برخي نيز بر اين باورند كه داشتن تفنگ شكاري، مجوزي براي شكار پرنده و چهارپايان نارام(وحشي) است! آناني هم كه به انديشه‌شان رسيده است كه براي داشتن تفنگ شكاري خود مجوز دريافت كنند، مي‌پندارند كه مي‌توانند حتي در قلمروهاي حفاظت‌شده نيز به شكار بپردازند! شايد براي همين، هنگامي كه با فرمان ايست محيط‌بانان روبه‌رو مي‌شوند، شگفت‌زده از خود مي‌پرسند: براي چه، من كه خلافي نكرده‌ام!‏
آمار مي‌گويد؛ كه بيش از 80 درصد شكار در كشور با سلاح‌هاي داراي مجوز انجام مي‌شود و تيرهايي كه محيط‌بانان را به خاك غلتانده، همه از لوله همين تفنگ‌هاي مجوزدار در آمده است؛ بنابراين مجوز براي تفنگ شكاري، به گونه‌اي مجوز براي شليك به محيط‌بانان است!‏
چرا بايد طرح‌هايي را به اجرا درآورند كه كساني كه تفنگ شكاري غيرمجاز در خانه دارند، جواز بگيرند؟ چنين طرح‌هايي سبب مي‎شود سلاح‌هاي غيرمجاز شكاري كه ورودي غيرقانوني دارند نيز جوازدار شوند. از ديگر پيامدهاي اين‎گونه طرح‌ها، تشويق قاچاق‌چيان براي واردكردن سلاح‌هاي شكاري به كشور و داغ‌شدن بازار خريدوفروش تفنگ‌هاي غيرمجاز است و ناايمن‌شدن محيط كار محيط‌بانان. كساني هم كه سلاح ندارند، هرجور شده(براي مجوزگرفتن)، سلاحي تهيه مي‌كنند. از همه بدتر چنين مجوزي افزون بر نگهداري، اجازه حمل سلاح را نيز به دارنده تفنگ مي‌دهد.
اينك تفنگ‎هاي شكاري نااستاندارد از سوي قاچاق‌چيان تركيه و كشورهاي شوروي پيشين وارد كشور مي‌شود و به بهاي چندميليون تومان به ايرانيان به فروش مي‌رسد، در حالي كه بهاي حقيقي آن‌ها بيش از چندهزار تومان نيست. كم است تفنگ استاندارد خريداري شده از كشورهاي معتبر اسلحه‌سازي جهان كه از مسير گمرك وارد شده و به گونه‎اي قانوني به دست خريداران رسيده باشد.
هيچ سرشماري درستي هم وجود ندارد كه شمارِ تفنگ‎هاي شكاري را روشن كند و نيز تفنگ‌هاي سرگرداني كه در دست افراد عادي است و از روي ندانم‌كاري، آن‌ها را در زمين خاك مي‌كنند بلكه ‌روزي براي دفاع از خانواده، به دردشان بخورد!
مجيد اسماعيلي رسولي در اين مورد مي‌گويد: آنان كه تفنگ شكاري در دست دارند، نه شناختي از تفنگ استاندارد دارند و نه شناختي از محيطي كه مي‌خواهند در آن به شكار بپردازند و نه فصل مجاز شكار را مي‌شناسند؛ هيچ‌گونه آموزشي هم نديده‎اند و براي همين گاه پيش آمده كه كسي دوست خود را زخمي كرده، يا به سبب ناآشنايي، همراه خود را كشته‌ است، يا تفنگ نااستاندارد در دست‌ كسي تركيده و او را كور كرده است. نبود آموزش سبب مي‌شود كه برخي بپندارند كه فقط شكار شيروپلنگ(كه در كشور وجود خارجي ندارد)قدغن است، براي همين در يك‌روز، ده‌ها پرنده شكار مي‌كند و دستگير مي‌شود.
*منبع: روزنامه اطلاعات
**گروه اطلاع رساني**9117**9131
۰ نفر