۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۳:۴۱
کد خبر: 82705556
T T
۰ نفر

پدري كه مي خواهد خانواده اش را غافل گير كند

۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۳:۴۱
کد خبر: 82705556
پدري كه مي خواهد خانواده اش را غافل گير كند

روزنامه محلي سيستان و بلوچستان روز دوشنبه/1 آبان 96 مطلبي با عنوان «پدري كه مي خواهد خانواده اش را غافل گير كند» منتشر كرده است.

دراين مطلب آمده است: در يكي از محله هاي حاشيه مشغول وارسي زباله هاست كه به سمتش مي روم. هنگامي كه متوجه حضورم مي شود نگراني و استرس وجودش را فرامي گيرد. با ديدن من به اطرافش نگاه مي كند، گويا علاوه بر من منتظر افراد ديگري است، تصور كرده است مي خواهم برايش دردسر درست كنم. وقتي صحبتم را با او آغاز مي كنم، از من دور مي شود. خودم را معرفي مي كنم و به او اطمينان مي دهم كه هيچ خطري او را تهديد نمي كند. نگاهش را به زمين مي دوزد و مي گويد از اين كه به سمتم آمدي تعجب كردم، معمولاً هيچ كس ميل حرف زدن يا نزديك شدن به افراد معتاد را ندارد. ناراحت است و احساس خوبي ندارد و از اين كه معتاد است شرم دارد. براي تغيير حالت او صحبت را آغاز مي كنم و از او مي خواهم در گفت و گويي كوتاه سرگذشت زندگي خود را برايم تعريف كند. سرش را به نشانه تاييد تكان مي دهد و نفس عميقي مي كشد. در حالي كه در خاطرات گذشته سير مي كند با اندكي مكث پاسخ مي دهد.
ترس از معتاد شدن
خودش را «محمدرضا» معرفي مي كند. او كه 51 سال دارد ادامه مي دهد: هيچ گاه فكر نمي كردم روزي من هم در دام مواد مخدر گرفتار شوم و عاقبت نامباركي داشته باشم. به مدرسه مي رفتم و آن روزها نمي دانستم قرار است در بزرگسالي به سمت مواد مخدر بروم. اگر چه همان سال هايي كه دانش آموز بودم، برخي از دوستانم معتاد بودند اما افتخار مي كردم كه هيچ ميانه اي با اعتياد ندارم. برخي هم كلاسي هايم اعتياد داشتند و بسياري از آن ها خانواده هاي شان را دليلي براي اعتياد خود مي دانستند و من كه در خانواده اي سالم زندگي مي كردم شكرگزار خداوند بودم كه هيچ يك از اعضاي خانواده ام اعتياد نداشتند. به همين دليل به سوي مصرف مواد نمي رفتم. اما با اين حال زماني كه افراد معتاد را مي ديدم مي ترسيدم روزي خودم هم در دام اعتياد گرفتار شوم.
پدرم كارگر ساده يك شركت و مادرم خانه دار بود. من هم فرزند بزرگ خانواده بودم و پس از دريافت مدرك ديپلم، وارد دانشگاه شدم. تصميم گرفتم كمك خرج خانواده شوم و هزينه هاي تحصيل دانشگاهم را از دوش پدرم كم كنم به همين دليل با پدر يكي از دوستانم كه راننده كاميون بود مشغول به كار شدم و راه بيابان را در پيش گرفتم. درآمد اين كار خوب بود و كمتر از يك سال علاوه بر مخارج خانواده، توانستم پس انداز خوبي براي آينده ام كنار بگذارم.
در راه بيابان معتاد شدم
22 سالم بود كه اولين بار پس از طي يك مسافت طولاني براي رفع خستگي به پيشنهاد راننده كاميون پاي منقل نشستم، به من گفت ترياك اعتياد آور نيست و هر وقت بخواهم مي توانم آن را كنار بگذارم. من هم خام اين حرف ها شدم و براي رفع خستگي و حس سرخوشي كه تا به حال تجربه نكرده بودم با اولين مصرف، پاي ثابت استفاده از ترياك شدم. پس از آن كه از دانشگاه در مقطع كارشناسي دانش آموخته شدم در يك شركت خصوصي استخدام شدم. گمان مي كردم كشيدن ترياك فقط در سفرهايي كه مي روم خلاصه مي شود اما زماني متوجه وابستگي بيش از اندازه ام به مصرف اين ماده مخدر شدم كه ديگر خيلي دير شده بود و مصرف نكردن ترياك به شدت مرا عصبي مي كرد و مصرف هفته اي يك شب به مصرف روزانه تبديل شده بود.
اعتيادم برملا شد
هرگاه كه به خانه مي رفتم به وضع ظاهري ام مي رسيدم تا خانواده ام متوجه اعتيادم نشوند. دوست نداشتم آن ها بدانند كه فرزند بزرگشان راه خلاف در پيش گرفته است به همين دليل در خانه آرام نمي گرفتم، بد خلق و عصبي شده بودم در حالي كه خانواده ام در كنارم بودند احساس تنهايي مي كردم. گويا تنها همدم من همان منقل و ترياك شده بود. كابوس معتاد شدن واقعيت پيدا كرده بود و هر روز بيشتر در اين منجلاب فرو مي رفتم. غول اعتياد آن قدر در زندگي من قدرتمند شده بود كه ديگر توان درس خواندن نداشتم و نتوانستم فوق ليسانسم را ادامه دهم.
با اين حال تصميم گرفتم ازدواج كنم تا شايد انگيزه ام براي زندگي بيشتر شود. من و همسرم دو سال به هم علاقه داشتيم و او مخالفتي با مصرف مواد مخدر نداشت با اين حال به او قول داده بودم وقتي با هم ازدواج كرديم مواد را ترك كنم. براي عمل به قولي كه به همسرم دادم بيش از 8 بار به كمپ ترك اعتياد مراجعه كردم، اما توان مصرف نكردن مواد مخدر را در خودم نمي ديدم به همين دليل هر بار از كمپ فرار مي كردم و مصرف مواد را از سر مي گرفتم. كم كم اطرافيانم متوجه غير عادي بودن رفتارم شدند، طولي نكشيد كه راز اعتيادم بر ملا شد و همه من را معتاد قلمداد مي كردند. ديگر از كشيدن مواد مخدر جلوي چشم ديگران ابايي نداشتم، اگرچه دو فرزند داشتم اما مصرف مواد در خانه برايم عادي شده بود.
مصرف شيشه؛ آخرين پرتگاه
به پيشنهاد يكي از هم منقلي هايم تصميم گرفتم لذت اعتيادم را به اوج برسانم به همين دليل مصرف شيشه را شروع كردم، اما اين آخرين پرتگاه بود. مصرف شيشه شغل، آبرو، خانواده پدري، همسر و فرزندانم را نشانه گرفت و من آن ها را از دست دادم. ديگر پدر و مادرم حاضر به ديدنم نبودند، همسرم نيز همراه بچه هايم به خانه پدرش رفت و قسم خورد تا زماني كه پاك نشوم به خانه برنمي گردد. براي تهيه مواد مخدر، سرقت مي كردم و دستگير و زنداني شدم. كتك كاري، ضرب و شتم افراد و چاقو كشي قسمتي از زندگي روزانه ام شده بود. براي تهيه مواد مخدر مورد نيازم پا به محل هايي مي گذاشتم كه روزي خواب رفتن به چنين مكان هايي را هم نمي ديدم.
چند قدم تا پاك شدن
25 سال از روزي كه اولين بار پاي منقل نشسته بودم مي گذشت. ديگر به يك معتاد تمام عيار تبديل شده بودم. بچه هايم وقتي من را مي ديدند از من فاصله مي گرفتند. دلم براي خودم، همان آدم قوي و با استعداد قبل، تنگ شده بود تا اين كه چهار سال پيش تصميم جدي براي ترك اعتياد گرفتم زيرا از بلاتكليفي و تنهايي خسته شده بودم. براي ترك از كرمان به زاهدان آمدم براي تامين مخارج ترك اعتياد زباله گردي مي كنم. مي خواهم خانواده ام را غافلگير كنم و پاك از چنگال اعتياد به سمت آن ها بروم تا بدانند بسيار دوستشان دارم. چهار سال است كه متادون درماني مي كنم، پيشرفت خوبي در ترك اعتياد داشتم و به گفته پزشكان كمپ، چيزي به پاك شدن كاملم نمانده است.
8006**6081دريافت كننده: نرگس تيموري**انتشار دهنده: حيدر سراياني